ارسالها: 866
موضوعها: 165
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 2909
تشکر های دریافت شده :4598 بار در 1336 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : پرند
2011/04/11, 07:27 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/04/11, 09:35 PM، توسط shahrzad.)
بچه ها نمیدونم یادتونه یا نه !دیدارهای اول بود فکر کنم که سینا بهمون میگفت خیلی از مشکلات دیگران رو میشناسه که از ام اس خیلی بدترن..فکر کنم تالاسمی رو برامون مثال زد دقیق یادم نیست یا اینکه تو پارک ساعی بود که این بحثو میکردیم..
یه مطلبی رو خوندم دلم نیومد براتون ننویسم..
درباره غزل..از سال 88 سرطان سینه گرفته..فکر کنم زیر سی سال سن داشته باشه
دوست ندارم از ناراحتی ها و مشکلات مالی تهیه دارو یا جلسات شیمی درمانیش برای شما بگم
فقط همینو بگم دوستای من خیلی سخت بوده و هست...خیلی..با خوندن هر پاراگرافش فقط میگفتم خدایا من خیلی بنده ناشکری بودم،منو ببخش..
حالا بذارید از روحیات و حرفای این دختر بگم براتون:
از همه مراحل ریختن موهام عکس دارم.توی لپ تاپم نگهش داشتم.سری دوم هم که رفتم شیمی درمانی یه فولدر جدید درست کردم و اسمشو گذاشتم غزل دوباره...
25 جلسه برق گذاشتن خیلی اذیتم کرد اما فقط برایم مهم بود که زنده بمانم و بتونم راه برم.حتی اینکه چه ریختی میشم برام مهم نبود.میخواستم زنده بمانم
سرطان هم زندگیم رو عوض کرد هم دیدم رو...الان میتونم بگم خوشحالم که سرطان گرفتم.الان قدر لحظه لحظه هایم را میدانم
غزل هیچ وقت از خودش نپرسیده چرا من؟!تو حرفاش ردی از ناامیدی نیست...
سوم آذر با ماشین چپ کردم.من را از صندوق عقب کشیدند بیرون.همون موقع که داشتند تلاش میکردند تا منو نجات بدن با خودم میگفتم من از سرطان نمردم حالا توی تصادف بمیرم؟!عمرا!!!
من میگویم من و سرطان میتونیم با هم دوست باشیم.می گویم تقصیر اون نیست که من اینجوری شدم.برای همین وقتی برای دردآورترین کار زندگیم میرم بیمارستان لباس خوب میپوشم کلی با خودم سی دی و کتاب می برم حتی لوازم آرایش را میبرم.فکر میکنم مسافرتی است که براش برنامه ریزی کردم.شب های قبل از شیمی درمانی مثل یه غریبه با غزل حرف میزنم تا قانعش کنم که باید و باید این جنگ را ادامه بدهد.توی این جنگ ما سه نفریم:من و غزل و خدا..
بهتون قول میدم از هر چی بمیرم از سرطان نمیمیرم!من عاشق زندگی کردنم...
امیدوارم برای شما هم جالب بوده باشه
چرا هر وقت حرفی از سرطان زده میشه بعدش حرف از مرگ هست...حتی توی صحبت های غزل!!!
به هر حال شما هم به این نقطه رسیدید حتما و گفتید خدا رو شکر؟!!
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
تشکر شده توسط : | سحــــــــر , fireboud , # پریسا # , TootFarangi , montazer , ostad2000 , Narges , goli61 , عمومهربان , بی تـــا , هانیه , بهــار , maedeh , najva , sooorooosh , شفا یافته , نسيم , paeazan |
|
ارسالها: 1,206
موضوعها: 49
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 20554
تشکر های دریافت شده :17699 بار در 3978 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر طیبه عباسیون
داروي مورد استفاده : دارو مصرف نمیکنم
محل سکونت : تهران
همیشه به همین صورت است . کسی که سختی بیشتری کشیده به زندگی امیدوار هست و از تمام لحظات زندگیش لذت میبره و کمتر از دنیا گله و شکایت داره اما کسانی هستند که فقط با یه تاری دید یا یک بی حسی موقتی روحیه خود رو می بازند و از آینده خود هراسان هستند
gone out
follow the white rabbit
[/b]
ارسالها: 866
موضوعها: 165
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 2909
تشکر های دریافت شده :4598 بار در 1336 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : پرند
یعنی چون احساس میکنه زندگی داره از دستش میره بیشتر دوستش خواهد داشت؟بیشتر بهش دل میبنده؟
خیلی ها هم هستن که تو سختی بیشتر دست از مبارزه بر میدارن...
