2011/05/28, 06:46 PM
من آن مرغ سیه باااااااااااااااااالم
آقایون خانوما توجه کنین
اولا که علیرضا کاملا تحت حمایت منه ... یه چیزی تو دهنش نچرخیده گفته ... از این کارا هم هیچوقت انجام نمیده ...... الکی حرف در نیارین
این همه دعوا و دادگاه و اعدام لازم نیست ...... حمیـــــــــــــــد .... اصلا خودت و ناراحت نکن داداش .... نشونه بده خودم برات تازش و بخرم .... البته درسته اونی نمیشه که سحر خریده هاااااااا ولی چاره ای نیست دیگه باید تحمل کنی
....................
اگه صحبت از دادگاه و این چیزا باشه بیشترین خسارت به من وارد شده
هواپیمام سقوط کرده .... بعد از چندین روز فکر کردن فهمیدم که من اون روز سوار هواپیما بودم و وقتی این ۵ تا ارازل ریختن تو اتاق من از هواپیما پیاده شدم و هواپیما هم سقوط کرده با کلی مسافر بدبخت و بیچاره ......
من اصلا کلا به این ۵ نفر مشکوکم .... من که تازه پیاده شده بودم ... حمیدم که داشت آماده میشد بریم ... علیرضا هم که تو توهم بزبز قندی بود و مهدی هم داشت علیرضا رو از پرت شدن نجات میداد ....
حالا تو این هاگیر واگیر ... این ۵ تا خائن هتل و هم میدزدیدن کسی متوجه نمیشد ...
..............
سوسن خانوم شما میخوای بندازی گردن من ؟؟؟؟
من تا حالا زندان نرفتم ... از این به بعد هم نخواهم رفت .......
.................
سما جون اینایی که میبینی همه بعد از یه مدتی بالاخره چند باره رفتن سره کار .... من اصلا از سرکار بیرون هم نیومدم ..... در ثانی چرا میگی هیشکی دوست نداره ؟؟؟ خیلی هم عزیزییییییی
آقایون خانوما توجه کنین
اولا که علیرضا کاملا تحت حمایت منه ... یه چیزی تو دهنش نچرخیده گفته ... از این کارا هم هیچوقت انجام نمیده ...... الکی حرف در نیارین
این همه دعوا و دادگاه و اعدام لازم نیست ...... حمیـــــــــــــــد .... اصلا خودت و ناراحت نکن داداش .... نشونه بده خودم برات تازش و بخرم .... البته درسته اونی نمیشه که سحر خریده هاااااااا ولی چاره ای نیست دیگه باید تحمل کنی
....................
اگه صحبت از دادگاه و این چیزا باشه بیشترین خسارت به من وارد شده
هواپیمام سقوط کرده .... بعد از چندین روز فکر کردن فهمیدم که من اون روز سوار هواپیما بودم و وقتی این ۵ تا ارازل ریختن تو اتاق من از هواپیما پیاده شدم و هواپیما هم سقوط کرده با کلی مسافر بدبخت و بیچاره ......
من اصلا کلا به این ۵ نفر مشکوکم .... من که تازه پیاده شده بودم ... حمیدم که داشت آماده میشد بریم ... علیرضا هم که تو توهم بزبز قندی بود و مهدی هم داشت علیرضا رو از پرت شدن نجات میداد ....
حالا تو این هاگیر واگیر ... این ۵ تا خائن هتل و هم میدزدیدن کسی متوجه نمیشد ...
..............
سوسن خانوم شما میخوای بندازی گردن من ؟؟؟؟
من تا حالا زندان نرفتم ... از این به بعد هم نخواهم رفت .......
.................
سما جون اینایی که میبینی همه بعد از یه مدتی بالاخره چند باره رفتن سره کار .... من اصلا از سرکار بیرون هم نیومدم ..... در ثانی چرا میگی هیشکی دوست نداره ؟؟؟ خیلی هم عزیزییییییی
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2