2010/05/02, 05:23 PM
(2010/05/02, 05:12 PM)hamed نوشته است: آخه حمید جون می دونی چیه ، روز قرار ما تو ناهار علی و نازنین یه چیزایی ریخته بودیم . :55::55:
حامد جون احيانا خمير دندون نبوده؟؟؟؟؟؟؟؟
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
![agreement2 agreement2](https://mscenter.ir/images/smilies/agreement2.gif)
![icon_biggrin icon_biggrin](https://mscenter.ir/images/smilies/icon_biggrin.gif)
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
من درد در رگانم، حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم،از تلخی تمامی دریاها بر اشک ناتوانی خود ساغری زدم
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم،از تلخی تمامی دریاها بر اشک ناتوانی خود ساغری زدم