2013/12/01, 01:22 PM
پارسال آبان ماه که بیماری همسرم رو تشخیص دادن بستری شد، هر روز صبح تا 5 روز پالس کورتون میگرفت. از وقتی پالس میگرفت شروع میکرد سکسکه کردن و سرخ میشد عین لبو، دمای بدنش هم میرفت بالا.
خلاصه شب دوم پالس همه ملاقاتی ها رفته بودند و ما دو تایی کنار هم بودیم
، من و همسرم رو تخت دراز کشیده بودیم تلویزیون تماشا میکردیم، در اتاق هم بسته بود، و از قرار موقع بازدید سوپروایزر بخش بود، بدون اینکه در بزنن اومدن تو اتاق
، من سریع از جا پریدم و کنترل تلویزیون رو گرفتم دستم
و همسرم هم هول شد سرجاش نشست و گفت سلام آقای دکتر، من خیلی سکسکه میکنم 
دکتر و سوپروایزر هم هل شدند خندیدند گفتند ببخشید باید در میزدیم، چشم مینویسم فردا کورتن رو با سرعت کمتر بزنن
خلاصه سوپروایزر هم که دهن نداشت هرجا ما رو میدید میگفت مرغ عشقها چطورن؟
ما هم که آش نخورده دهن سوخته
خلاصه شب دوم پالس همه ملاقاتی ها رفته بودند و ما دو تایی کنار هم بودیم




دکتر و سوپروایزر هم هل شدند خندیدند گفتند ببخشید باید در میزدیم، چشم مینویسم فردا کورتن رو با سرعت کمتر بزنن

خلاصه سوپروایزر هم که دهن نداشت هرجا ما رو میدید میگفت مرغ عشقها چطورن؟


هرکه را دیدم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت
