2011/09/08, 12:31 PM
(2011/09/07, 11:33 PM)Saina نوشته است: درسته که به MS افتخار دادم که در کنارم باشه ولی انقدر به خودم میرسم تا چشش درآد و از رو بره
شاید بگی خیلی از خود راضی و ..... هستم ولی باور کن قبل از بیماریم تو هر مجلس و مهمونی که میرفتم همه ازم تعریف میکردن و تو چشم بودم
چه خواستگارا که ردیف میشد . . . { البته من به همشون جواب رد میدادم و میگفتم قصد ادامه تحصیل دارم }. . .
بعدازاینکه به MS افتخار دادم ، تا یه مدت همش خونه بودم ولی با کمک معبودم و خانواده و دوستای خوبم همه چیزو عوض کردم
تازه فعال تر از قبلم شدم ، داوطلبانه همه جاهستم ، به هیچ مراسمی نه نمیگم { البته نه جاهایه بدااا }
با اینکه رشتم تربیت بدنیه الان 2 ترمه که شاگرد اولم
و همیشه خدارو به خاطر خودش ، خانوادم ، دوستای گلم و MS شاکرم . . .
فقط کافیه به ارادت ایمان داشته باشی و بخوای . . .
عاشقتم.عاشقتم.ایول.ایول.حال کردم .عجب روحیه ای.مثل خودمی.آدمایی مثل تورو میبینم,نفس میکشم
صفـایـی بـود دیـشب بـا خیـالت خـلـوت مــا را
ولـــی مــن بـاز پنـهانی تـو را هـم آرزو کـردم
ولـــی مــن بـاز پنـهانی تـو را هـم آرزو کـردم