•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9(current)
  • 10
  • 11
  • ...
  • 38
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امیتازات : 4.17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بهبود ام اس
#81
من نمي دونم چرا اينقدر اصرار ميكنين كه اين بيماري رو با فرضيه اي كه معلوم نيست چقدر درسته قبول كنيد
يك درصد هم احتمال اشتباه بودنش رو نمي دين؟
مهدي جان اينو قبول داري كه بدن هر كسي شرايط مخصوص به خودش رو داره؟
يك دارو روي يه نفر براي درمان يه بيماري خيلي خوب جواب ميده و همون دارو براي يه نفر ديگه اثر معكوس داره
آقا ستار بعد از 19 سال با اينكه دارو مصرف نكرده از وضعيتش راضيه
يه چيز ديگه اينكه اگر همون اول تشخيص بيماري اين روش درمان رو شروع كنيم خيلي زودتر نتيجه ميگيريم،نمونش مينا خانم يا همين آقا جواد
چرا اينقدر بد بين به موضوع نگاه ميكني،اين بنده خدا كه از طرح اين موضوع نفعي نمي بره كه بخواد مارو مجاب به قبول حرفاش كنه
آقا جواد من خيلي متشكرم،اميدوارم هميشه سالم و سلامت باشي
اگه نكته ديگه به نظرت مياد من يكي كه خوشحال ميشم راهنماييم كني

بعضي اوقات گره هاي كور با دست هم باز ميشن
فان مع العسر يسرا
 تشکر شده توسط : somaye_602000 , رزمینا
#82
آقای استاد شما اصلا حرف های من رو نخوندین
این آقا جواد تقلبی اون پست بلند بالا رو فقط در عرض سه دقیقه اول حضورش توی سایت نوشته.
یعنی این آقا جواد در عرض سه دقیقه هم با سایت اشنا شده هم با اتچ کردن فایل هم با پست دادن هم با مطلب جدید نوشتن هم تونسته این همه مطالب رو بنویسه.

حالا این اقا جواد هر ساعتی که خودش صلاح میدونه آنلاین بشه بیا تو سایت من 5-6 تا سوال ازش دارم اگه اونا رو هم انلاین جواب داد دیگه حرفی ندارم.

در مورد حرف دوم هم بله قبول دارم که هر کسی با یه دارو جواب میگیره. خود اقا ستار هم فبلش فک کنم تزیرق داشتن جواب نگرفتن رو اوردن به روش های دیگه یا مریم شفا یافته هم همینطور. مهم اینه که هر کس با هر روشی که براش مفیده سالم باشه.

اما تاکید حرف من اون قسمت اول بود
#83
اونارو خودش مياد توضيح ميده
ولي اينكه ميگي تقلبي يه كم تعجب برانگيزه،اخه معلوم نيست چه منفعتي ميبره كه بخواد دروغ بگه
ان شاالله مياد سوالاتتم جواب ميده تا ابهامات برطرف بشه
آقا جواد منم مشتاقم بدونم سوالات مهدي چيه و جواب شما چيه
فان مع العسر يسرا
#84
باسلام خدمت همه ببخشید من کم به سایت سر میزنم اخه یه کمی سرم شلوغه
اول از استاد 2000 تشکر میکنم که حداقل بد بین نیست بعد هم یه سری توضیحات
مدیر سایت میگه من تقلبی ام چون تو 3 دقیقه این همه مطلب نوشتم و فایل اتچ کردم و مطالب رو سر جاش نوشتم خوب من با اینترنت زیاد کار میکنم و به این چیزها اشنا هستم سایت شما هم خیلی خوب و منظم هستش و همه چیز معلومه نوشتن یه متن و غیره زیاد کار سختی نیست بگذریم
یکی از دلایلی که من زود خوب شدم شاید شروع به موقع وکامل رژیم خدادادی بود شاید کسی که چندین سال مبتلاست به این راحتی خوب نشه اما علاعم بهبودی رو بعد از یه مدت حتما میبینه
اگر هم کسی خواست این رژیم رو بگیره من هیچ وقت نگفتم داروهاش رو قطع کنه گفتم این رژیم رو بگیره ضرر نمیکنه وباید کاملا رعایت کنه نه اینکه مثلا عسل وبوقلمون بخوره بلکه باید تمام موارد رو رعایت کنه با وسواس و دقت کامل در تغذیه
البته من mri جدید ندادم ببینم پلاکی هست یا نه دکترم می گفت این پلاکها شاید از ده سال پیش هست منظور من از اینکه خوب شدم اینکه تمام علائمی که داشتم که همگی در حال بدتر شدن بود با این رژیم بهتر شد و از بین رفت و کوچکترین علامتی دیگر نیست حتما بعضیها میگن این دلیل نمیشه چون فاصله حمله ها بیشتر از اینه ولی من با چند نفر از بیماران صحبت کردم هیچ کدومشون تو فاصله دو حمله بدون علامت نبودن یا یه جاشون گزگز میکرده یا مشکل حرکتی داشتند یا بینایی هر چند خفیف.
مهم پلاکها نیستند مهم اینه که بیمار دیگه مشکلی نداشته باشه و سر بار کسی نباشه حالا پلاک وجود داشته باشه کاری که به ما نداره شاید هم پلاک من از بین رفته باشه من mri ندادم چون وجود پلاکها برام مهم نیست مهم اینه که دیگه راحت از پله بالا میرم و کارهام رو براحتی مثل قبل انجام میدم
این رژیم هم این فدر سخت گیری نمیخاد من که نگفتم داروهاتون رو قطع کنید که بترسید بدتر بشید ضرری هم که نداره حالا بجای این همه بد بینی یه مدت رژیم بگیرید ببینید چی میشه چیزایی رو هم که گیر نمیاد رو نخوری هم چیزی نمیشه مثل کبوتر اما بوقلمون و چیزای دیگه هست عسل هم باد خوب باشه نه از اون عسلها که سر کوچه میفروشن یا از خدادادی بخرید یا از جایی که مطمئن هستید عسلش طبیعیه زنجبیل هم بصورت تازه و خام معجزه میکنه در اخر هم میگم یه ذره خوش بین باشید فقط یه ذره بخدا نه چیزی به من میرسه نه به خدادادی با اون قیمت های ارزونش عسل خوب کیلویی 10000 تخم مرغ رسمی 150 تومان کجا میدن روزهای جمهع هم از ساعت 9 تا 1 میاد مغازش مریض میبینه بدون یه 1 تومنی یه سر بیاید ببینید چه کسایی میان وخوب شدن که همه رو دکتر جواب کرده بوده خدتون بگید به خدادادی بیشتر میرسه یا دکتر مغز واعصاب با اون ویزیتهای بالا دکتر من یه کامپیتر 20سال پیش رو گذاشته بود باهاش نوار چشم میگرفت 50000 تومن کل کامپیتره 50000 نمیارزید
خدا نگهدار و به امید سلامتی همه
 تشکر شده توسط : ostad2000 , mina_a , رزمینا
#85
(2010/12/25, 03:08 PM)javadd11 نوشته است: من با چند نفر از بیماران صحبت کردم هیچ کدومشون تو فاصله دو حمله بدون علامت نبودن یا یه جاشون گزگز میکرده یا مشکل حرکتی داشتند یا بینایی هر چند خفیف.
دکتر مغز واعصاب با اون ویزیتهای بالا دکتر من یه کامپیتر 20سال پیش رو گذاشته بود باهاش نوار چشم میگرفت 50000 تومن کل کامپیتره 50000 نمیارزید
خدا نگهدار و به امید سلامتی همه

من یکی از بیماران هستم که تو آخرین حمله ام علائمم شدید بود اما الان 6 ماهه هیچ مشکلی ندارم. همه بیمارا مثل هم نیستند.
