اولين بار خواهرم ام آر آي رو به دكتر نشون داد و تلفني برا مامانم گف! يهو مامانم نشست و رنگش پريد اما چيزي به من نگفت!
من خودم تشخيص يه بيماري ديگه رو داده بودم!!!
وقتي تو بيمارستان بستري بودم هم منو برده بودن تو بخش عمومي!!! كه نفهمم مشكلم چيه! ولي يه روز صبح ديدم بالا سرم نوشته شده : ms....
كلي شوكه شدم!!! خواهرم ميخواس ذهنمو منحرف كنه ميگف اين اسم داروته!!! بعد رفتم پيش پرستار گفتم اين همون مولتيپل اسكلروزيسه؟! گف رشته ت تجربيه؟ گفتم آره...ديگه جوابي نداد...
يه بار تو بيمارستان وقتي ميخواستن بم سرم بزنن كلي گشتن! آخه ديگه جاي سفيد تو دستم نبود!:55:همش كبود شده بود!!!
خلاصه يه جا زد ديد مناسب نيست!در آور زد يه جا ديگه!هي چرخوندش تو دستم تا شايد فرجي بشه!!! نمي دونم چطور صبر مي كردم و جيغ نمي زدم...
من خودم تشخيص يه بيماري ديگه رو داده بودم!!!
وقتي تو بيمارستان بستري بودم هم منو برده بودن تو بخش عمومي!!! كه نفهمم مشكلم چيه! ولي يه روز صبح ديدم بالا سرم نوشته شده : ms....
كلي شوكه شدم!!! خواهرم ميخواس ذهنمو منحرف كنه ميگف اين اسم داروته!!! بعد رفتم پيش پرستار گفتم اين همون مولتيپل اسكلروزيسه؟! گف رشته ت تجربيه؟ گفتم آره...ديگه جوابي نداد...
يه بار تو بيمارستان وقتي ميخواستن بم سرم بزنن كلي گشتن! آخه ديگه جاي سفيد تو دستم نبود!:55:همش كبود شده بود!!!
خلاصه يه جا زد ديد مناسب نيست!در آور زد يه جا ديگه!هي چرخوندش تو دستم تا شايد فرجي بشه!!! نمي دونم چطور صبر مي كردم و جيغ نمي زدم...
ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی
پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی...
پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی...