•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21(current)
  • 22
  • 23
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امیتازات : 4.3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مشاوره
منم جسمی زیاد مشکل ندارم خوبم ولی روحیه ام داغونه افسردم هیچ انگیزه ای ندارم سه تا خاستگار به خاطر مریضیم ولم کردن خیلی تنهام خیلی دل شکسته که محکومم به تنهایی.من عاشق بچه هستم دلم میخواد ازدواج کنم ولی ......sad
جالب و خواندنی،،همه ما دچار اختلالات عصبی و رواندرمانی هستیم..من بمدت یسال بشدت دپرس،شدم..یکی به اشتباه منو به مواد مخدر راهنمایی کرد..اما خوشبختانه بعداز دو سه بار،،خودمو جمع کردم...بماند دوست روانپزشکم منو راهنمایی ای کرد،و چون خودم این علم رو می دونستم... و چون همسرم بدلیل بیماریم،ازمن طلاق گرفت ، و روزای بدی رو گذروندم ، راهشو به دوستام، ارایه میدم....

ادامه دارد....

ادامه مطلب..
سلام به همه دوستان

بچه ها من یه فشار عصبی شدید داشتم و دارم . چند روز بود که سرگیجه داشتم ، از چند ساعت پیش بیرون روی دارم و کمی حالت تهوع ، بینایی ام بعد از حمله اولم دیگه مثل قبل حمله نشد . نگرانم که اینا پیش درآمد یه حمله دیگه نباشه . این چند روز خیلی هم بی انرژی بودم . امروز بعد از ظهر دو سه ساعت خوابیدم . تمام دیروز رو تو رختخواب بودم . میرم پیش دکتر مقدسی تو بیمارستان سینا . الان باید چه کنم ؟ تجربه این وضعیت رو داشتید ؟ چون کلینیک دیر وقت میده برای ویزیت سریع کجا برم ؟؟ خیلی نگرانم الان وضعیت روحیم خوب نیست این نشونه ها هم نگرانم کرده
سلام خانم مژگان
استرس واسه ما ها...سمه.هرچی و به هر دلیلی که باشه.ازش دور شو و محرکهای استرس زا رو از خودت دورکن ،حتی نزدیک ترین وعزیز ترین هایت،در صورتیکه اینا در مقطعی واستون عامل و محرکهای استرس هستند..دورشون کن،حتی اگه ناراحت بشن..تو مهمی و نه اونا...چونکه اونا بعد از ناراحتی ریلکس میشن ولی جنابعالی دیدنتون نقطه دار میشه و تکرر ادرار و نشخوار فکری و ...پیدا میکنید...بگذریم...اول آرام شو هیچکس و هیچی تو این دنیا جز خودت مهم نیست..ریلکس شو....اگه آرام بخش داری..کلرودیازپوکساد 5، یکی... با دوز پایین مصرف کن + پردنیزولون 50...1/5 مصرف کن،و در اولین فرصت با پزشکتون ،تماس تلفنی داشته باشید..و با مشورت پزشکتون کلسیم_D ، شروع کنید واسه انرژی بهتر روزانه ،اما همین که گفته شد رعایت کنید..ریواند میشین .انشالله...بیشتر... در ایمیل درخدمتتان هستم...و یا پیج خصوصی همین سایت.
جانم فدای دوست خوب.
 تشکر شده توسط : مژگان Af
(2016/09/13, 03:32 AM)ایمان خسروی نوشته است: سلام خانم مژگان
استرس واسه ما ها...سمه.هرچی و به هر دلیلی که باشه.ازش دور شو و محرکهای استرس زا رو از خودت دورکن ،حتی نزدیک ترین وعزیز ترین هایت،در صورتیکه اینا در مقطعی واستون عامل و محرکهای استرس هستند..دورشون کن،حتی اگه ناراحت بشن..تو مهمی و نه اونا...چونکه اونا بعد از ناراحتی ریلکس میشن ولی جنابعالی دیدنتون نقطه دار میشه و تکرر ادرار و نشخوار فکری و ...پیدا میکنید...بگذریم...اول آرام شو هیچکس و هیچی تو این دنیا جز خودت مهم نیست..ریلکس شو....اگه آرام بخش داری..کلرودیازپوکساد 5، یکی... با دوز پایین مصرف کن + پردنیزولون 50...1/5 مصرف کن،و در اولین فرصت با پزشکتون ،تماس تلفنی داشته باشید..و با مشورت پزشکتون کلسیم_D ، شروع کنید واسه انرژی بهتر روزانه ،اما همین که گفته شد رعایت کنید..ریواند میشین .انشالله...بیشتر... در ایمیل درخدمتتان هستم...و یا پیج خصوصی همین سایت.