اون دستگاه عصب چشم هم نیاز به پیچیدگی نداره همونم کافیه سیستمی که نرم افزار تحت اون کار میکنه هم باید به ماشین نزدیک تر باشه چون پروسسینگ ساده ای داره و سرعت انتقال داده مهمه برای همین یه سخت افزار ساده میبینی زیاد گیر ندهwink2
مسدودیت سایت هم که رفع بشه سوالام رو تو چت میپرسم.
#86
آقا جواد من يكي كه قبولت دارم
بعضي از دوستان وجد پلاك براشون خيلي مهمه در صورتي كه به قول سينا(اگه اشتباه نكنم)شايد خيلي از آدما تو سرشون پلاك داشته باشن و هيچ مشكلي ندارن با پلاك يا بي پلاك ،مهم اينه كه علائم بيماري از بين بره
راستي جواد جان اين زنجبيل تازه رو چطوري گير بياريم؟الان فصلشه؟كي و چطوري مصرف كنيم؟؟؟؟؟؟؟مصرف خشكش هم تاثير داره؟
آقا مهدي اگه فكر ميكني سوالات ميتونه به بقيه بچه ها هم كمك كنه همينجا بپرس لطفا"
فان مع العسر يسرا
#87
سلام
من فربد هستم و به یکی از دوستان قول داده بودم که در مورد روند بیماری و درمان و بهبود خودم مطلبی بنویسم برای شروع از زمان قبل از تشخیص ام اس شروع میکنم (اگر بخوام کلش رو توضیح بدم یک کتاب میشه به همین خاطر فقط اولین حمله ام رو مینویسم اگر هم زیاد هست معذرت میخوام خیلی جاهاشو حذف کردم)
خرداد سال 80 سال دوم راهنمایی بودم تعطیلات ما بین امتحانات بود که من از تعطیلات سو ء استفاده کردم و با دوستانم رفته بودم فوتبال (کلا عشقه فوتبال بودم) در همین روزها بود که احساس مقداری سنگینی در زانوی پای چپم کردم اولش توجه نکردم ولی بعد از چند روز که پای راستم هم سنگین شد موضع رو به خانواده گفتم از فرداش دکتر رفتن های من شروع شد که اکثرا میگفتن به خاطر فوتبال هست و پاش آب آورده یه چند روزی گذشت و این سنگین پای من از زانوها پیشروی کرد و به سمته بالا و پایین پا می رفت خلاصه این دوره دکتر رفتن ما به 3 هفته کشید و هر کدام نظرات مختلفی دادند که بعضی هاش واقعا مسخره بود(یکی شون میگفت فیلمشه میخواد خودشو لوس کنه) تا اینکه یک شب که از بیرون با اعضای خانواده بر گشتیم خانه متوجه شدم شلوارم خیسه(معذرت میخوامrolleyes) اولش فکر کردم آبی و نوشابه ای ریخته اما بعدش متوجه شدم که نه مشکل از جای دیگه هست (گلاب به روتون) فردای همون روز صبح اول وقت پیش دکتر عمومی خودم رفتم و تا ایشون موضوع رو فهمیدن گفتن که به احتمال زیاد مربوط به دستگاه عصبی هستش (خدا خیریش بده همیشه دعاش میکنم) اون روز تونستیم با کلی پارتی بازی به سختی برای فردا صبحش (جمعه هم بود) با دکتر امیر جمشیدی که جراح مغز و اعصاب هستند در بیمارستان آراد قرار ملاقات بگذاریم
جمعه صبح به اتفاق پدرو مادرو پدربزرگ به بیمارستان آراد رفتیم بلاخره دکتر هم اومد و شروع کرد از من سوال کردن که از کی شروع شده الان چه وضعی دارم و چند تا تست دیگه گرفت و چکش زد و آخریش که تازه خودم هم به عمقه فاجعه پی بردم این بود که یک سوزن را فکر کنم تا نصفش فرو کرد توی رونه پای من و اصلا حس نکردم و عکس العملی نشون ندادم بعدش پاشد رفت پیش پدر و مادرم و یواش چیزی به اونها میگفت که فقط چهره مادرم رو یادمه که یک دفعه گریش گرفت(اون لحظه دکتر گفته بود احتمالا تومور دارم ولی باید ام آر آی بگیره تا مطمئن شه) منم که نمیدونستم دقیقا چه خبره و مطمئن شدم اتفاق بدی افتاده جالب اینجا بود که اون لحظه گریم گرفت که نکنه این جور بمونم و دیگه نتونم فوتبال بازی کنم (خنگی بودم ها) خلاصه ما رو بردن ام آر آی یه 3 ساعتی تو دستگاه بودم (چه خبره 3 ساعت آخه نمیدوونم چی کار میکردن) دیگه کم کم خوابم گرفته بود و تو این مدت تو فکرم مسئله حسابی بررسی کردم(آخرش هم به این نتیجه رسیدم تابستونمون خراب شد) از ام آر آی اومدم بیرون (راستی من دیگه از روزه قبلش نمیتونستم راه برم یک دفعه روند سریعی پیدا کرده بود و روی ویلچر بودم) دیدم به به همه فامیل جمع شدن هیچی تو این مدت که صبر کردیم جواب ام آر آی بیاد هرکی میومد یکم به قوله خودش دلداری بده به من (منم که فقط فکره فوتباله بودم) مادرم هم که مثلا میخواست ناراحتیش معلوم نباشه ولی از چشماش مشخص بود که چقدر گریه کرده بنده خدا.
بالاخره جواب ام آر آی اومد و دکتر امیر جمشیدی(واقعا دکتره خوبی هست) دیدیش و گفت خدا رو شکر تومور نیست و باید دکتر عباسیون (متخصص مغز و اعاصب ) ببینتش . من رو بردن تو اورژانس موقت رو تخت خوابیدم تا دکتر عباسیون بیاد یه یکی دو ساعت هم منتظر بودیم تا دکتر عباسیون (همیشه ازش ممنون هستم) اومد ایشون هم معایناتش رو انجام داد و ام آر آی را دید و دستور بستری شدن داد .

خلاصه من توی بیمارستان آراد بستری شدم (فکر کنم 1 تیر بود)و از همون یک ساعت اول آزمایشات شروع شد(نذاشتن یکم استراحت کنم) از آزمایش خون گرفته تا آب نخاع و ام آر آی مجدد و ...
دکتر میگفت علائم شبیه به ام اس هست ولی به خاطر سنم و این که میگفت در پسر ها در سن پایین معمول نیست امکانش کمه که ام اس باشه در هر صورت اون روز گذشت و فرداش که دکتر به دیدنم اومد دید کاملا پاهام بی حس شده (دیگه فلج کامل بود و یه تکونه کوچیک هم نمیتونستم بدم) و شروع کرد به تجویزه دارو ( پریدنیزولون و 3 تا قرص دیگه و یک آمپول بود که اسمش یادم نیست) دوره درمانی من شروع شد در بیمارستان یک هفته گذشت ولی تاثیری در بهبود بیماری نبود و کاملا از کمر به پایین فلج بود به خاطر بی حسی یک فته بود شکمم کار نکرده بود(معذرت میخوام:38Smile این پرستارها هم بنده خدا ها خواستن کمک کنن به ما قرص را نثار ما کردم و دردی منو فرا گرفته بود (من که آدمه آرومی هستم اون موقع از درد داد میزدم بنده خدا این هم اتاقیم)که نگو تو این وضعیت نابسامان دکتر دستور تست دوبینایی داده بود (زرشک) حالا این تستش هم بیرون بیمارستان تو خیابان بهشتی بود باید با آمبولانس میرفتم بالاخره با کلی مشقت رفتیم تست هم دادیم و برگشتیم والا من که از اولش هم گفتم دو بینی ندارم ولی نمیدنم چه اصراری بود به آزمایش.
این دارو ها و آزمایش ها هیچ تاثیری رو من نداشت و کاره هر روز ما این شده بود که دکتر هر روز بیاد و با خودکار محل پیشروی بی حسی رو خط بکشه که تا حدود 2 هفته بعدش تا پایین سینه ام کاملا فلج شد و انواع دارو ها تست شد ولی فایده ای نداشت تو این مدت من اصلا نگرانه خودم نبودم بیشتر نگران خانواده ام بودم که ناراحت بودن و الان نزدیک یک ماه بود که من تو بیمارستان بودم و نتونسته بودم برادرم رو ببینم(3 سالش بود اجازه نمیدادن بیاد یاده فیلمه طلا و مس افتادم) برای اینکه زخم بستر نگیرم از تشک مواج استفاده میکردم و یک عدد ویلچر در اختیارم گذشته بودن که گه گاهی یه دوری تو بیمارستان بزنم دیگه همه پرستار ها و کارکنان بیمارستان منو میشناختن .
این روند ادامه داشت تا یه روز (البته بعدا فهمیدم که دکتر چی گفته) دکتر اومد پدر و مادرم رو صدام کرد رفتن جلوی در و شروع کردن صحبت کردن من که نه اون ها رو میدیم و نه صحبتشون رو میشنیدم ولی وقتی مادرم اومد داخل اتاق صورت مضطرب و به ریخته اش رو دیدم حس بدی به من دست داد و دیگه دوست نداشت کسی ترکم کنه و از اتاق بیرون بره از فرداش موجه هجوم بستگان شروع شد (تابلو بود خبریه) همه کادو میخریدن میومدن مدام سعی داشتن خوشحالم کنن که بعدا فهمیدم که دکتر عباسیون گفته بوده که اگه این بی حسی تا سر پیشروی کنه کاره زیادی از دستشون بر نمیاد و احتمال مرگم هست (زهی خیال باطل من پرو تر از حرف ها هستم)
کار من به اونجا کشید که بی حسی تا گردنم هم اومد و دیگه همه یه جورایی خودشون رو آماده کرده بودن دیگه دکتر هم مثله سابق زیاد سر نمیزد فکر کنم دیگه قیده منو زده بود(ولی انصافا خیلی زحمت کشید برای من) حالا حدود 45 روز شایم بیشتر بود که تو بیمارستان بودم و تنها تفریح من این بود که تو زمان بیداری تعداد آمپول هایی که به من میزنن رو بشمرم .
چند روز بعد از اینکه بی حسی به گردن رسید یک روز صبح که از خواب بیدار شدم و مادرم خواست صورته منو بشوره(خیلی تو این مدت زحمت کشید) یه لحظه احساس کردم یه چیزی پایین ملافه تکون خورد سریع به مادرم گفتم دیدی گفت چی رو به پایین پا اشاره کردم و ملافه رو از روی من کشید کنار وای خدا نوکه انگشت شست پای راستم رو یه تکون کوچیک میتونستم بدم باورم نمیشد مادرم که تا دید انقدر خوشحال شد که سریع رفت همه پرستار ها رو صدا کرد بیان ببینن همه هم کلی ذوق کردن و تبریک گفتن(منشوره کوروش انقدر بازدید کننده نداشت بنده خدا) سریع با پدرم هم تماس گرفت که بیاد و با دکتر عباسیون هم تماس گرفتن تا بیاد ، دکتر که همیشه چند ساعت تو قرارهاش دیر میکرد(انقدر سرش شلوغه) این دفعه از ذوقش خیلی سریع خودشو رسوند وقتی دید انگشتم تکون میخوره خیلی خوشحال شد و گفت نشونه خوبی هست خلاصه من همین طور در بیمارستان بودم با این ویلچره مدام جلان میدادم دیگه سره حال شده بودم برای خبرهای خوب و دست فرمونم هم که خوب شده بود با ویلچر ، پرستار ها هم که اون گذاشته بودن من هر کاری دوست دارم بکنم این سالن مدام بالا پایین میکرم (یادمه ماشین سواری تو ایران زمین میوفتم)
حدود 2 ماه و نیم بود که من تو بیمارستان بودم تا ون موقع که من شمردم (زمانهایی که بیدار بودم) 466 تا آمپول زدم و 28 تا آزمایش خون (عین دراکولا هی خون میگرفتن) شانس آوردم بیشترش تو سرم تزریق شد وگرنه آبکش میشدم بالاخره منو مرخصن کردن برم خونه و این بی حسی به بالا سینه اومده بود و کمتر شده بود راستی از همون موقعه که اولین حرکت انگشتم شروع شد فیزیوتراپی من هم شروع شد که واقعا دست خانوم خوشندی فیزیوتراپیستم درد نکنه خیلی خیلی کمکم کرد
من به خونه اومدم و حرکات فزیزیوتراپی را هر روز زیر نظر فزیوتراپیست انجام مدیدم و در برنامه غذایی من نمک حذف شده بود و از مواد غذایی فیبردار و سویا (خیلی دکتر سویا رو توصیه میکردد) استفاده میشد بعد از حدود 2 هفته من تونستم روی پاهام بایستم جالب اینجا بود که من نمیتونستم در جا دور بزنم اگه میخواستم مسیری رو برم و برگردم باید مثله کامیون دوره بزرگ میگرفتم و راه رفتنم از بچه نو پا بدتر بود هر چی من بهتر میشدم حرکات فزیوتراپی سخت تر بیشتر میشد و انجامش به ساعت ها میکشید این موقع تابستان تمام شده بود و مدارس باز شده بود و من هنوز در خانه بودم
خلاصه کوتاهش کنم با انجام حرکات فیزیوتراپی و دوری از گرما(مخصوصا حمام کردن را با آب سرد دوش میگرفتم) در عرض دوماه تونستم سر پا بشم و از همه اندام ها استفاده کنم
تازه اوایل آذر بود که من روز اول مدرسه را رفتم agreement2 تو این مدت هم هنوز کرختی در دست و پا داشت و کم کم علاوه بر فزیوتراپی شنا(منظور اینه که تو آب باشی نه اینکه واقعا شنا کنی) و دوچرخه سواری را اضافه کردم و بعد از حدود 2 ماه به توصیه فزیوتراپ پینگ پنگ هم اضافه شد همه این ها به خاطره این بود که از اندام ها استفاده بشه.
تقریبا بعد از هفت ماه بیشتر بی حسی از بدنم رفت و از امتحان اولین حمله به خوبی بیرون اومدم البته بعد اون هم یک حمله جدی دیگه داشتم که اون هم به خاطر فشاره عصبی(مرگ پدر بزرگ و عمه) بود ولی کم کم یاد گرفتنم چه جوری این ام اس رو خاموش کنم
اولا به نظره من روحیه خوب و اراده نقش بسزایی داره و اینکه باید از استرس و فشار عصبی دوری کنی (کلا آدم باید بیخیال باشه بذار هر کی هر چی دوست داره درباره ات بگه تو کاره خودتو بکن) و اینکه ورزش خیلی موثر هست این روند فیزیو تراپی را من ادامه دادم تا از اونجا الان به ورزش سنگین کوهنوردی رسیدم که نزدیک به 3 ساله بطوره حرفه ای دنبال میکنم در ضمن در در زمان حمله ها سعی کنید خودتون رو خسته نکنید ورزش با خستگی بیهوده خیلی فرق داره
الان از آخرین حمله جدی من 6 سال میگذره(حمله های کوچیک داشتم ولی چند روزه حل شده) و هیچ مشکلی ندارم بطوری که خیلی موقع ها یادم میرمه چیزی به اسمه ام اس در من وجود داره و الان رژیم غذایی هم ندارم و فقط ورزش هست که در برنامه ام بطوره منظم وجود داره
به امید سلامتی همه شما دوستانه گل icon_question
این هم عکسه خودم بر روی قله توچال به ارتفاع 3965 متر


فایل‌(های) پیوست شده
.jpg   DSC04894.JPG (اندازه: 145.61 KB / تعداد دفعات دریافت: 108)
.jpg   DSC05570.JPG (اندازه: 222.78 KB / تعداد دفعات دریافت: 101)
.jpg   DSC08679.JPG (اندازه: 152.95 KB / تعداد دفعات دریافت: 139)
gone out

follow the white rabbit
