برام خیلی جالبه! درسته که کسانی هستند اینجا که شاید از من سنشون بیشتر و یا سابقه بیماریشون از من بیشتر باشه، اما چرا هیچکس به حرف ما گیس سفیدا گوش نمی ده؟! چرا هرچی بهتون گفته می شه بابا فقط و فقط وفقط دکترتون؟! چرا کسی به این موضوع که هر کس دارای توان جسمی متفاوتی با دیگری هست توجهی نمی کنه؟! چرا من بیمار باید بیام انقده سفت و محکم یه قضیه علمی رو که خود دکترا بهش هیچ اطمینانی ندارند مطرح کنم؟! چرا اصلن حرفهای دکتر سیگارودی رو گوش نمی دید؟! چرا این قسمتش رو وقتی من ازش پرسیدم دکتر شما می گید اینکه دکتر من داروم رو قطع کرده درسته یا نه و ایشون گفتند من نمی تونم از جانب دکتر شما نظری بدم و اینکه من شرایط شما رو نمی دونم رو کمی با تأمل گوش نمی کنید؟!
ببینید بچه ها من آخر جلسه پرسش و پاسخ وقتی سالن رو داشتیم ترک می کردیم از فرصت استفاده کردم و سریع خودم رو رسوندم به دکتر سیگارودی و ازشون پرسیدم دکتر شما رو به خدا شما رو به خدا شما رو به خدا من از این تردید و اضطراب نجات بدید. دکتر من الان پنجساله که داروی منو قطع کرده و همچنان با معاینه بالینی بهم می گه که تو داروی روتین نیاز نداری، اما بعضی پزشکای دیگه خلاف این رو می گن. ببینید من اینارو وقتی داشتم می گفتم که به طور برعکس داشتم از پله های سالن بالا می رفتم طوری که روبه دکتر باشم. همینطور که دکتر داشت منو نگاه می کرد گفت ببین برو تو نیاز به دارو نداری من اگه دکترت بودم از اول این دارو رو بهت نمی دادم با یه حمله به این خفیفی و بعدش هم سه سال هیچ حمله ای نداشتی بعد هم تازه پارسال سوزش پا پیدا کردی که حمله نبوده وگرنه الان اینطوری نبودی، بنابراین تو از اول نیازی به همچین داروی سنگینی نداشتی. این گفته ی دکتر سیگارودی بود به من با توجه به دیدن وضعیت راه رفتنم، اونم به صورت برعکس، اونم از پله ها (حالا پله های درسته که خیلی مرتفع نبودند). حالا دوست خوب چرا انقده خودت رو تو شک و دودلی می ندازی؟ چرا اینو برای خودت جا نمی ندازی که اینجا هیچکس پزشک مغز و اعصاب نیست، اگه هم باشه تو رو از نزدیک ندیده (مثل گفته ی دکتر سیگارودی که گفت من پزشک شما نبودم)، پس انقد خودت رو اذیت نکن و انقد دلت رو به شک و تردید و گمان های بد ننداز.

ببینید بچه ها من آخر جلسه پرسش و پاسخ وقتی سالن رو داشتیم ترک می کردیم از فرصت استفاده کردم و سریع خودم رو رسوندم به دکتر سیگارودی و ازشون پرسیدم دکتر شما رو به خدا شما رو به خدا شما رو به خدا من از این تردید و اضطراب نجات بدید. دکتر من الان پنجساله که داروی منو قطع کرده و همچنان با معاینه بالینی بهم می گه که تو داروی روتین نیاز نداری، اما بعضی پزشکای دیگه خلاف این رو می گن. ببینید من اینارو وقتی داشتم می گفتم که به طور برعکس داشتم از پله های سالن بالا می رفتم طوری که روبه دکتر باشم. همینطور که دکتر داشت منو نگاه می کرد گفت ببین برو تو نیاز به دارو نداری من اگه دکترت بودم از اول این دارو رو بهت نمی دادم با یه حمله به این خفیفی و بعدش هم سه سال هیچ حمله ای نداشتی بعد هم تازه پارسال سوزش پا پیدا کردی که حمله نبوده وگرنه الان اینطوری نبودی، بنابراین تو از اول نیازی به همچین داروی سنگینی نداشتی. این گفته ی دکتر سیگارودی بود به من با توجه به دیدن وضعیت راه رفتنم، اونم به صورت برعکس، اونم از پله ها (حالا پله های درسته که خیلی مرتفع نبودند). حالا دوست خوب چرا انقده خودت رو تو شک و دودلی می ندازی؟ چرا اینو برای خودت جا نمی ندازی که اینجا هیچکس پزشک مغز و اعصاب نیست، اگه هم باشه تو رو از نزدیک ندیده (مثل گفته ی دکتر سیگارودی که گفت من پزشک شما نبودم)، پس انقد خودت رو اذیت نکن و انقد دلت رو به شک و تردید و گمان های بد ننداز.



وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش