2013/10/17, 03:21 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/10/17, 03:30 PM، توسط farzaneh20.)
(2011/08/16, 01:39 PM)maedeh نوشته است: اولش واسم گنگ بود بدش ناراحت بودم چون اطلاعاتی نداشتم
ولی کم کم وقتی شناختم با هم دوست شدیم
پدر مادرم میترسیدن بگن بهم تا اینکه خودم فهمیدم از یه دکتر پرسیدم
بعضی وقتهام فضولی خوبه ها
دکترم به من چیزی نگفت فقط گفت تا 2 سال باید آمپول استفاده کنم همین و بس ...
ولی خودم که این قضیه برام قابل هضم نبود ام آر آی رو چند جا نشون دادم و بالاخره این و فهمیدم که ام اس دارم ولی بازم دکترم بهم نگفت وقتی راجع به ام اس ازش پرسیدم انکار کرد و گفت نه منم گفتم پس چرا باید داروی ام اس مصرف کنم دکتر گفت درمانش شبیه ام اسه ولی بعد 2سال که دیدم درمان بازم ادامه داره و همونه اینقدر پرسیدم که دکترم گفت آره ام اس داری
ام اس رو نمیشناختم ولی حسابی گیج و بهم ریخته بودم...
2-3 سال اول نمیتونستم باهاش کنار بیام و مدام با اشکام سیل راه مینداختم ولی بعد اون ام اس رو پذیرفتم و باهاش کنار اومدم ...ولی مثل مهمونی که دوست داری زودتر از خونت بره منم منتظر رفتن ام اس هستم.