[/b]

 تشکر شده توسط : negin , yas , نازلی , maryamm , nahid , مـه ســـا , goli61 , aztab , Prime , havaars , hedieh , anaram , سـاناز , هانیه , i3aran , roya7116 , Aram , najva , sama , warrior , parivash , O#!!! , somaye_602000 , بی تـــا , esmaeil , nilo0 , kases , عمومهربان , sara.arsham , kami , ارزو , coffeedot , Ermia , fatiiii , پویش , Hegan , parisa2011 , emad68 , dr.dentist , mahshad , arezoo_azizi , sami , roya_63 , yummy , parisa_69 , Parla , شيدا رها , fmaki70 , سپیده م , khatoon25 , kaveh_plus , paeazan , shokolat , neda ghafari , پرستو احمدی , mehdernet2 , domeh , matinfard , ghaside , nazanin200312 , مولتی ام اس , zenith , ahya , promteh , ورونیکا , موناامیدوار , Kamyar , elham 66
#88
فربد جان
خوشحالم بهتر شدي
افرين به تو با اين اراده
ايشاالله هميشه تندرست باشي
واسه ما هم دعا كن
مثل ساحل ارام باش تا مثل دريا بيقرارت باشن
 تشکر شده توسط : fireboud , ثریا
#89
فربد آقا icon_questionخوشحالم که ماها روی این ادمهای معمولی رو خوب میتونیم کم کنیم منم میرم بالای کوه ولی کو گوش شنوا باید تو صدا و سیما که این قدر این بیماری رو بد و ترسناک نشون میده اعتراض کرد و ما ها رو هم نشون داد البته شما رو چون من که دوست ندارم کسی خبر دار شه ام اس دارم وگرنه با ترحماتشون نابودم میکنن rolleyes
 تشکر شده توسط : fireboud , نوشا , parivash , parisa_69
#90
خوشحالم میبینم دوستان روحیه خوب و اراده قوی دارند همه ما با گفتن یک کلمه " میتونم " به هر چیزی که دوست داریم میرسیم به شرطه اینکه واقعا بخواهیم و در این راه صبور باشیم در مورد ترحم دیگران هم فکر کنم سعی کنیم خودمون با رفتارمون این حس رو از دیگران بگیریم و به اونها بفهمونیم که ما نیاز به ترحم نداریم . همیشه شاد و تندرست agreement2
gone out

follow the white rabbit
[/b]

 تشکر شده توسط : dr.dentist , arezoo_azizi , roya_63 , Parla , ثریا , kaveh_plus , matinfard
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9(current)
  • 10
  • 11
  • ...
  • 38
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  جراحی selective dorsal rhizotomy برای بهبود در راه رفتن i_sh 1 1,562 2019/11/02, 09:08 AM
آخرین ارسال: Silverlight
Rainbow توصیه های غذایی برای بهبود ام اس dr.dentist 118 112,316 2017/09/22, 02:58 PM
آخرین ارسال: samiramiss
  مشاركت در طرح بهبود روش هاى درمان بيماران ام اس Biomedical Engineering 4 2,767 2017/06/04, 03:51 PM
آخرین ارسال: Biomedical Engineering
  آیا آسیکلوویر می تواند برای بهبود موقت بکار رود؟ farda20032020 3 3,116 2016/11/01, 01:16 PM
آخرین ارسال: الهه درد
  زمان بهبود حمله بدون درمان استروییدی مینا میلانی 15 10,915 2015/03/25, 12:01 PM
آخرین ارسال: arman alagha
  تاثير جنسيت جنين در بهبود وضعيت مادر مبتلا به ام اس mehdernet2 5 4,753 2014/04/11, 07:00 AM
آخرین ارسال: neghar



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان