2010/03/13, 08:12 AM
بچه ها پنج شنبه خیلی به من بد گذشت یکی از بدترین روزهای زندگیم بود
از خونه که راه افتادم برم به سمت پارک ساعی یه دفعه یادم افتاد چراغ بنزین ماشین از دیروز صبح روشن شده. به قدری اعصابم ریخت به هم که حد نداره.

رفتم پمپ بنزین دیدم قیامته. منم زیاد وقت نداشتم به خاطر همین تو صف پمپ بنزین نمودم و گفتم فقط خدا کنه تا اونجا بنزین کم نیارم.
ولی چشمتون روز بد نبینه توی راه ماشین خاموش شد.
به قدری کلافه شده بودم که حد نداره من تا حالا تو خیابون نمونده بودم.
به قرار که نرسیدم از یه طرف کلافگی تو خیابون و تنهایی هم از یه طرف.:38::38:
خلاصه بعد از کلی معطلی دست از پا دراز تر برگشتم خونه




مثل اینکه قسمت نبود منم بیام تو جمع شما
:38::38::38:

از خونه که راه افتادم برم به سمت پارک ساعی یه دفعه یادم افتاد چراغ بنزین ماشین از دیروز صبح روشن شده. به قدری اعصابم ریخت به هم که حد نداره.








خلاصه بعد از کلی معطلی دست از پا دراز تر برگشتم خونه





مثل اینکه قسمت نبود منم بیام تو جمع شما


خدا یا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!