مرسی از راهنماییتون دوست عزیز .حتما به توصیه هات عمل می کنم
من خیلی خیلی حساس و زودرنج شدمsad2
دست خودمم نیست
تا بقیه یه چیزی میگن بهم، سریع بهم برمیخوره و ناراحت میشمUndecided
خودمم میدونم رفتارم درست نیست ولی وقتی توی موقعیت قرار میگیرم نمیتونم رفتار درست رو نشون بدمDash2
سریع در مقابل حرفای دیگران جبهه میگیرم Confused
دوستانم همه ش بهم میگن عوض شدی ولی نمیتونم بهشون بگم بیمارم
چیکار کنم؟305320_JC_thinking
راهنمایی کنین لطفاsad
Life Has No CTRL+Z
 تشکر شده توسط : elham 66
دوستان ما همه مشکل داریم هرکدوم به یه نحوی ،ولی من مشکل خودمو بگم که ببینید تا چه مرحله حادیه من دقیقا خرداد شوهرم حالش خراب شد اولین بار جلو چشمم تشنج کرد وقتی بردیمش بیمارستان بعد ازمایشهای فراوان تشخیص دادن سرطان گوارش اون هم از نوع بد خیم الان داره شیمی درمانی میکنه تاحالا راحت جلو چشم من پانزده بارتشنج کرده اون هم جوری که کسی نمیتونه بگیرتشموقع تشنج من تو اون موقع واقعا پاهام بی حس میشن اونقده فکر کردم اخر وعاقبتمون چی میخواد بشه وقته دیونه بشم خیلی خودمو دلداری میدم که باید سرپا بمونم حداقل بخاطر بچه ام ولی فکرش میکنم خودم ام اس شوهرم سرطان.. خیلی وحشتناک فقط از خدا میخوام بهم‌ صبر بده وارامش ،اگه کسی هم میدونه چطوره خودمو اروم کنم که کمترفشارعصبی روم باشه راهنمایی کنه،ممنو ن میشم
ساقیا امشب صدایت با صدایم سازنیست
یاکه من بسیارمستم یاکه سازت ساز نیست
ساقیا امشب مخالف مینوازد تارتو
یا که من مست وخرابم یا که تارت تارنیست
 تشکر شده توسط : hadisss , nahid , glassheart , elham 66 , kaveh_plus , baharan
سلام دوست عزیز
اولا از خدا برا همه بیمارا از جمله شما و همسرتون سلامتی میخوام

منم شرایطی تقریبا مشابه شما دارم
با این تفاوت پدرم سرطان داشته
و همون اوایلی که من به ام اس مبتلا شدم مادرم فوت شد و من موندم و یه پدر که دیگه حالش خوب خوب نیست
و بیماری خودم
و یه عالمه مسئولیت
مدام میخواد مراقب پدرم باشم
آب و نونش میکنم
دوا دکتر میبرمش
و ....
خیلی سخته اینا رو گفتم بدونی درکت میکنم

اما برا کمتر شدن فشارای روحی
نمیخوام شعار بدم
آدم مذهبی و نمازخونی هم نیستم چندان
اما همیشه اول و آخر فقط از خدا خواستم کمکم کنه
هزار راه رو رفتم برا کم شدن فشار روانیم
روان پزشک رفتم
الان قرصای اعصاب میخورم
اما تنها یاد خدا و قوت قلب گرفتن ازش آرومم کرده
و اینکه پذیرفتم شرایطم رو
سعی میکنم کنار بیام با شرایط
سعی میکنم به خاطر ام اس هم که شده خودمو آروم نگه دارم
به خدا هر روز ترس و لرز دارم بابت شرایط پدرم
نکنه هی حالش بد شه
همین یک ماه پیش یه ماه و خرده ای تهران به خاطر درمانش کنارش بودم
و ...

