2013/10/05, 02:28 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/10/05, 02:37 PM، توسط همسر یک قهرمان.)
من زندگی خودمو و همسرم رو میساختم، به قول دوستان و خانواده ام کل زندگی ما یک داستان عاشقانه مثل فیلمهاست گاهی خنده گاهی گریه ولی همیشه باهم بودن، هیشکی حق نداره بگه ما باهم نباشیم حتی ام اس
سختیهایی که خانواده ها و گاهی جامعه به ما تحمیل کردند روزهایی که من تجربه کردم و نذاشتم همسرم بفهمه، 6 ماه مقاومت در برابر همه بعد از تشخیص بیماریش که برام جهنمی بود جهنم
جای همه شخصیتها هم خودم میتونم بازی کنم آخه هر روز تمرین داشتیم
سختیهایی که خانواده ها و گاهی جامعه به ما تحمیل کردند روزهایی که من تجربه کردم و نذاشتم همسرم بفهمه، 6 ماه مقاومت در برابر همه بعد از تشخیص بیماریش که برام جهنمی بود جهنم
جای همه شخصیتها هم خودم میتونم بازی کنم آخه هر روز تمرین داشتیم
هرکه را دیدم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت