2013/10/04, 06:00 PM
من 3 روز بود چشم چپم تار می دید.همین 4 ماه پیش بود.
دقیقا این مراحل رو طی کردم.
دکتر چشم پزشک --->دکتر مغز و اعصاب --->بیمارستان
و تو همش با داداشم بودم.قبل از MRI به خودم می گفتم چیزی نیست و دکتر می خواد مطمئن شه.روزی هم که جواب رو بردم با داداشم رفته بودیم بام سبز گفتیم سر راه جواب MRI رو هم بگیریم ببریم نشون بدیم.بردیمو دکتر گفت چندتا پلاک کوچولو دارم.من و داداشم یه نگاه به هم کردیم و خوب فکر می کنید آخرش چی شد؟...هیچی دیگه ماه رمضون بود آش خریدیم اومدیم خونه فرداشم رفتم بیمارستان.
تو بیمارستان هم خوب بودمو با روحیه.دپرسیم از وقتی شروع شد که فهمیدم باید هر هفته آمپول بزنم.که البته این قضیه رو هم 3 روز بعد با پیدا کردن ام اس سنتر حل کردم.
دقیقا این مراحل رو طی کردم.
دکتر چشم پزشک --->دکتر مغز و اعصاب --->بیمارستان
و تو همش با داداشم بودم.قبل از MRI به خودم می گفتم چیزی نیست و دکتر می خواد مطمئن شه.روزی هم که جواب رو بردم با داداشم رفته بودیم بام سبز گفتیم سر راه جواب MRI رو هم بگیریم ببریم نشون بدیم.بردیمو دکتر گفت چندتا پلاک کوچولو دارم.من و داداشم یه نگاه به هم کردیم و خوب فکر می کنید آخرش چی شد؟...هیچی دیگه ماه رمضون بود آش خریدیم اومدیم خونه فرداشم رفتم بیمارستان.
تو بیمارستان هم خوب بودمو با روحیه.دپرسیم از وقتی شروع شد که فهمیدم باید هر هفته آمپول بزنم.که البته این قضیه رو هم 3 روز بعد با پیدا کردن ام اس سنتر حل کردم.
~دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد~
دلم بوی خوش بابونه می خواهد~