2011/11/02, 06:08 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/11/02, 06:20 PM، توسط aliheydari.)
سلام به همه دوستای با صفا و مهربون انجمن به خصوص هستی جونی خودم
این اولین پیام یا نمیدونم شما چی میگید, پستی هست که دارم برا انجمنتون میزارم
راستش امروز تعدادی از بچه های انجمن رو دیدم, خیلی خوشحالم که تونستم از نزدیک باهاشون آشنا بشم, البته منظورم از آشنایی همون دیدن و زیارت صورت های ماهشونه
اونایی که بودن که هیچ, اما دلم برا کسی که تو این انجمن بودن و به هر دلیلی نتونستن بیان سوخت
اینطوری نگاه نکنید, خوب میدونم با حرفام ممکنه دلتون بیشتر بسوزه و بگید داغه دلتون رو تازه کردم, اما خوب فقط می خوام یک کوچولو از حال و هوایه بچه های اونجارو براتون بگم, همین. دوست ندارید بگم؟؟؟
خوب باشه.... نمیگم.... بعدا نگید ما جویایه حاله دوستامون بودیم هاااااااا. من به همه میگم که نمی خواستین از حالشون با خبر بشین. ببینم خوبه یا نه
چیه؟؟؟؟ چشیمون شدید؟؟؟
اکشال نداله.. چیش خودمون میمونه
خوب پس یعنی بگم دیگه؟ اره ؟
حالا من که زیاد باهاشون نبودم, اما همون چند دقیقه ای که کنارشون بودم رو براتون میگم
من بعد از اینکه بچه ها از زیارت اومدن, داخل هتل دیدمشون, واااااااااااای چقدر که پر انرژی بودن, من که اون اولاش خیلی خجالت کشیده بودم اما هر طوری بود سعی کردم عادی برخورد کنم اما اینقد اینا با محبت بودن باز نمی شد جلو عرق کردنم رو بگیرم تو اون هوای سرد خیس عرق شده بودم, البته تو هتل که گرم بود, اما برا گرمای هتل نبود, بیشتر حرارت بدنم برا خجالت کشیدنم بود جونم براتون بگه یک موقعی هم رفتم که همه یکجا بودن وهمشون رو با هم زیارت کردم, همه منتظر غذا, همه هم عجول, البته فکر کنم چون تازه با هم اشنا شده بودن یکم مراعات میکردن و زیاد سر و صدا نمیکردن, اما یکم که گذشت کم کم صداها در اومد شوخی کردم, صدا ها برا غذا نبود, برا جمع های چند نفره ای بود که دور هم جمع شده بودن و میگفتن و میخندیدن اخی..... غصه نخوردید, انشالله دفعه بعد شما هم میرید و حسابی هم بهتون خوش میگذره اما حالا چون خیلی دلتون نسوزه یکم از چیزایه غیر خوبش بگم خوب یکی از اون چیزا این بود که نوشابه هایی که برا غذاشهاشون بشون داده بودن خیلی کوچولو بود دلتون خنک نشد ؟؟؟ خوب واستید یک چیز دیگه بگم.. مثلا ماست غذاشون خیلی دیر به دستشون رسید و وقتی بود که غذاشون تموم شده بود, تازه خوشمزه هم نبود اینم دلتون رو خنک نکرد؟؟؟ خوب چیزه بده دیگه نبود, چی بگم شما زیاد غصه نخوردید؟؟؟؟ اها یک چیز دیگه, دستمال کلنیکس هم نداشتن, یعنیخیلی دیر اوردن ای بابا, خوب رازی بشید دیگه, بقیه چیزا خوب خوب بود دیگه, من شرمندم نمیتونم بهتون دلداری بدم که دلتون کمتر کباب بشه
اما غذا خوردنشون چقدر قشنگ بود هر کس هر چی داشت بلند میشد برا همه تعارف میکرد تا همه از اون بخورن, مثلا یک زوجی که جلو من بودن همراهشون دوتا ظرف سالاد اورده بودن, فکر کنم فقط دو قاشق خودشون خوردن, بقیه رو همه دادن به دوستای دیگشون اسمشون رو نمیگم که ریا نشه یک وقت
بعد از غذا هم کم کم اتاقا تقسیم شد و همگی اسکان داده شدن, مدیر تدارکات محترم هم حسابی در حال تلاش بود که بچه ها جایه خوبی باشن و تفلکی خیلی زحمت میکشید, الته کار ندارم که دلم ازش چره و نذاشت من با هستی جونم بیام, الان نمی خوام زیر ابشو بزنم, میترسم اونجا هستی جونم رو اذیت کنه
خوب دیگه برا اولین پست کافیه, میترسم بیشتر از این تعریف کنم داد همه در بیاد و به مدیر سایت بگن منو حذف کنه از سایت به قول مادر بزرگم که آسته برو آسته بیا, تا گربه شاخت نزنه
فقط اخرین جمله اینکه جایه همه کسایی که نیومدن حسابی خالی
یک چیزی بگم ؟؟؟
خودم هم خیلی بهشون حسودیم شد خوب اخه ........
اصلا هیچی
دیگه بسه
کار ندارید؟؟؟؟؟؟؟ ازم ناراحت نشید ها . خوب؟؟؟؟؟؟ فقط می خواستم یکم با حال و هوا اونجا اشنا بشید, همین. آشتی آشتی
انشالله که ناراحت نشده باشید. شب خوب و خوشی رو برا همه دوستای با صفای سایت ارزو دارم, هم اونایی که الان مشهدن و هم اونایی که خونه نشستید و دلتون مشهده.
با ارزوی بهترین ها به خدایه مهربون میسپرمتون
وااااااای چقدر پر حرفی کردم
مدیر سایت جون منو دیلیت نکنی ها
قول میدم دفعه بعد اینقد پر حرفی نکنم
همش تقصیر این بچه بود, انگار انرژی اونا به منم سرایت کرده, جو گیر شدم
این اولین پیام یا نمیدونم شما چی میگید, پستی هست که دارم برا انجمنتون میزارم
راستش امروز تعدادی از بچه های انجمن رو دیدم, خیلی خوشحالم که تونستم از نزدیک باهاشون آشنا بشم, البته منظورم از آشنایی همون دیدن و زیارت صورت های ماهشونه
اونایی که بودن که هیچ, اما دلم برا کسی که تو این انجمن بودن و به هر دلیلی نتونستن بیان سوخت
اینطوری نگاه نکنید, خوب میدونم با حرفام ممکنه دلتون بیشتر بسوزه و بگید داغه دلتون رو تازه کردم, اما خوب فقط می خوام یک کوچولو از حال و هوایه بچه های اونجارو براتون بگم, همین. دوست ندارید بگم؟؟؟
خوب باشه.... نمیگم.... بعدا نگید ما جویایه حاله دوستامون بودیم هاااااااا. من به همه میگم که نمی خواستین از حالشون با خبر بشین. ببینم خوبه یا نه
چیه؟؟؟؟ چشیمون شدید؟؟؟
اکشال نداله.. چیش خودمون میمونه
خوب پس یعنی بگم دیگه؟ اره ؟
حالا من که زیاد باهاشون نبودم, اما همون چند دقیقه ای که کنارشون بودم رو براتون میگم
من بعد از اینکه بچه ها از زیارت اومدن, داخل هتل دیدمشون, واااااااااااای چقدر که پر انرژی بودن, من که اون اولاش خیلی خجالت کشیده بودم اما هر طوری بود سعی کردم عادی برخورد کنم اما اینقد اینا با محبت بودن باز نمی شد جلو عرق کردنم رو بگیرم تو اون هوای سرد خیس عرق شده بودم, البته تو هتل که گرم بود, اما برا گرمای هتل نبود, بیشتر حرارت بدنم برا خجالت کشیدنم بود جونم براتون بگه یک موقعی هم رفتم که همه یکجا بودن وهمشون رو با هم زیارت کردم, همه منتظر غذا, همه هم عجول, البته فکر کنم چون تازه با هم اشنا شده بودن یکم مراعات میکردن و زیاد سر و صدا نمیکردن, اما یکم که گذشت کم کم صداها در اومد شوخی کردم, صدا ها برا غذا نبود, برا جمع های چند نفره ای بود که دور هم جمع شده بودن و میگفتن و میخندیدن اخی..... غصه نخوردید, انشالله دفعه بعد شما هم میرید و حسابی هم بهتون خوش میگذره اما حالا چون خیلی دلتون نسوزه یکم از چیزایه غیر خوبش بگم خوب یکی از اون چیزا این بود که نوشابه هایی که برا غذاشهاشون بشون داده بودن خیلی کوچولو بود دلتون خنک نشد ؟؟؟ خوب واستید یک چیز دیگه بگم.. مثلا ماست غذاشون خیلی دیر به دستشون رسید و وقتی بود که غذاشون تموم شده بود, تازه خوشمزه هم نبود اینم دلتون رو خنک نکرد؟؟؟ خوب چیزه بده دیگه نبود, چی بگم شما زیاد غصه نخوردید؟؟؟؟ اها یک چیز دیگه, دستمال کلنیکس هم نداشتن, یعنیخیلی دیر اوردن ای بابا, خوب رازی بشید دیگه, بقیه چیزا خوب خوب بود دیگه, من شرمندم نمیتونم بهتون دلداری بدم که دلتون کمتر کباب بشه
اما غذا خوردنشون چقدر قشنگ بود هر کس هر چی داشت بلند میشد برا همه تعارف میکرد تا همه از اون بخورن, مثلا یک زوجی که جلو من بودن همراهشون دوتا ظرف سالاد اورده بودن, فکر کنم فقط دو قاشق خودشون خوردن, بقیه رو همه دادن به دوستای دیگشون اسمشون رو نمیگم که ریا نشه یک وقت
بعد از غذا هم کم کم اتاقا تقسیم شد و همگی اسکان داده شدن, مدیر تدارکات محترم هم حسابی در حال تلاش بود که بچه ها جایه خوبی باشن و تفلکی خیلی زحمت میکشید, الته کار ندارم که دلم ازش چره و نذاشت من با هستی جونم بیام, الان نمی خوام زیر ابشو بزنم, میترسم اونجا هستی جونم رو اذیت کنه
خوب دیگه برا اولین پست کافیه, میترسم بیشتر از این تعریف کنم داد همه در بیاد و به مدیر سایت بگن منو حذف کنه از سایت به قول مادر بزرگم که آسته برو آسته بیا, تا گربه شاخت نزنه
فقط اخرین جمله اینکه جایه همه کسایی که نیومدن حسابی خالی
یک چیزی بگم ؟؟؟
خودم هم خیلی بهشون حسودیم شد خوب اخه ........
اصلا هیچی
دیگه بسه
کار ندارید؟؟؟؟؟؟؟ ازم ناراحت نشید ها . خوب؟؟؟؟؟؟ فقط می خواستم یکم با حال و هوا اونجا اشنا بشید, همین. آشتی آشتی
انشالله که ناراحت نشده باشید. شب خوب و خوشی رو برا همه دوستای با صفای سایت ارزو دارم, هم اونایی که الان مشهدن و هم اونایی که خونه نشستید و دلتون مشهده.
با ارزوی بهترین ها به خدایه مهربون میسپرمتون
وااااااای چقدر پر حرفی کردم
مدیر سایت جون منو دیلیت نکنی ها
قول میدم دفعه بعد اینقد پر حرفی نکنم
همش تقصیر این بچه بود, انگار انرژی اونا به منم سرایت کرده, جو گیر شدم