[yas]

این مدت هم بخاطر عید دیدنیها و هم بخاطر سربازی رفتن داداشیم مهمون داری میکردم منم که توی خونه تک دخترم و کسی نیست کمک مامان کمر درد گرفتم بس که بردم اوردم پختم شستم و ............................ اخه کی میگه ای ام اس داره

بعدشم تازه میرفتیم کلی دشت و صحرا یا در حال اوردن بردن و پختن بودم یا اتیش درست کردن و بعدشم از کوه بالا رفتن و .... اخه کی میتونی شک کنه من ام اس دارم که اینطوری در مورد ام اس مظلوم قضاوت میکنن من که کلیم باهاش حال میکنم

تازشم بعدشم مامان و بابام رو بردم شهر دیگه برای کارهای اداری بابام اینا کلی از این پله به اون یکی از این طبقه به اون یکی دوندگی بابام به اون یکی کارهاش از اینور من به اون یکی کارهاش که بتونم زودتر تمومش کنم و برگردیم اخه کی میگه با ام اس زندگی محدود میشه اتفاقا کلیم فعال میشی و از اینکه خاص هستی و میتونی مثل بقیه باشی ذوق مرگ میشی و از خودت ذوق و عشق در وکنی

حتی زمانیکه اوونکس شده سینووکس با وجود درد بعدش ولی بخاطر اینکه فراموشش کنی همه کار میکنی که یه وقت مامانت نگه خوبی درد نداری بیخیال بابا تازه وقتی بتونی و بخوای مغعلومه بدون منت کشیدن دیگران و بدون تجربه خودت مجبور میشی امپول زدن رو یاد بگیری و روی خودت امتحان کنی این حسن خیلی خوبیه که هر کسی نمیتونه حتی تصورش رو بکنه و یاد بگیره باید اوناییکه ادا میکنن برن کلاس حتی مثل پرستارا تا اموزش ببینن ولی من خودم روی خودم امتحان کردم الان استاد شدم کی میگه ام اس مزیت نداره