روزی که میخواستم ام ای آر بدم و دکتر گفته بود مشکوک به ام اس هستم رفتم بیمارستان و به کسی که ام ای آر ازم میخواست بگیره التماس کردم که بهم نگی ام اس دارما تور خدا نگی ام اس دارم بعد از تمام شدن ام ای آر ندیدمش چون رفت یک اتاق دیگه تا منو نبینه که حقیقتو بهم بگه چون خیلی براش گریه کردم و یک نفر دیگرو فرستاد تا بگه که .................
سلام من 2 سال بیش تو ماهواره دیدم همون لحظه حس خاصی داشتم هر وقت میشنیدم کسی ام اس گرفته حس خاصی بیدا میکردم تا اینکه جوابه این حسو گرفتم خودم هم درک کردم که این بیماری چیه خدا کمکمون کنه تا بتونیم باهاش کنار بیاییم
(2011/03/10, 11:52 AM)مهديه نوشته است: سلام دوستان گراميروزتون بخير
ميخوام يه خاطره براتون بگم كه مال زمان ام اس من نيست
يه دفعه با خواهرم حدود شايد 10يا15 سال پيش نشسته بوديم داشتيم تلوزيون ميديديم ،داشت يه برنامه در مورد بيماران ام اسي نشون ميداد ازمريضي شون از مشكلاتشون و... در كل ام اسي ها رو داشت يك مشت بد بخت بيچاره بي نوا نشون ميداد:38: كه زندگي در كل براشون مشكل و بدبختي يعني مرگ براشون بهتر از زندگي
من همون جا تو دلم با خودم گفتم كه خدا جون من خيلي دوست دارم راضيم به رضاي تو ولي خدايي اين بيماري رو به من نده من ظرفيتشو ندارم يعني يه جورايي از اين بيماري ميترسيدم واز اون جايي كه ميگن كه از هر چي بترسي سرت مياد ما هم به اين بيماري ترسيديم وسرمون اومد .......ولي خدايي اونجور كه نشون ميدادن اصلا نيستا
سلام من 2 سال بیش تو ماهواره دیدم همون لحظه حس خاصی داشتم هر وقت میشنیدم کسی ام اس گرفته حس خاصی بیدا میکردم تا اینکه جوابه این حسو گرفتم خودم هم درک کردم که این بیماری چیه خدا کمکمون کنه تا بتونیم باهاش کنار بیاییم