سلام
امیدوارم همه خوب و شاداب باشند
دست من از عصری تا حالا بی حس شده ایا این برطرف میشه یا باید به دکترم بگم .این یه حمله که نیست .چند روزه وحشتناک عصبی شدم دست خودمم نیست وقتی عصبی میشید چه کار کنم
من این کارها رو میکنم اما اثر انگار نداره
تا عدد 30 میشمارم-یک لیوان اب میخورم -انهگ ملایم گوش می دم-سعی می کنم بخوابم- به یه چیز خوب فکر می کنم
اما باز استرس فشار عصبی دارم
2011/08/30, 09:23 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/08/30, 10:44 PM، توسط warrior.)
دوست عزیز اگر بی حسی ادامه داشته باشه و بد و بدتر بشه
بهتره که به پزشکتون مراجعه کنید.
ولی اگه بی حسی ها لحظه ای باشه و بر اثر فشارهای عصبی بوده باشه
با همین روشها و ارامش خودش خوب میشه
خود من همین دیروز این طور شده بودم ولی حالا خوبم.
هر مشكلي آسان شود از مستي و
ترسم خداي من, ساغر بشود خالي و هشيار بميرم.
سلام.من از وقتی ام اس گرفتم شدیدا دمدمی مزاج شدم.یه لحظه خوبم،مهربونم،یه لحظه عصبانی و خشن.یه لحظه امیدوار،یه لحظه کاملا نا امید.خیلی اذیت میشم خیلی.دل خیلیا رو می شکونم.بعدش پشیمون میشم که فایده نداره. چیکار کنم
2011/09/05, 05:44 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/09/05, 05:46 PM، توسط 7714.)
سلام امروز صبح دکتر بودم بهم ربیف خواست بده به دکترم گفتم هزینه دارو نمی تونم پرداخت کنم داروی سینووکس برام نوشت اما گفت این زیاد جواب نمی ده .بعضی از داروهامم ایرانی کردم هزینه دارو خارجی خیلی بالا رفته
شما جای من بودید چه کار می کردید ؟داروی استفاده میکنم که بهم جواب نمی ده
واقعا خسته شدم
من زیاد نمی تونم پای کامپیوتر بشینم کمتر بهتون سر میزنم
دوستتون دارم
2011/09/05, 11:07 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/09/05, 11:19 PM، توسط Hasty.)
(2010/05/04, 08:13 PM)maryamm نوشته است: سلام
من یه مشکله مهم و اساسی دارم واون اینه که
به شدت دارم فراموشی می گیرم
من از 5 سالگی 118 خونمون بودم
همه ی اسامی رو حفظ می کردم
یه چیز رو یه بار می خوندم برای همیشه یادم میموند
و هزار چیز دیگه
ولی الان چند ساله که واقعا بدجوری مشکل دارم
همین جوری داره بیشتر هم میشه
الان اصلا اسم افراد یادم نمی مونه
مثلا هم کلاسی هامو یا بعضی از همکارامو که تعدادشون هم کم نیست تو خیابون ببینم نمی شناسم
من کلی رمان خوندم ولی داستان هیچ کدوم یادم نیست
بارها شده که وقتی دارم یه رمان می خونم یادم رفته قبلش چه اتفاقایی افتاده
مهمترین کارهای روزمره ام رو فراموش می کنم
الان به حدی رسیده که وقتی شوهر خواهرام میان یا وقتی مهمون داریم و یه مهمون دیگه بهشون اضافه میشه من حواسم نبوده که بهشون سلام بدم
تو سرکار یادم میره از صبح کی رو دیدم و به چه کسی سلام دادم
به خاطر همیه با یه نفر 5 بار سلام و علیک می کنم و با یه نفر اصلا
این فراموشی داره تو کارم هم تاثیر میذاره
مثلا برم خونه ی کسی حتی اگه رو مبل هاشون هم بشینم بعد از چند وقت یکی در مورد دکوراسیون خونه ی اون طرف بپرسه من هیچی یادم نیست ( البته اصولا آدمی نیستم که زیاد دبه این مسائل دقت کنم)
مثلا الان یادمه که فردا تولد خواهرمو بهش تبریک بگم ولی فردا یادم میره
من اصلا اینجوری نبودم
الان 5 سالی میشه که این مشکل شروع شده و الان واقعا برام حکم یه فاجعه رو داره چون واقعا به خاطر این قضیه تاوان های بدی رو پس دادم.
مریم جون الهی من فدات بخدا من از تو بدترم بارها لباسم تو یخچال پیدا کردم یا همینطور خیلی وسایل رو اصلا نمی تونم پیدا کنم چه برسه به شناختن افراد....اما بیخیال زندگی در حال گذره چه اهمیتی داره سعی کن با خودت خوش باشی وهر کاری رو که دوست داری انجام بده چه اهمیتی داره که دیگران چی فکر می کنند
(2011/02/22, 07:15 PM)yas نوشته است: خواهش میکنم من الان دقیق پنج ساله بیکارم
سلام رامین جان از اینکه بیکاری اذیتت می کنه متاسفم ممکنه به من بگی چی خوندی واصولا چه کارآیی داری واینکه حاضری در کیش با خقوق خوب وجا ومکان کار کنی؟
سلام رامین جان از اینکه بیکاری اذیتت می کنه متاسفم ممکنه به من بگی چی خوندی واصولا چه کارآیی داری واینکه حاضری در کیش با خقوق خوب وجا ومکان کار کنی؟wink2icon_biggrinagreement2
ای انسان خود به یاری خود برخیز ((لودویگ وان بتهوون))[QUOTE='yas' pid='54968' dateline='1298389523']
امارضا ممنونم که من رو طلبیدی به زیارتت اومدم وکلی با شما حرف زدم
سلام:فکر میکنم حل جدول و حفظ کردن شعر یا هر مطلبی و مطالعه کردن و انجام بازیهای فکری مثل شطرنج و دوز و اسم فامیل خیلی خیلی موثره.ضمنا این حالتهای فراموشی بخاطر آلودگی هواست .میزان سرب موجود در هوای تهران خیلی زیاده که این عصبانیت و فراموشی میاره.پس سعی کنین زیاد در هوای آلوده نمونین. شاد و موفق باشین.
من مشاور نیستم ولی این می دونم که هیچی برای آدم با ارزش تر از خودش نیست
پس فقط تو فکر سروسامون دادن به زندگی خودت باش چون این جوری پیشه خدا هم
عزیز تری
آخه با وجود این همه مشکل چطور میشه مشاور خوبی بود؟؟؟؟؟
نمیدونم به تنهاییم فکر کنمیا حساب دخل و خرج خونه رو کنترل کنمیا با استرس اداره بجنگمیا به بیماریم فکر کنم
کنار اومدن با تنهایی و بیماری دو چیز خیلی خیلی خیلی سخته که هنوزروانشناسمم نتونسته راه حل مناسبی بهم بده
همه فقط بلدن بگن ازدواج کن
براى تو
براى چشمهايت..
براى من
براى دردهايم..
براى ما
اى كاش خدا كارى بكند...