امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات : 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گزارش برنامه صعود به قله دماوند بام ایران "برنامه 33"
#1
گزارش برنامه گروه کوهنوردی ام اس سنتر

قله ی دماوند به ارتفاع 5671 متر- جبهه ی جنوبی
همنوردان شرکت کننده: حمید، نگین، حمید 147، شهرزاد، مهزاد، عالم و گروه کوهنوردی همگام به سرپرستی مهدی خیری
سرپرست برنامه: حمید
زمان برنامه: 5 تا 7 مرداد ماه 1393
سطح برنامه: 1

پیش برنامه ها
گروه کوهنوردی همگام در برنامه ی صعود به قله ی دماوند همراهمون بود و به همین دلیل، پیش برنامه ها هم با همراهی گروه همگام انجام شد. برای صعود به دماوند سه پیش برنامه در نظر گرفته شده بود: قله ی توچال جبهه غربی، شکرآب- دشت سکوت و قله ی کلون بستک.
برنامه ی قله ی توچال یک برنامه ی دو روزه بود که در تاریخ پنجم و ششم تیر ماه نود و سه انجام شد. و در اونجا بچه ها تا ارتفاع 3950 متری(قله ی توچال) رفتند. بعضی ها برای اولین بارشب مانی در کوه و توی چادر خوابیدن رو هم تجربه کردند. تجربه ی خوبی بود و الان که بعد از دماوند هست، می فهمیم که چقدر لازم بود.
برنامه ی شکرآب در تاریخ نوزدهم و بیستم مرداد ماه نود وسه انجام شد که با نظر سرپرست گروه(حمید) چون بعضی از بچه های گروه، تجربه ی شب مانی در برنامه ی قبل(قله ی توچال) را نداشتند، به یک برنامه ی یک و نیم روزه تبدیل شد و بچه ها شب را در چادر سپری کردند. . رفتن به دشت سکوت در ارتفاع 2600 متری هدف اصلی برنامه ی شکرآب بود که طبق توضیحات مهدی خیری بچه ها باید قبل از دماوند به این ارتفاع که برابر با ارتفاع منطقه ی گوسفند سرا در دماوند است، می آمدند تا در شروع حرکت در صعود به قله ی دماوند دچار مشکل نشوند.
پیش برنامه ی سوم قله ی کلون بستک بود که در تاریخ سوم مرداد نود و سه در یک برنامه ی یک روزه با توانایی عالی بچه ها انجام شد و در آنجا هم تا ارتفاع 4200 متری(قله ی کلون بستک) رفتیم که تقریباً برابر با ارتفاع پناهگاه بارگاه سوم جبهه ی جنوبی در دماوند است و باز هم برای آمادگی بچه ها و تجربه ی ارتفاع بالای 4000 متر قبل از رفتن به دماوند بود.

تمرینات هوازی
علاوه بر پیش برنامه های کوه نوردی، گروه کوه نوردی "ام اس سنتر" حدوداً از دو هفته قبل از برنامه ی دماوند، تمرینات هوازی برای کمک به تنفس بهتر رو به برنامه هاش اضافه کرد. به این صورت که اعضای گروه در یکی از پارکها جمع میشدیم و راه رفتن آهسته، تند و دویدن را با نفس کشیدن منظم و صحیح تمرین میکردیم. و این کار را طبق برنامه و زمانهایی که حمید بهمون میگفت انجام میدادیم. تا قبل از دماوند ده روز این تمرینات انجام شد و تأثیر فوق العاده اش رو توی دماوند دیدیم که هیچکدوم نفس کم نیاوردیم wink2
متأسفانه دو روز قبل از حرکت به سمت دماوند، مریم که از برنامه ی کلون بستک احساس قلب درد داشت گفت که دکترش اجازه ی رفتن به دماوند رو بهش نداده که برنامه ی هوازی آخر رو نیامد. فرشته و هیلدا هم به خاطر مسافرتی که براشون پیش اومده بود به برنامه ی دماوند نرسیدند. فربد هم توی این برنامه نبود و جای خالی هر چهارتاشون واقعا توی دماوند حس میشد. شهرزاد هم کمردرد شدیدی داشت که خوشبختانه دکترش اجازه داد توی این برنامه همراه ما باشه.