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
تشکر شده توسط : | |
|
ارسالها: 1,206
موضوعها: 49
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 20554
تشکر های دریافت شده :17699 بار در 3978 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر طیبه عباسیون
داروي مورد استفاده : دارو مصرف نمیکنم
محل سکونت : تهران
متوجه میشه زندگی همین الان است پس از همین الانش لذت میبره کاری به فرداها نداره
gone out
follow the white rabbit
[/b]
ارسالها: 1,072
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Oct 2009
تشکر های اهدا شده: 5014
تشکر های دریافت شده :5559 بار در 2066 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : دکتر نسترن مجدي نسب
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ور - اکتوورکو
محل سکونت : اهواز
مرسي شهرزاد جونم
آنارام باشید
تشکر شده توسط : | |
|
ارسالها: 3,364
موضوعها: 243
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 18940
تشکر های دریافت شده :37267 بار در 6969 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : تهران
به قول بچه های fb
unlike
همش خوب بود جز ۳ خط اولی که خودت نوشتی .
یادم نیست کی بود . چند روز پیش میگفت از ایدز و سرطان و ... بد میگید و ام اس رو خوب میدونید .
خوب دید جامعه نسبت به ام اس اینه . نسبت به سرطان و ایدز و ... هم همین .
خیلی باهاش موافقم
ما الان داریم میگیم ام اس خوبه ولی با دید جامعه میگیم سرطان بگیریم میمیریم !
تا وقتی اینجوری فکر کنیم حق نداریم بگیم ام اس خوبه و خداروشکر که ام اس دارم . حق نداریم بگیم سطح فکر جامعه خیلی پایینه چون خودمون در زاویه دیگه همون سطح فکر پایین هستیم .
من خیلی راجع به این موضوع فکر کردم ! شمام فکر کنید نظرتون رو بگید . اگه همین الان بفهمید یه سرطان بد خیم دارید چی میشه ؟ ام اس دارید حالا سرطان . اوه اوه افتضاحه نه ؟
من یه سال بیشتره به این موضوع فکر میکنم . البته نتیجه هم گرفتم . به خودمم اطمینان دارم که اگه بیماری دیگه داشته باشم باعث میشه که یه پله دیگه واسه موفقیتم ساخته بشه .
اینو بدونید که هیچ بیماری در جهان وجود نداره به جز بیماری روح و فکر
تا وقتی فکر انسان مشکل داشته باشه سخت ترین بیماری ها هم براش بیماری نیست .
همین غزل رو ببینید . عاشق فکرشم .
داره زندگیشو میکنه ولی اگه طرز فکرش اینجوری نبود الان بدبخت ترین فرد زمین بود .
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
تشکر شده توسط : | MAHDI , shahrzad , anaram , hamed , سحــــــــر , ostad2000 , Narges , بی تـــا , غزل , nahid , MFhealth , بهــار , maedeh , farnaz , شيدا رها , biparva |
|
ارسالها: 433
موضوعها: 37
تاریخ عضویت: Aug 2009
تشکر های اهدا شده: 2264
تشکر های دریافت شده :4979 بار در 1350 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : Dr.Melissa bloch
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : nevada,us
دقیقا موافق حرف حمیدم. بین سرطانیها هم کسایی بودن که به راحتی اونو پشت سر گذاشتن و بقه زندگی عادیشون برگشتن. فکر کنم ارمسترانگ نمونه بارز مبارزه با سرطان بود اگه اشتباه نکنم.
اصولا ما بد و بدتر نداریم. با هر بیماری میشه مبارزه کرد و زندگی کرد. مقایسه اصلا کار درستی نیست.
اصولا این دید منفی به خاطر نگاه ما از بیرون به هر شخصیه و اینکه نمی تونیم درکش کنیم برای همین تمام مشکلاتش برامون عذاب اوره درست مثله بقیه که نمی تونن ما رو درک کنن
هميشه مردم لباس هاي كهنه و پوسيده اشون رو دور مي ندازن دارم به اين فكر مي كنم كه چرا بعضي ها افكار كهنه و پوسيدشون رو هيچ وقت دور نمي ندازن
ارسالها: 866
موضوعها: 165
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 2909
تشکر های دریافت شده :4598 بار در 1336 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : پرند
2011/04/11, 09:31 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/04/11, 09:37 PM، توسط shahrzad.)
راست میگی حمید...
اصلا به قضیه اینطوری نگاه نکرده بودم...
شاید چون یه چند وقته خودم خیلی به ام اس فکر کردم و ....
با اجازتون اسم این قسمتو عوض میکنم...
اصلا دیگه دوست نداشتم با عنوان قبلی شروع بشه...
اگه پیشنهاد دارید یه اسم بهتر برا این قسمت استقبال میکنم...
الان خیلی احساس بهتری دارم که به این موضوع اونطوری نگاه نکردم...
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
ارسالها: 1,072
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Oct 2009
تشکر های اهدا شده: 5014
تشکر های دریافت شده :5559 بار در 2066 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : دکتر نسترن مجدي نسب
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ور - اکتوورکو
محل سکونت : اهواز
مرسي از تذكرت حميد
يكي از هديه هايي كه من بخاطره ام اس دريافت كرده ام ، آشنايي با كسي بود كه 15 ساله پيش بخاطره سرطاني كه منتشر شده بود و بهترين پزشكهاي دنيا مرگ حتميشو پيش بيني كرده بودن و تقريبا بيشترين زماني كه واسه زنده بودن بهش داده بودن 3 ماه بود ، آشنا شدم
نميگم خودم آدم ناراحت يا بدبيني بودم و حرفهاي اون متحولم كرد
نه
يه جورايي ميشه گفت بيخيال ترين موجودي بودم كه بين ام اسيا ديده ام
اگر همه حتي براي چند ثانيه از داشتن ام اس هراسان شده ان ، من حتي ذره اي از داشتنش ناراحت نبوده ام هيچ ، كلا از اول كلي هم خوشحال بوده ام كه ام اس دارم ( بماند كه پايه ي تفكرم خيلي احمقانه بود ولي كلا خوشحالم كه اينطور بوده )
به هر حال اين فرد منو با آدماي بزرگ اطراف خودم ، بينش هاي عميق و قدرتهاي دروني قوي آشنا كرد
فهميدم آدمي كه داره جون ميده هم ميتونه به عزرائيل بگه " آقا فعلا صبر كن من كار دارم . نميخوام فعلا باهات بيام " و از خدا فرصت دوباره ميگيره
فهميدم آدمي كه توي سختترين شرايطه و داره مرگ دست و پنجه نرم ميكنه هم ميتونه به زيبايي ها و راحتي ها و خوشگذروني ها و بهترين لحظات عمرش فكر كنه و براي بدست آوردن اون روياها و لحظات تلاش كنه و آخر بهشون برسه
ديگه چه برسه به من كه سرو مرو گنده فقط دارم يه اسم دو حرفي رو يدك ميكشم و حتي از اطرافيانم كه ممكنه به دليل يه سري سرماخوردگي كوچيك 2 ، 3 روز در سال سختي بكشن ، به واسطه ي چندتا دارويي كه يه جورايي حكم واكسن رو دارن ، راحتتر زندگي ميكنم
آنارام باشید
ارسالها: 37
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 519
تشکر های دریافت شده :117 بار در 33 پست
سال تشخيص بيماري : 1386
دكتر معالج : دکتر صحراییان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : ایران
2011/05/18, 11:29 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/05/18, 11:40 AM، توسط غزل.)
[quote='hamid' pid='64536' dateline='1302540642']
به قول بچه های fb
unlike
همش خوب بود جز ۳ خط اولی که خودت نوشتی .
یادم نیست کی بود . چند روز پیش میگفت از ایدز و سرطان و ... بد میگید و ام اس رو خوب میدونید .
خوب دید جامعه نسبت به ام اس اینه . نسبت به سرطان و ایدز و ... هم همین .
خیلی باهاش موافقم
ما الان داریم میگیم ام اس خوبه ولی با دید جامعه میگیم سرطان بگیریم میمیریم !
تا وقتی اینجوری فکر کنیم حق نداریم بگیم ام اس خوبه و خداروشکر که ام اس دارم . حق نداریم بگیم سطح فکر جامعه خیلی پایینه چون خودمون در زاویه دیگه همون سطح فکر پایین هستیم .
من خیلی راجع به این موضوع فکر کردم ! شمام فکر کنید نظرتون رو بگید . اگه همین الان بفهمید یه سرطان بد خیم دارید چی میشه ؟ ام اس دارید حالا سرطان . اوه اوه افتضاحه نه ؟
من یه سال بیشتره به این موضوع فکر میکنم . البته نتیجه هم گرفتم . به خودمم اطمینان دارم که اگه بیماری دیگه داشته باشم باعث میشه که یه پله دیگه واسه موفقیتم ساخته بشه .
اینو بدونید که هیچ بیماری در جهان وجود نداره به جز بیماری روح و فکر
تا وقتی فکر انسان مشکل داشته باشه سخت ترین بیماری ها هم براش بیماری نیست .
همین غزل رو ببینید . عاشق فکرشم .
داره زندگیشو میکنه ولی اگه طرز فکرش اینجوری نبود الان بدبخت ترین فرد زمین بود .
[/quote]
[quote='hamid' pid='64536' dateline='1302540642']
به قول بچه های fb
unlike
.
خیلی باهاش موافقم. من سپاسگذارم از هستی که چنین موهبتی به من تقدیم کرده. شاید باورش سخت باشه اما شناخت و مطالعه در مورد سلولهای میکروگلیا و مخصوصا آستروسیتها لذت بخش ترین قسمت این بیماری برای من بود!
به پاس این همه محبت سمینار ارشدم رو با این عنوان ارائه کردم که واکنش بقیه نسبت به عنوانش خیلی جالب تر از ارائه بود:Histhopathologh in Multiple sclerosis. به طور خلاصه و ساده در مورد سلولهای دخیل در به وجود آمدن پلاکها صحبت کردم و فقط خدا می دونه لذت بردم. هیچ کس از هم کلاسیهام نمی دونه که من چه نعمتی داشته و دارم! خدایا متشکرم...
[quote='hamid' pid='64536' dateline='1302540642']
به قول بچه های fb
unlike
.
خیلی باهاش موافقم. من سپاسگذارم از هستی که چنین موهبتی به من تقدیم کرده. شاید باورش سخت باشه اما شناخت و مطالعه در مورد سلولهای میکروگلیا و مخصوصا آستروسیتها لذت بخش ترین قسمت این بیماری برای من بود!
به پاس این همه محبت سمینار ارشدم رو با این عنوان ارائه کردم که واکنش بقیه نسبت به عنوانش خیلی جالب تر از ارائه بود:Histhopathologh in Multiple sclerosis. به طور خلاصه و ساده در مورد سلولهای دخیل در به وجود آمدن پلاکها صحبت کردم و فقط خدا می دونه لذت بردم. هیچ کس از هم کلاسیهام نمی دونه که من چه نعمتی داشته و دارم! خدایا متشکرم...
برای اولین بار تولد را درک کنید فرصتهای ناب تکرار نمی شوند. من امشب هفت شهر آرزوهایم را گم کرده ام. اینجا ستاره ها پنهان شده اند. تا به خویش آمدم تمامم تباه شد........
|