2016/09/19, 12:12 AM
سلام دوست عزیز
اولا از خدا برا همه بیمارا از جمله شما و همسرتون سلامتی میخوام
منم شرایطی تقریبا مشابه شما دارم
با این تفاوت پدرم سرطان داشته
و همون اوایلی که من به ام اس مبتلا شدم مادرم فوت شد و من موندم و یه پدر که دیگه حالش خوب خوب نیست
و بیماری خودم
و یه عالمه مسئولیت
مدام میخواد مراقب پدرم باشم
آب و نونش میکنم
دوا دکتر میبرمش
و ....
خیلی سخته اینا رو گفتم بدونی درکت میکنم
اما برا کمتر شدن فشارای روحی
نمیخوام شعار بدم
آدم مذهبی و نمازخونی هم نیستم چندان
اما همیشه اول و آخر فقط از خدا خواستم کمکم کنه
هزار راه رو رفتم برا کم شدن فشار روانیم
روان پزشک رفتم
الان قرصای اعصاب میخورم
اما تنها یاد خدا و قوت قلب گرفتن ازش آرومم کرده
و اینکه پذیرفتم شرایطم رو
سعی میکنم کنار بیام با شرایط
سعی میکنم به خاطر ام اس هم که شده خودمو آروم نگه دارم
به خدا هر روز ترس و لرز دارم بابت شرایط پدرم
نکنه هی حالش بد شه
همین یک ماه پیش یه ماه و خرده ای تهران به خاطر درمانش کنارش بودم
و ...
سعی کن صبرت رو بالا ببری
دعا کن برای خودتون
با یک مشاور هم اگه بتونی صحبت کنی خوبه
اگه اطرافیانتون بتونن بهتون کمک کنن و حداقل از لحاظ روحی کنارتون باشن میتونن کمک خوبی باشن
منم وقتایی که بابام شیمی درمانی میشد میترسیدم حتی باهاش حرف بزنم
ان شاالله همسرت دوره شیمی درمانی رو به سلامتی بگذرونن و سلامتیشون رو بدست بیارن
هر چند واقعا تقصیری هم نداره اما کاش وقتی که حالش خوب شد اونم بتونه بهت قوت قلب بده
امیدوارم روحیه ت به زودی اوکی شه
و خداوند سلامتی بهتون عنایت کنه
اولا از خدا برا همه بیمارا از جمله شما و همسرتون سلامتی میخوام
منم شرایطی تقریبا مشابه شما دارم
با این تفاوت پدرم سرطان داشته
و همون اوایلی که من به ام اس مبتلا شدم مادرم فوت شد و من موندم و یه پدر که دیگه حالش خوب خوب نیست
و بیماری خودم
و یه عالمه مسئولیت
مدام میخواد مراقب پدرم باشم
آب و نونش میکنم
دوا دکتر میبرمش
و ....
خیلی سخته اینا رو گفتم بدونی درکت میکنم
اما برا کمتر شدن فشارای روحی
نمیخوام شعار بدم
آدم مذهبی و نمازخونی هم نیستم چندان
اما همیشه اول و آخر فقط از خدا خواستم کمکم کنه
هزار راه رو رفتم برا کم شدن فشار روانیم
روان پزشک رفتم
الان قرصای اعصاب میخورم
اما تنها یاد خدا و قوت قلب گرفتن ازش آرومم کرده
و اینکه پذیرفتم شرایطم رو
سعی میکنم کنار بیام با شرایط
سعی میکنم به خاطر ام اس هم که شده خودمو آروم نگه دارم
به خدا هر روز ترس و لرز دارم بابت شرایط پدرم
نکنه هی حالش بد شه
همین یک ماه پیش یه ماه و خرده ای تهران به خاطر درمانش کنارش بودم
و ...
سعی کن صبرت رو بالا ببری
دعا کن برای خودتون
با یک مشاور هم اگه بتونی صحبت کنی خوبه
اگه اطرافیانتون بتونن بهتون کمک کنن و حداقل از لحاظ روحی کنارتون باشن میتونن کمک خوبی باشن
منم وقتایی که بابام شیمی درمانی میشد میترسیدم حتی باهاش حرف بزنم
ان شاالله همسرت دوره شیمی درمانی رو به سلامتی بگذرونن و سلامتیشون رو بدست بیارن
هر چند واقعا تقصیری هم نداره اما کاش وقتی که حالش خوب شد اونم بتونه بهت قوت قلب بده
امیدوارم روحیه ت به زودی اوکی شه
و خداوند سلامتی بهتون عنایت کنه
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من