2016/05/05, 10:37 AM
ديروز رفته بودم دكتر. توى مطب كه نشسته بودم، تا يكى پا ميشد همه نگاهها ميرفت به سمت پاش و راه رفتنش تازه همه اون آدمها كسانى بودن كه خودشون يا نزديكانشون درگير اين بيمارى هستن. اينجا شد كه خدا رو صدهزار بار شكر كردم كه به كسى جز خانواده ام نگفتم كه ام اس دارم. تحمل نگاههاى با ترحم و پر از سوال اطرافيانم رو ندارم.
آدمهايى كه درگير اين بيمارى هستن به نوعى، اينطورى هستن. پس واى به حال بقيه!
آدمهايى كه درگير اين بيمارى هستن به نوعى، اينطورى هستن. پس واى به حال بقيه!