2013/08/14, 11:38 PM
خب بچه ها حالا بیاین یه کم به من بخندیم به خصوص که میدونم بچه های در شهر هم اینجا رو می خونن :
اغا پس از اینکه بنده بین دو تا شال و یه سربند قرار گرفتم و داشتم خفه میشدم ، اقوی تصویربردار گفت : نوووچ .. نمیشه . زیاد وول میخوری گوش و گردنت پیدا میشه سپس با صد و پنجاه سنجاق و حتی گیره کاغذ تقریبا شال به سرم دوخته شد انقدر که فکم به سختی حرکت میکرد برا حرف زدن اونوقت الان ، اولا که دوازده دقیقه بعد از پایان برنامه هنوز داشتم سعی میکردم خودم رو بشناسم ( حالا رامونا و سارگل چجوری شناختن ، خدا میدونه ، عوضش مریم می گفت اصلا نمیتونستم بشناسمت ) حالا همه اینا رو گفتم گه اینو بگم بعد از این همه تدابیر امنیتی ، بازم یه تیکه برنامه گوشم بیرونه و شانس اوردیم پخش گیر نداده امان از این گوش بازیگوش که میخواست ببینه اون بیرون چه خبره
اغا پس از اینکه بنده بین دو تا شال و یه سربند قرار گرفتم و داشتم خفه میشدم ، اقوی تصویربردار گفت : نوووچ .. نمیشه . زیاد وول میخوری گوش و گردنت پیدا میشه سپس با صد و پنجاه سنجاق و حتی گیره کاغذ تقریبا شال به سرم دوخته شد انقدر که فکم به سختی حرکت میکرد برا حرف زدن اونوقت الان ، اولا که دوازده دقیقه بعد از پایان برنامه هنوز داشتم سعی میکردم خودم رو بشناسم ( حالا رامونا و سارگل چجوری شناختن ، خدا میدونه ، عوضش مریم می گفت اصلا نمیتونستم بشناسمت ) حالا همه اینا رو گفتم گه اینو بگم بعد از این همه تدابیر امنیتی ، بازم یه تیکه برنامه گوشم بیرونه و شانس اوردیم پخش گیر نداده امان از این گوش بازیگوش که میخواست ببینه اون بیرون چه خبره
Peace begins with a smile