امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امیتازات : 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مرد آهنین
#1
من در سال 1983 در سن 20 سالگی مبتلا به MS تشخیص داده شدم.در آن زمان من مشغول تمرین و آماده سازی بودم و تنها سه هفته به شروع فصل جدید مشابقات کشتی مانده بود. اما من به سختی قادر به راه رفتن و یا حتی نوشتن نام خود بودم. در آن برهه از زمان، هیچ داروی خاصی نبود، کورتون ها (استروئید) تنها راه چاره بودند.


من از پزشکان نورولوژیست متنفر بودم؛ چراکه به من میگفت؛ از تمرین کشتی دست بردارم اما من یک کشتی گیر بودم. به من میگفت از گرما دوری کن! من ققنوسی در قفس بودم! هر روز سعی میکردم با افکار مثبت بر بیماری ام غلبه کنم:


تفکر منفی:
چرا دوستانم باید من رو در حالی که در بیمارستان بستری هستم ببینند؟

تفکر مثبت:
اینکه دوستانم در وقت مشکلات بهم سر میزنن خیلی خوبه! اوه پسر من واقعا باید از بابت داشتنشون سپاسگزار باشم.


تفکر منفی: این خیلی بده ؛ آیا من روی صندلی چرخدار خواهم نشست؟

تفکر مثبت: این چالش جدید زندگی منه! من باید هر روز تلاش کنم که حالم بهتر بشه!


تفکر منفی: بی حسی در دست چپ من، در حال بدتر شدن است .
مثبت: امروز دست چپم نیاز داره بیشتر بهش برسم باید قوی ترش کنم.


و امثالهم...


شش ماه طول کشید که من توانستم به آرامی و با تلاش هر روزه به نقطه ای از نظر روحی و جسمی برسم که می خواستم. هر روز تلاش می کردم که پایم را کمی بیشتر به جلو ببرم و با دستم اشیا را به آنجا که می خواستم حرکت دهم. البته می دانم بخشی از بازیابی توانم بخاطر فروکش حمله (یا عود) بیماری ام بود نه اراده ی من. اما اراده و اعتقاد به من امید داد که حرکت کنم و این همان خواستن و توانستن است.


پس از سه ماه من احساس کردم کمی بهتر شدم، و پس از شش ماه من تقریبا به جایی رسیدم کهمی توانستم یک دوچرخه را به راحتی سوار شوم و با موبایلم دوباره کار کنم؛ بدون اینکه احساس سوزن سوزن شدن داشته باشم. تا قبل از تشخیص MS، من همیشه در خودم توانایی های زیادی می دیدمو رویای من این بود که کشتی گیر بزرگی شوم. ( و البته گرفتن گواهینامه خلبانی ). حالا وقت آن بود که توانایی هایم را آشکار کنم.


از آنجایی که عضلات من ضعیف به نظر می رسید، تصمیم گرفتم برای شروع آرام دویدن را در مصافتی در حدود 5 کیلومتر یا کمتر انجا دهم. من ریتم دویدن خودم را پیدا کردم و این من را در مصافت های بلند تر کم می کرد. البته هنوز آهسته می دوم. من ادامه دادم و برای خودم اهدافی را تعیین کردم، و بعد شروع به دویدن در ماراتن و انجام ورزش های سه گانه کردم.


همه چیز آنطور که من فکر می کردم، خوب پیش میرفت. تا اینکه در نقاطی از بدنم احساس بیحسی و ضعف کردم . کم کم ضعف در نقاط مختلف بدن من به سراغم آمد ... هوووم... متاسفانه این ها باعث می شد MS و بیمار بودن به من تلقین شود. و من کم کمرویدادهای ورزشی و فعالیت های خانواده را نیز از دست میدادم. زندگی برایم بی ثبات و نا امید کننده بود؛ یک جای کار می لنگید.


در نهایت من یک نورولوژیست خوب پیدا کردم که به وضع زندگی و شرایط من اهمیت میداد. او از وجود امید در جهت بهبود ام اس با دارو ها خبر داد. او توضیح داد که ام اس من خوب نابود نشده و این رو با MRI به من نشان داد. این اشتباه من بود که MS را دستکم گرفته بودم. پلاک هایم را دیدم و درمان دارویی را تحت نظر پزشکم شروع کردم.


از زمانی که من تحت درمان بودم، هیچ نوع فعالیت خانوادگی و یا هیچ رویدادهای مهم ورزشی را از دست ندادم. همچنین توانستم گواهینامه ی خلبانی ام را با تایید اداره هوانوردی بگیرم. من در مدتی که تحت درمان بودم و دو MRI داشتم که نشان میداد خبری از پلاک های جدید نیست.


امروز، در 47 سالگی من مرد آهنین هستم، و من به دنبال رفتن به شهر Kona در سال آینده هستم. من در مسابقه دوی ماراتون شرکت کردم و در اوایل این سال امیدوارم به مسابقه ماراتن شهر بوستون برسم. هرچه که هست من وقتی که 20 ساله بودم فکر می کردم که تا 40 سالگی مرده باشم.
زندگی بهتر از اینهاست!

[تصویر:  413_IMG_1317.JPG]

من معتقدم که یک فرد همیشه می تواند یک چشم انداز برای خود و آرزوهایش داشته باشد. همچنین به این نتیجه رسیده ام که چشم اندازها و رویاهای ما باید در طول زمان مجددا بررسی شوند. و این راه درست است.

[تصویر:  248_MarkVDisneyHalf08_01.jpg]

در اینجا برخی از اهداف من برای سال پیش رو را می آورم:

تدریس و مربیگری کشتی، پسرم را ادامه دهم.
همچنان به تشویق دخترانم در رسیدن به رویاهای خودشان ادامه دهم.
همچنان به حمایت از همسرم در رسیدن به اهداف خود تلاش کنم.
به دادن امید به دیگر مبتلایان به MS تلاش کنم و بگویم که زندگی فراتر از MS پیش می رود.
و در مسابقه ی ماه نوامبر شهر Kona شرکت کنم.

[تصویر:  259_PFChangR_R2008_2.jpg]

چشم انداز های شما چیه؟ رویاهاتون تا کجاست؟ آیا میخواهید آن ها را بوجود بیاورید؟

Mark Van Meter
مارک فن میتر
اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک
اگه ناباور چشمام تو تماشای تو مونده
اگه اون نگاه اول منو پای تو نشونده:
How wonderful life is while you're in the world
 تشکر شده توسط : مـه ســـا , سـاناز , شهرزاد , Hegan , fireboud , neda.n , بهــار , بی تـــا , najva , naz.gigili , mehdisalimi , shokolat , melody , h.kakavand , نازلی , zohrevand , Ali 324 , rana , paeeze , TITI , شيدا رها , رزمینا , mehrangiz , زهرا59 , MFhealth , amirfarhag , paeazan , arezooo82 , toktam* , sooorooosh
  




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست