منم جلسه امروز رو رفتم ... به نظرم خیلی خوب بود ... مخصوصا اگر کسی اطلاع خوبی از بیماری نداشت خیلی براش مفید بود... ولی حیف هیچ کدوم از بچه ها رو نمی شناختم!!
ولی یه جورایی دلم تنگ شد ... یاد روزایی افتادم که تو راه پله های جلوی همین آمفی تئاتر می نشستیم و چای می خوردیم... درسم می خوندیم .. هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز به خاطر ام اس پامو تو پردیس علوم دانشگاه تهران بذارم... جایی که پر از خاطره است برای من ... یادمه تو همین دانشگاه .. تو آموزش یه خانمی بود که ام اس داشت..................هیچ کس از فرداش باخبر نیست!
ولی یه جورایی دلم تنگ شد ... یاد روزایی افتادم که تو راه پله های جلوی همین آمفی تئاتر می نشستیم و چای می خوردیم... درسم می خوندیم .. هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز به خاطر ام اس پامو تو پردیس علوم دانشگاه تهران بذارم... جایی که پر از خاطره است برای من ... یادمه تو همین دانشگاه .. تو آموزش یه خانمی بود که ام اس داشت..................هیچ کس از فرداش باخبر نیست!
هزار مرتبه بیماری از سلامت به
تو گر کنی قدمی رنجه بر عیادت من...
تو گر کنی قدمی رنجه بر عیادت من...