سعی کن صبرت رو بالا ببری
دعا کن برای خودتون
با یک مشاور هم اگه بتونی صحبت کنی خوبه
اگه اطرافیانتون بتونن بهتون کمک کنن و حداقل از لحاظ روحی کنارتون باشن میتونن کمک خوبی باشن
منم وقتایی که بابام شیمی درمانی میشد میترسیدم حتی باهاش حرف بزنم
ان شاالله همسرت دوره شیمی درمانی رو به سلامتی بگذرونن و سلامتیشون رو بدست بیارن
هر چند واقعا تقصیری هم نداره اما کاش وقتی که حالش خوب شد اونم بتونه بهت قوت قلب بده

امیدوارم روحیه ت به زودی اوکی شه
و خداوند سلامتی بهتون عنایت کنهicon_question
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
 تشکر شده توسط : nahid , glassheart , silent , یه غریبه , elham 66 , hyd69hyd , mj.ny-luise , baharan
سلام دوستان ، ممنون میشم راهنماییم کنید

چند وقته خیییییلی بداخلاق شدم . حوصله ی هیچکس رو ندارم .
تو خونه اصلا حرف نمیزنم . نهایتش با خواهرم و شوهرش . اما با بابام و داداشم اصلا .
از هیچی لذت نمیبرم . حتی خوشنویسی رو هم دنبال نمیکنم . و به زور خواهرم ، کلاسا رو میرم . حتی یوگا هم اثر مثبت ندار ه برام .
میدونم روانشناس و روانپزشک احتیاج دارم . ولی همت ندارم که بر م .
احساس میکنم یه مرد ه ی متحرک شدم .
میشه کمکم کنید

 تشکر شده توسط : hadisss , آنا , leili-asmaneh , kaveh_plus , glassheart
سلام الهام جون
من و تو هم یه جورایی عین همیم
و فقط هر دومون میفهمیم که اگه مادرامون زنده بودن حالمون خیلییییی بهتر از اینی بود که الان هست
به هر کی هم میگیم فک میکنم بچه ننه بازی داریم در میاریم که تصورمون اینه

ببین مقصر خیلی از اتفاقات و شرایط ها ما نیستیم
یا باید کنار بیاییم و از پسش بر بیاییم
یا جا بزنیم. که جا زدن کار آدمای ضعیف هست نه ماها

همین هنر و ورش که میگی منم در پیش گرفتمش
درسته کاملا راضیم نمیکنه
اما از هیچی بهتره
تصور کن اینا هم نباشن
بیشتر اذیت میشیم

مردها توی سن بالا بی حوصله میشن
رو اعصاب رو میشن
مدام ناز میکنن
اینی که میگی نمیتونی باهاشون صحبت کنی رو درک میکنم
اما
سعی کن در مقابل برخی حرفهاشون سکوت کنی
تحملت رو ببری بالا
به خودت اجازه نده هر چیز کوچیکی عصبیت کنه
باور کن اعصاب خودت از هر چیزی مهم تره

موسیقیای شاد گوش بده
اونایی که دوس داریو گوش بده

و صحبت با یک مشاور میتونه کمکمت کنه
حداقل اینه که یکی بدون قضاوت حرفهاتو گوش میده

من و تو باید الگوی دیگران باشیم در صبوری در قوی بودن
کم نیار دوستم icon_question
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
 تشکر شده توسط : elham 66 , silent , آنا , یه غریبه , kaveh_plus , glassheart , baharan
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21(current)
  • 22
  • 23
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
13 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست