2011/03/07, 10:04 PM
يه خاطره كه نميشه گفت . ولي چيزي كه برام خيلي جاله و توي ديدار گفتم
13 ، 14 سالم بود
با يه پسر دوست بودم كه 5 سال ازم بزرگتر بود . حالا بماند كه يه بچه بازيه احمقانه بود ولي يه خصوصياته خاصي داشت كه الان برام خيلي جالبن
مثلا كامپيوتر ميخوند
ميگفت ام اس داره
بسكتباليست بود
و يه سري وسايل و چيزايي داشت كه اون موقع تازه اومده بودن و برام جديد بود
بعد از 5 ، 6 سال ، تابستون يه روز يهو يادش افتادم
ديدم منم الان دانشجوي كامپيوترم
ام اس دارم و چندتا از اون چيزايي كه اونموقع اون داشت رو بشكل كاملا اتفاقي منم الان دارم
خيلي گشتم تا تونستم لابلاي تلفناي اون موقع ام شمارشو گير بيارم
از دير شناختم ولي خيلي خوشحال شدم كه شناخت
هول شدم . نميدونستم حتي واسه چي بهش زنگ زدم
ولي وقتي گفتم ماجرا رو و اينكه چي شد بعد از 5 ، 6 سال بهش زنگ زدم كلي تعجب كرد
فكر ميكنم يكي از اصلي ترين دلايلي كه من هيچ وقت از ام اس نترسيدم اون بود
توي ضمير ناخودآگاهم ميدونستم با ام اس هم ميشه خوب زندگي كرد
13 ، 14 سالم بود
با يه پسر دوست بودم كه 5 سال ازم بزرگتر بود . حالا بماند كه يه بچه بازيه احمقانه بود ولي يه خصوصياته خاصي داشت كه الان برام خيلي جالبن
مثلا كامپيوتر ميخوند
ميگفت ام اس داره
بسكتباليست بود
و يه سري وسايل و چيزايي داشت كه اون موقع تازه اومده بودن و برام جديد بود
بعد از 5 ، 6 سال ، تابستون يه روز يهو يادش افتادم
ديدم منم الان دانشجوي كامپيوترم
ام اس دارم و چندتا از اون چيزايي كه اونموقع اون داشت رو بشكل كاملا اتفاقي منم الان دارم
خيلي گشتم تا تونستم لابلاي تلفناي اون موقع ام شمارشو گير بيارم
از دير شناختم ولي خيلي خوشحال شدم كه شناخت
هول شدم . نميدونستم حتي واسه چي بهش زنگ زدم
ولي وقتي گفتم ماجرا رو و اينكه چي شد بعد از 5 ، 6 سال بهش زنگ زدم كلي تعجب كرد
فكر ميكنم يكي از اصلي ترين دلايلي كه من هيچ وقت از ام اس نترسيدم اون بود
توي ضمير ناخودآگاهم ميدونستم با ام اس هم ميشه خوب زندگي كرد
آنارام باشید