چند روز پیش وقتی داشتم کاغذ دفترای قدیمی رو مرتب می کردم تو سررسید سال هشتاد و پنج یعنی دو سال قبل تشخیص ام اس ، یه چیزی دیدم که دوست داشتم برا شماها هم بذارمش اینجا . قبلش یه مقدمه :
من سال هشتاد و پنج یه سری علائم خرده ریز داشتم تازه پدرم رو که خیلی خیلی عاااشقش بودم ، ناگهانی از دست داده بودم و اولش فکر می کردم خب اعصابم ناراحته و طبیعیه. بعد یواش یواش که ادامه پیدا کرد سرچ کردم و شکم رفت به ام اس که دکتر جونها لطف کردن و تشخیص ندادن و منم دیگه کم کم بی خیال شدم تا سال هشتاد و هفت که با تاری دید ام اس تشخیص داده شد.
حالا یهو تو سررسید سال هشتاد و پنج یعنی دو سال قبل از تشخیص ، یه یادداشت دیدم که خودم برا خودم نوشتم . اصن یادم نبود و دیدنش برام خیلی حس خاصی بود . خوشحالم که همونطوری بودم که اون موقع خودم به خودم گفتم . اینم یادداشت :
تربچه عزیز من ، به بیماری آدم خاصا دچار شدی ؟؟ تو که همچینم خاص نیستی
این یادداشت رو من برات می نویسم . چون هیچ کس غیر خودمون از این وضعیت خبر نداره . بنابراین خودمون دو تایی باید یه جوری رفع و رجوعش کنیم . تو خوب میمونی مگه نه ؟ معلومه که آره . با روحیه ای که از تو سراغ دارم قوی تر و عجیب غریبت تر از این حرفا هستی که این چیزا از پا بندازتت . احساس قدرت بیشتر می کنی نه ؟ انرژیات بیشتر شد ه نه ؟
کوچولوی عزیزم ، می دونم که قدرت مقابله با هر دشواری رو داری . مطمئنم . مطمئنم
من سال هشتاد و پنج یه سری علائم خرده ریز داشتم تازه پدرم رو که خیلی خیلی عاااشقش بودم ، ناگهانی از دست داده بودم و اولش فکر می کردم خب اعصابم ناراحته و طبیعیه. بعد یواش یواش که ادامه پیدا کرد سرچ کردم و شکم رفت به ام اس که دکتر جونها لطف کردن و تشخیص ندادن و منم دیگه کم کم بی خیال شدم تا سال هشتاد و هفت که با تاری دید ام اس تشخیص داده شد.
حالا یهو تو سررسید سال هشتاد و پنج یعنی دو سال قبل از تشخیص ، یه یادداشت دیدم که خودم برا خودم نوشتم . اصن یادم نبود و دیدنش برام خیلی حس خاصی بود . خوشحالم که همونطوری بودم که اون موقع خودم به خودم گفتم . اینم یادداشت :
تربچه عزیز من ، به بیماری آدم خاصا دچار شدی ؟؟ تو که همچینم خاص نیستی

کوچولوی عزیزم ، می دونم که قدرت مقابله با هر دشواری رو داری . مطمئنم . مطمئنم
Peace begins with a smile