2010/05/02, 06:16 PM
(2010/05/02, 05:58 PM)hamed نوشته است: حمید جان تو دیگه چرا ؟؟خدايي دست به غذا دادنتون حرف نداره حامد جون به خانواده مهمان نوازتون تبريك ميگم.
تو که شبش با سحر خانوم اومدین خونه ما ، دوتایی رفتیم تو تراس جوجه کباب درست کردیم .
من باید از تو گله کنم ! کیو پیچوندی ؟
حميد جون نميدوني كه چه صبحانه اي هم خورديم در منزل ايشان
شمامم نوش جونت من ميدونم چقدر خوشمزه بوده
من درد در رگانم، حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم،از تلخی تمامی دریاها بر اشک ناتوانی خود ساغری زدم
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم،از تلخی تمامی دریاها بر اشک ناتوانی خود ساغری زدم