[zenith]

واااااااااااااااااااای خدارو شکر بالاخره اینترنتم وصل شد

ممنووووووووووووون دوستان برای همه ی تدارکاتتون و اجرای این دیدار

از تک تک مدیرهای سایت و همه ی کسهایی که توی این دیدار کمک کردن ممنونم

خیلی خیلی بایت دیدن دوستای عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم خوشحالم

مرضیه اجی فرناز نازنین مه سا ساینا مهزاد نازنین وافسانه هنرمند نازی ی شیما نازگیلیم معصومه آرزو و بهار بهاری بهار بلو اسکای شادی هدیه شهرزاد هستی جون ونوشین پرستو جوووووون........
داداش ابراهیمو خانومشون و بیتای عزیز اقا سید رضا داداش مهدی حمید حمید69ایه اقای دکتر رضاپور سروشحساماقای افتخاری همسر مرضی جونمفربودو........
وبقیه دوستایی که دیدمو با عرض شرمندگی یادم رفته اسمشونو اینجا بیارم

از دیدن همـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه تون یه دنیا خوشحال شدم و ممنونم که لحظه های خوبی رو با مهربونی هاتون برام ساختید

از همدم عزیـــــــــــــــــــــــــز هم بابت کتابی که به همه دادن خیلی ممنونم

امیدوارم همیشه همه شاد و سلامت باشید دوستان

[سهند]

سلاااام
خوشحالم که بهتون خوش گذشته
و ممنون که اینهمه به من لطف دارین
خیلی دوست داشتم در کنارتون باشم ولی متاسفانه بلاد کفر ولمون نکرد و همچنان هم یقه ما رو محکم چسبیده .
امیدوارم تو دیدار های بعدی بتونم در خدمتتون باشم
از همه بچه هایی هم که زحمت دیدار رو کشیدن تشکر میکنم ... دمشون گرم و خسته نباشن

ساعت ۱۲ ظهر فردا یعنی شنبه به افتخار خودتون ۳ تا کف مرتب از پشت کامپیوتر ....

آااااآقا سیناا ا ا ا ا ا

ما اننننقده کف زدیم که اطرافیان فک کردن جشنی !!!تولدی!!!!هست.

.تا اطلاعیه در وِکردیم که این سفارشیه!!!!!!!!!!!!!!ونوعی برقراری ارتباطیه جمعی میباشههههه:بامید دییییییییییییییییییییدار

[earth]

چشمام دراومد تا الان که نشستم و صفحات رو خوندم. البته اعتراف می کنم نه کلمه به کلمه، سر سری دیدم و رفتم. فربد که هنوز نکته هاش رو نگفته، من می گم:
1- از مرضیه (yummy) گله دارم که چرا خودش رو به من نشون نداد.
2- از اینکه بازم خیلی از کاربرهایی که اینجا هستند تو دیدار بودند، همچنان من نمی تونم با دیدن نام کاربریشون صورتشون رو هم جلوی چشمام داشته باشم.
3- ناهید تا نیایی و از کم و کیف دیدار و دیدت نسبت به دیدار نگی ازت تشکر نمی کنم.

[yummy]

ای وای سعیده جون من که تا تونستم به همه خودمو معرفی کردم...شما نبودی اصن، حتی آخراش که با بچه ها عکس مینداختیم من پرسیدم سعیده کجاس؟میشناسینش شما؟! وقتی فربود اسمتو گفت من شنیدم که هستی ولی ندیدمت چون پشت اون ستون بودی گمونم.

[earth]

اگر دیدی میانسالی پشت ستون ناپیداست بدان از خجالت حافظه ی ضعیف اش است که بذر گلها را گم کرده است. به هر حال بخت یار نبوده. به امید دیدارهای بعدی.

[seyyed reza]

ممنون سمانه خانم ما هم از دیدنتان بی نهایت خوشحال شدیم و این که فوق لعاده سر حال بودی خوشحالترمون کرد

[hilda]

اقا من به فربود بهمنی سپرده بودم روی صندلیم یه شاخه گل رز بزاره جام خالی باشه جای منو خالی نکردییییییییییییییییین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ندا هم بجای من بهش دستمال کاغذی پرتاب کنه
دوستای عزیزم خوشحالم که بهتون خوش گذشته و ناراحتم که نتونستم بیام ایشالا دیدارهای بعدی
یه خسته نباشید هم بگم به همه ی عزیزانی که زحمت کشیدن

[matinfard]

هیلدا جان اتفاقاً فربود گفت
گل رز پیدا نکرده بود دوستم...
کلی جات خالی بود عزیزم

[blue sky]

ازمدیرای سایت و همه افرادی که برای این دیدار کمک کردن تشکر میکنم عالی بود
خوشحال شدم دوستای عزیزم را دیدم

[nahid]

چشمام دراومد تا الان که نشستم و صفحات رو خوندم. البته اعتراف می کنم نه کلمه به کلمه، سر سری دیدم و رفتم. فربد که هنوز نکته هاش رو نگفته، من می گم:
1- از مرضیه (yummy) گله دارم که چرا خودش رو به من نشون نداد.
2- از اینکه بازم خیلی از کاربرهایی که اینجا هستند تو دیدار بودند، همچنان من نمی تونم با دیدن نام کاربریشون صورتشون رو هم جلوی چشمام داشته باشم.
3- ناهید تا نیایی و از کم و کیف دیدار و دیدت نسبت به دیدار نگی ازت تشکر نمی کنم.

به اون که :
- من تنها کسی رو که از روی عکسی که یه روز گذاشت شناختم، مرضیه بود ، این درحالیه که من شیما رو که تو دانشگاه تهران دیدم و رفتم گفتم شما نازگیگیلی هستی ،اونجا نشناختم !! تازه مهشید رو هم روز کنسرت دوبار تو یه روز هویتش رو پرسیدم تا یاد گرفتم ! الانم هیچ تضمینی نیست که بعضیا رو دفعه بعد نشناسم و دوباره بپرسم شما کی هستید !
نازنین امیری رو هم از روی آواتارش تشخیص ندادیم چون شبیه نبود
بعضیا رو هم تازه تو این تاپیک فهمیدم که اومده بودن !

سعیده کم و کیف دیدار خوب بود .... ولی باید با یه چیزی مقایسه کنم تا بگم ، من اولین بارم بوده ... آخرین باری که اومدم 10 نفرم نبودیم !

یه چیزی که باعث تعجبم شد این بود که مهسا گفت یکی از کارکنان اونجا در مورد ام اس چه بد فکر میکرده ، مگه اولین بار بوده دیدار اونجا بوده ؟

یکی از صحنه های ماندگار هم سروش بود که با 16 کیلو کتاب اومده بود دیدار و من فهمیدم که بایدم ام اس میگرفت ، اگه اون نمیگرفت پس کی میگرفت ؟! ( ول کن ام اس رو بچه چیکار داری انقد میری تو نخش ؟!)

جای بعضی از بچه ها هم خالی بود .اینجوری : ......