و اما دماوند...
بعد از این همه تلاش و برنامه ریزی های دقیق، بالاخره روز هفتم مرداد رسید. روزی که همه ی بچه های گروه کوهنوردی ام اس سنتر چند ماه بود که انتظارشو میکشدن. بالاخره نوبت اون رسیده بود که ببینیم چقدر میتونیم از پس این برنامه ی مهم بربیایم. چیز کمی هم نبود؛ صعود به "بام ایران".
صبح روز حرکت، قرارگاه میدان آزادی بود. ساعت 4 صبح. بچه ها اکثراً شب قبل تا دیروقت بیدار بودن اما تقریباً همه به موقع سر قرار رسیدن. همه برای رفتن به "بام ایران" شوق و ذوق داشتیم.
بعضی از بچه ها بار اول بود که به دماوند می رفتند و بعضی هم پارسال اون رو تجربه کرده بودند. به هر حال شوق و ذوق و کمی هم استرس چیزی بود که بچه ها رو همراهی می کرد و چیزی که به بچه ها انگیزه میداد، نمایندگی بچه های "ام اس" بود که یک بار دیگه بتونیم ثابت کنیم "ام اس" مساوی ناتوانی نیست.
همه ی بچه های گروه ما( حمید، نگین، حمید147، شهرزاد، مهزاد و عالم) و چند تا از بچه های گروه همگام میدان آزادی سوار میدل باس شدیم و به سمت قرارگاه دوم( فلکه ی اول تهرانپارس) حرکت کردیم تا بقیه ی بچه های گروه همگام هم اونجا به ما بپیوندند. حدود ساعت 6 از تهرانپارس به سمت پلور حرکت کردیم. گروه، امسال جبهه ی جنوبی را برای صعود به دماوند انتخاب کرده بود. به دو دلیل: امکانات بیشتر نسبت به جبهه ی غربی و شیب کمتر مسیر.
روز حرکت ما روز عید فطر بود و جاده ی هراز شلوغ! اما چاره ای نبود و باید تحمل میکردیم. توی راه برای سرگرم کردن خودمون پانتومیم بازی کردیم که روحیه ی همه ی بچه ها کلی عوض شد و میتونم بگم برای چند ساعت ترافیک و خستگی یادمون رفت. جای همه ی دوستانی که نبودن خالی wink2
بالاخره ساعت 11، بعد از هفت ساعت، به فدراسیون کوهنوردی پلور رسیدیم و پیاده شدیم تا آب و مواد غذایی ای که لازم داشتیم را از مغازه های اطراف بخریم. چون به اندازه ی کافی دیر شده بود سعی کردیم سریع خریدها رو انجام بدیم. کوله ها رو از میدل باس برداشتیم، وسایلی که برای چشمه آب گرم همراهمان بود رو در میدل باس گذاشتیم و سوار نیسان شدیم تا به سمت گوسفند سرا حرکت کنیم. توی هر نیسان حدوداً دوازده نفر سوار شدیم که گروه ما و گروه همگام که بیست و چهار نفر بودیم دو تا نیسان کرایه کردیم. کرایه ی هر نفر ده هزار تومان بود.

[تصویر:  01.jpg]


هوا عالی بود و انقدر خنک که مشکل میشد تصور کرد الان ماه مرداده! مه شدیدی توی فضا بود و واقعاً احساس سرزندگی و نشاط خاصی به آدم میداد. بچه ها برای اینکه پشت نیسان سرما نخورند لباس گرم پوشیدند و بعد از حدود نیم ساعت نیسان سواری و تکان های شدید و کلی جیغ و خنده به گوسفند سرا در ارتفاع 3000 متری رسیدیم. بالاخره وقت خوردن صبحانه رسیده بود و ما واقعاً گرسنه بودیم.

[تصویر:  02.jpg]

از قبل از برنامه ما شش نفر هماهنگ کرده بودیم که هر وعده غذا را یک نفر بیاره که جای کمتری در کوله ها اشغال بشه. واقعاً پیشنهاد خوبی بود و به سبک شدن کوله ها خیلی کمک کرد. صبحانه را شهرزاد و نگین آماده کردند و شش نفری سر سفره نشستیم و حسابی خوردیم و انرژی گرفتیم برای ادامه ی مسیر. از اینجا به بعد تا پناهگاه، قاطر کوله ها را میبرد. کسانی که تمایل داشتند یک کوله ی حمله برمیداشتند و کوله ی سنگینشان را به قاطر میدادند که تا پناهگاه برایشان ببرد. هزینه ی حمل هر کوله چهل و هفت هزار تومان بود. برای صرفه جویی در هزینه ها بچه ها دوتا، دوتا شدند و وسایلشان را دو تا یکی کردند. کوله ی سنگین را به قاطر دادند و کوله ی سبک را نوبتی تا پناهگاه حمل کردند. هر شش نفر اعضای گروه ما همین کار را کردند. و در کل گروه همگام هم به جز یکی دو نفر که با کوله ی سنگین تا پناهگاه رفتند، بقیه، بارشان را سوار بر قاطر کردند.
پس از صرف صبحانه و مراجعه به سرویس بهداشتی بدون آب(!!!) ساعت 2:15 بعد از ظهر، به سر قدمی حمید به سمت پناهگاه حرکت کردیم.

[تصویر:  03.jpg]

مسیر گوسفند سرا تا پناهگاه واقعا زیبا بود و هوا هم عالی. به لباس گرم احتیاجی نبود و آفتاب هم آنقدر شدید نبود که اذیت بشیم. همه میدونستیم که مسیر قراره کمی طولانی باشه اما شیب ملایمی داشت. در بین راه سنگهایی به شکل آدم، سگ و لاکپشت دیده میشد که واقعا جالب بود. سطح مسیر هم پاکوب بود و در بعضی جاها سنگ های کوچک داشت که برای بالا رفتن لغزنده نبود و مشکلی ایجاد نمیکرد.
رفته رفته انرژی بچه ها کم میشد و چون فقط صبحانه خورده بودند، نیاز به غذا را کاملاً حس میکردند. اما چاره ای نبود جز صبر کردن و پیمودن مسیر تا رسیدن به پناهگاه برای اینکه از برنامه عقب نمانیم. در بین راه چند توقف کوچک برای استراحت داشتیم که کمی از انرژی از دست رفته را به بچه ها بر میگرداند.
یک ساعت آخر تا رسیدن به پناهگاه واقعاً خسته کننده بود. از وقتی دکل و سقف شیروانی پناهگاه را دیدیم کلی انرژی گرفتیم تا حدود نیم ساعت بعد که به پناهگاه رسیدیم.

[تصویر:  04.jpg]

پناهگاه بارگاه سوم
پناهگاه بارگاه سوم جبهه ی جنوبی در ارتفاع 4150 متری قرار دارد و خوشبختانه تا آنجا هیچکدام از بچه ها دچار ارتفاع زدگی نشدند که تاثیر پیش برنامه ها را اینجا متوجه شدیم. ساختمان پناهگاه یک ساختمان سه طبقه است که چند اتاق، چند تخت خواب و یک مغازه در آن قرار دارد. البته ما به ساختمان پناهگاه نرفتیم و همه ی اعضای گروه ما و گروه همگام بیرون چادر زدیم. اطراف پناهگاه بسیار شلوغ بود و پر بود از چادر های کوهنوردان. بالاخره به سختی جایی پیدا کردیم و توانستیم همه ی چادرها را کنار هم برپا کنیم. چادر زنی در هوای سرد پناهگاه واقعا کار سختی بود. اما ما همه ی سعیمان را میکردیم که سریعتر این کار را انجام دهیم. در حین چادر زنی، کوله هایی که بار قاطر بود را هم تحویل گرفتیم. گروه ما دو چادر سه نفره برپا کرد و بلافاصله مشغول آماده کردن نهار شدیم. بالاخره ساعت 8:15 موفق شدیم نهار بخوریم! بعد از خوردن غذا میتوانستیم اطراف را با دید دیگری ببینیم wink2 منظره ی فوق العاده زیبای چادر های رنگارنگ واقعاً چشم نواز بود.
هوا فوق العاده سرد بود و هر چه لباس گرم داشتیم پوشیدیم. سعی میکردیم از چادر بیرون نرویم تا اگر میشود کمی گرم تر بمانیم. به علت ترافیک جاده و دیر رسیدن به پناهگاه برنامه ی هم هوایی کنسل شد.
سرویس بهداشتی پناهگاه بدترین قسمت پناهگاه بود، آب نداشت و همیشه یک صف طولانی داشت. و خلاصه هر چه بود، مجبور بودیم استفاده کنیم.
بعد از همه ی اینها تصمیم گرفتیم کوله های حمله را برای فردا ببندیم و بخوابیم. حدود ساعت یازده بود که کوله بندی تمام شده بود و همه چیز آماده بود برای خواب.
با پوشیدن همه ی لباس های گرم، رفتن توی کیسه خواب و بستن کامل زیپ چادر، سرمای هوا قابل تحمل شد.

روز صعود
بچه ها تقریبا شب را خوب خوابیدند و فقط حمید و حمید147 نتوانسته بودند خیلی خوب بخوابند. ساعت 2:30 صبح بیدار باش بود و اگر کمی تنبلی میکردیم از گروه عقب میماندیم. حمید بیدار شد و بقیه ی بچه ها را هم بیدار کرد؛ همه به جز مهزاد که از قبل تصمیمش بر این بود که در همین ارتفاع بماند. پنج نفر باقیمانده( حمید، حمید147، شهرزاد، نگین و عالم) با هم صبحانه خوردیم که به علت دو تا یکی شدن وعده ی نهار و شام دیروز، خیلی هم سعی نکردیم صبحانه ی سبکی بخوریم smiling
اعضای گروه همگام هم بیدار شدند و آماده ی رفتن، پس از مراجعه به سرویس بهداشتی حدود ساعت چهار صبح بود که همه با هدلامپ های روشن با سرقدمی مهدی خیری و عقب داری محمد چشمی و آیدین به سمت قله عازم شدیم.

[تصویر:  05.jpg]

لحظه ی زیبایی بود، احساس شروع یک کار بزرگ؛ قدم گذاشتن در راهی که همه برایش زحمت کشیده بودیم، حس شوقی وصف ناپذیر را به همه ی ما میداد.
هوا بسیار سرد بود و باد تقریباً شدیدی هم می وزید. آن لحظه فکر میکردیم باد شدید است. اما در ارتفاع بالای 5000 متر همگی نظر دیگری داشتیم! کمی که راه رفتیم، حدوداً ساعت 5:30 صبح میتوانستیم هدلامپ ها را خاموش کنیم و دامنه ی زیبای دماوند را در آن هوای نیمه روشن ببینیم. تپه های غرق در مه که پشت سرمان بود واقعاً یکی از زیباترین منظره های طبیعت بود.
همه ی بچه ها فیس بند داشتند تا باد و سرما خیلی اذیتشان نکند. شیب در اوایل مسیر ملایم بود و همین طور که پیش میرفتیم زیاد و بعضی جاها دوباره کمتر میشد. در شیب های کمتر هر یک ساعت یکبار با صدای سوت مهدی خیری پنج دقیقه می ایستادیم و استراحت میکردیم. اواخر هر یک ساعت کاملاً نیاز به استراحت را میشد حس کرد. کمی تنقلات و نوشیدنی میخوردیم و دوباره به حرکت ادامه میدادیم. در شیب های تند تر هر نیم ساعت یک بار اجازه ی استراحت داشتیم.


[تصویر:  06.jpg]

کمی از مسیر را که رفتیم حدوداً در ارتفاع 4900 متری، بعد از حدود پنچ ساعت کوهنوردی، شهرزاد دچار ارتفاع زدگی شد و به همراه سه نفر از گروه همگام که آنها هم ارتفاع زده شده بودند به پناهگاه برگشت. که با وجود کمردرد شدید، کوهنوردی اش تا آن ارتفاع واقعاً قابل تحسین بود. گروه ما بقیه ی مسیر را چهار نفری ادامه داد. در ادامه حدود ساعت 9:30 به آبشار یخی رسیدیم. آبشار یخی در ارتفاع 5100 متری قرار دارد. بلندی آن هفت متر و قطر آن سه متر میباشد و در تمام طول سال یخزده است که به جرأت میتوان گفت یکی از زیباترین جاذبه های طبیعی کوه دماوند است. ما شانس آن را داشتیم که از جبهه ی جنوبی برویم و این آبشار زیبا را ببینیم.
به آبشار که رسیدیم، مسیر واقعاً سخت شده بود و مسلماً انرژی بچه ها کمتر. اما از طرفی هم فکر میکردیم مسیر زیادی تا قله نمانده و با انگیزه به مسیرمان ادامه میدادیم. سختی مسیر را میتوان در چند چیز خلاصه کرد: شیب تند، باد شدید که حتی در حالت نشسته هم ما را جا به جا میکرد و سرمای شدید هوا حتی با وجود لباس های گرم. کمی بعد، یکی از اعضای گروه همگام که به علت ارتفاع دچار مشکل تنفس شده بود تصمیم به برگشت گرفت و به تنهایی به پناهگاه برگشت.

[تصویر:  07.jpg]

باقیمانده ی مسیر را همچنان با انگیزه میرفتیم. در راه کوهنوردانی را که در مسیر برگشت بودند میدیدیم که از سرمای شدید و وزش باد با سرعت بالا در ارتفاع نزدیک قله خبر میدادند. اما ما عزممان را جزم کرده بودیم تا جایی که میشود ادامه دهیم. به ارتفاع 5500 متری رسیدیم. بوی گوگرد را حس میکردیم اما وزش باد به کم شدن گوگرد در فضا کمک میکرد. بچه ها برای راحت تر نفس کشیدن از ماسک استفاده میکردند.
هوای قله را پرسیدیم، گفتند باد شدیدی می آید و هوا بسیار سرد است که ممکن است مشکل ساز شود. با رأی گیری و نظر نهایی سرپرست گروه تصمیم به برگشت گرفتیم. با اینکه بچه ها توان رفتن تا قله را داشتند، اما نمیخواستیم ادامه ی راه خطری ایجاد کند. یک عکس با بنر گروه گرفتیم و برگشتیم.

[تصویر:  08.jpg]

برگشت به پناهگاه
ساعت 11:30، ما چهار نفر و چند نفر از گروه همگام به سمت پناهگاه حرکت کردیم. مسیر برگشتی که ما از آن برگشتیم کاملاً شن اسکی نبود و بعضی جاها هم سنگ های لغزنده داشت. انرژی بچه ها واقعاً کم شده بود و همه دوست داشتیم زودتر به پناهگاه برسیم. بالاخره ساعت 4 بعد از ظهر بعد از دوازده ساعت کوهنوردی به پناهگاه رسیدیم. مه شدیدی بود. به طوری که حتی در نزدیکی پناهگاه هم نمیشد چادر های رنگارنگ و زیبای پناهگاه را به درستی دید.
مهزاد و شهرزاد که در چادر بودند نهار را آماده کرده بودند. بعد از خوردن غذا و کمی خواب( که خیلی هم چسبید!!!) کوله ها را برای فردا و تحویل دادن به قاطر بستیم. کمی بعد شام خوردیم و ساعت 11 شب خوابیدیم.

روز برگشت
صبح روز برگشت همگی ساعت 5:15 صبح بیدار شدیم و صبحانه خوردیم. هوا بسیار سرد بود و جمع کردن چادر ها در آن هوا کار آسانی نبود. چادر ها را به هر زحمتی که بود جمع کردیم، آخرین عکس ها را گرفتیم و به سرقدمی یکی از بچه های گروه همگام ساعت 8:30 به سمت گوسفند سرا حرکت کردیم.

[تصویر:  09.jpg]

مسیر برگشت را بسیار با انرژی رفتیم و دو ساعت بعد گوسفند سرا بودیم. کمی منتظر ماندیم تا نیسان آماده شود و با دو نیسان به فاصله ی ده دقیقه به سمت فدراسیون کوهنوردی پلور حرکت کردیم. پس از چهل دقیقه نیسان سواری هیجان انگیز به مقصد رسیدیم.
سوار میدل باس شدیم و منتظر شدیم همه ی بچه ها برسند و بعد به سمت روستای لاریجان حرکت کردیم. همه در فکر چشمه آب گرم و نهار خوشمزه ی لاریجان بودیم. در لاریجان، دو نفر از دوستان( میهن و سجاد) که از تهران برای استقبال آمده بودند را سوار کردیم و راهی چشمه آب گرم شدیم. با اینکه آب شهر(آب لوله کشی شهر) قطع بود اما به هر ترتیبی بود دوش گرفتیم و لباسهای تمیز پوشیدیم. نهار را هم در یکی از رستوران های لاریجان چنجه خوردیم و با شوخی های بچه ها خستگی همه در رفت.

سوار میدل باس شدیم. توقف کوتاهی در امام زاده هاشم برای خوردن چای و استفاده از سرویس بهداشتی داشتیم و بالاخره حدود ساعت18 به تهران (فلکه ی اول تهرانپارس) رسیدیم تا این برنامه هم به پایان برسد؛ دماوند گام های "ام اس" را بر فراز خود حس کند و یک بار دیگر بچه های "ام اس" انگیزه و توانایی خود را به همه نشان دهند.

باتشکر از مهدی خیری و کلیه دوستانمون در گروه همگام که در این برنامه مارو یاری کردند.
و باتشکر از عالم بابت تهیه این گزارش.
 تشکر شده توسط : م.ه , یه غریبه , hilda , hamid , nahid , kaveh_plus , mahdie , Nooranta , shahrzad , maryam690 , Maz , ساناز66 , naazanin , lilit , تنها , mahdiye1989 , matin , matinfard , Masi 93 , kaj , مینا غلام نژاد , zohaa , chipchip , havaars , pariya1361 , mj.ny-luise , حدیث ادریسی , ساحل , g.someira , تندیس , maryam.N , Aram , غم فروش , بهزاد۱۲۹ , paeeze , hania , ص_نوشت , hamid_147 , Majid , hedieh , negin mandegar , Mohamad61 , rahil*68 , سیااوش , siamak.m.h
#2
عالی بود مرسی از همگی خداقوت.
 تشکر شده توسط : hamid , kaveh_plus , shahrzad , mahdiye1989 , kaj , اهورا , pariya1361 , ص_نوشت , azinPHD
#3
دم همتون گرمagreement2
عشق اگر عشق باشد
زمان حرف احمقانه ای است logo2
 تشکر شده توسط : kaveh_plus , hamid , shahrzad , maryam690 , mahdiye1989 , kaj , pariya1361 , g.someira , تندیس
#4
آفرين به همت همتون، قدمهاتون استوار و خدا قوت
به جهان خرم ازآنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
 تشکر شده توسط : hamid , shahrzad , maryam690 , mahdiye1989 , kaj , pariya1361 , تندیس
#5
واقعا که گل کاشتید مرسی دوستای گلمlove28love28love28
باید کاری کنی، آروم بگیرم Blush
 تشکر شده توسط : hamid , shahrzad , mahdiye1989 , kaj , pariya1361
#6
ای ول..چه گزارش قشنگی...مرسی بچه ها: 51:: 51:
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
 تشکر شده توسط : hamid , یه غریبه , mahdiye1989 , م.ه , kaj , pariya1361
#7
ممنووووووووووووووووووون ازتونicon_questionicon_questionicon_questionخدا قوت
غمگین مباشید چرا که خوشبختی میتواند از درون تلخترین روزهای زندگی شما زاده شود
 تشکر شده توسط : hamid , مریم۷۲ , mahdiye1989 , م.ه , kaj , pariya1361 , تندیس
#8
مرســـــــــــــــــــــــــــــــــی بچه ها
icon_questionicon_questionicon_question
سرافرازمون کردین
icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin
خدایا شکرت....
 تشکر شده توسط : hamid , م.ه , kaj , pariya1361 , تندیس , ص_نوشت
#9
(2014/08/21, 01:43 AM)mahdiye1989 نوشته است:
مرســـــــــــــــــــــــــــــــــی بچه ها
icon_questionicon_questionicon_question
سرافرازمون کردین
icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin

مرسي ، آْفرين آفرين
كاش منم بودم تا در كنار كوهنوردي و ا ستفاده از هواي پاك ،يك دوي سرعت 100 متر هم با بچه ها ميذاشتيمhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
 تشکر شده توسط : hamid , pariya1361
#10
عالی بود ...خیلی عالیagreement2happy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
احسنت به همتون خسته نباشید . در تمام مدت خوندن گزارش غبطه خوردم به تک تک دوستان خوب خودم...
الهی که دلتون شاد جسمتون پرقدرت و روح و روانتون سبک و آروم باشه که دلمو آروم کردید...
این گزارش به من که حسابی قوت قلب داد بقیه رو نمیدونم
 تشکر شده توسط : hamid , pariya1361
  


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  گزارش صعود به الوند "برنامه 28 ام" گروه کوهنوردی ام اس سنتر 17 15,575 2014/06/25, 11:44 PM
آخرین ارسال: leili-asmaneh
  گزارش صعود به توچال"برنامه 23 ام" shahrzad 12 13,074 2013/12/07, 01:46 PM
آخرین ارسال: Maz
  گزارش برنامه صعود به قله دماوند بام ایران "برنامه 17" گروه کوهنوردی ام اس سنتر 10 18,223 2013/09/25, 10:42 AM
آخرین ارسال: hilda
  گزارش برنامه کلون بستک "برنامه 16" neda.n 17 18,039 2013/09/23, 12:58 PM
آخرین ارسال: hamid
  گزارش برنامه صعود به قله سبلان"برنامه 14" shahrzad 32 26,197 2013/08/06, 03:58 PM
آخرین ارسال: sima
  گزارش برنامه شاه البرز "برنامه 15" neda.n 15 19,464 2013/08/05, 10:46 AM
آخرین ارسال: hilda
  گزارش برنامه صعود به قله خرسنگ"برنامه 13" shahrzad 10 14,145 2013/07/20, 09:46 PM
آخرین ارسال: kheiri.mahdi
  گزارش برنامه صعود به جان پناه امیری، "برنامه12" matinfard 7 12,663 2013/06/20, 02:09 PM
آخرین ارسال: shahrzad
  گزارش برنامه پیمایش جنگل و صعود به قله درفک "برنامه؟" matinfard 35 28,259 2013/05/25, 10:30 PM
آخرین ارسال: م.ه
  گزارش برنامه پیمایش به آبشار سنگان"برنامه 9" shahrzad 11 10,448 2013/04/27, 10:53 PM
آخرین ارسال: neda.n



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست