امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امیتازات : 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خودم را گول می زنم؟
#11
(2014/11/02, 03:17 PM)famoon نوشته است: هرکی هرچی میخواد بگه
اما من ام اس ننننندددددااااارررررمممم....badtaste

قبولت دارم
گر ببري به سروري بر سر زلف جان من
زنده شوم به يك نفس از دم جان فضاي تو
 تشکر شده توسط : famoon , مرجان مولایی نژاد , سمیرا67 , غزاله
#12
بر عکس همه خداروشکر من ام اس دارم،
ولی ام اس منو ندارهevilgrin0039.gifevilgrin0039.gifevilgrin0039.gifevilgrin0039.gifevilgrin0039.gif
شاید گیج شده باشید ولی این یعنی اینکه من هرگز اجازه ندادم ام اس تأثیری توی کارام بذاره
و الآن خداروشکر بعد از 4 سال دکترم میگه حالت خییییییییییلی هم خوبهhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
این با شماست که بگید ام اس دارید یا بگید ام اس رو داریدevilgrin0039.gifevilgrin0039.gifevilgrin0039.gifevilgrin0039.gif
همراهی خـــــدا با انسان مثل نفس کشیدن است: آرام ، بیصــدا و همیشگی...
 تشکر شده توسط : یاسی , aztab , مرجان مولایی نژاد , سمیرا67 , غزاله
#13
من چند ماهه خیلی ازش بدم اومده. اوایل راحت تر قبولش کردم چمیدونم شاید بچه بودم گول خوردم...
الان ازش متنفرم... چشم دیدنشو ندارم. زندگیمو خراب کرد . اونی که دوسش دارم ازم گرفت. ام اس خیلی نامرده. خیلی بیمعرفته.حالم ازش بهم میخورهsad2
......
 تشکر شده توسط : paeazan , mohammad mehdi , سمیرا67 , Azad , غزاله
#14
یه جمله ای تو برنامه قند پهلو شنیدم خیلی حال کردم روزی شخصی به مشکلاتش خندید مشکلات بهش سیلی زد و گفت ما با هم شوخی نداریم .....

اینکه آدم به فکر خودش و آیندش نباشه عاقبت بدی بهمراه داره حالا هی زور بزنه بگه توکل بخدا بابا توکل بخدا رو بد فهمیدی به والله نمیدونی توکل کردن بخدا یعنی چی؟

بزرگترین دروغی که انسان میتونه بگه اینه که با خودش صادق نباشه...باید این قدرت خودش رو پی ببره که فقط جسم نیست بلکه بعد دیگه هم داره و خیلی کارا ازش بر

میاد... دکتر قمشه ای در نطقی میگفتن دین سه چیز هست : علم - هنر - اخلاق (نتیجه :صرف اعتقاد خشک و پوچ و بدون عمل به دین هیچ اثر مثبتی بهمراه نداره)

شیخ سعدی فرمودن : فروماندگان به رحمت غریب ، تضرع کنان به دعوت مجیب.... اینا که صرفا به بعلت مریضی خدا رو به خودشون نزدیک میبینن میتونن حکمت خدارو

بفهمن؟؟؟؟؟؟؟ حداقل خواستن دنبالش باشن که عادتهای زشتشون رو کنار بذارن ؟ هیچ انسانی از اینکه عادت بدی رو کنار بذاره نمرده .....از خودتون سوال پرسیدین

اگه تا فلان مدت فلان کار رو نکنم چه چیزی میشه ؟ فلسفه اعمال نماز و روزه رو اونجور که هست فهمیدیم ..... ؟ بعضی ها فقط اسم خدارو میبرن اونم کار شیطان هست

که اسم الله رو به دهنشون انداخته .... عظمت خدا و نامش خیلی هارو از خیلی کار ها دور میکنه اونایی که تو هر رفتارشون خدارو در نظر میگیرن برد کردن
 تشکر شده توسط : mohammad mehdi , سمیرا67 , غزاله
#15
من نمیخوام مثل این معلمها که یه عمر خودشونو گول میزنند و به خودشون تلقین میکنند که از شرایط زندگیشون راضی اند بگم آره خوبه من ام اس دارم!
درسته بخدا نزدیکتر شدم و می دونم با توکل بخدا میشه منتظر معجزه بود ولی خیلی از موقعیتها رو ازم گرفته که برام تحملش سخته.
ببار ای ابر می اندود من مستانه ام کن
بسوز اندیشه را از بیخ و بن دیوانه ام کن
چو رودی بر روانم شو روان ای دولت شعر
بکن تن را ز من ،من را زجان، جانانه ام کن
 تشکر شده توسط : مرجان مولایی نژاد , mohamad88 , سمیرا67 , Shining Star , غزاله
#16
کسی تا نخواد کسی معلمش نمیشه معلم کسی هست که تو ازش خیلی چیزا میتونی یاد بگیری هر وقت تونستی معلم خوبی پیدا کنی بدون خیلی چیزا به راحتی تو

زندگی نصیبت میشه کسی رو قضاوت نکن معجزه در خودت هست در خودت ببین - معجزه چیه پزشکان روزی درمان قطعی ام اس رو پیدا کنن ؟ اگه پیدا کردن که دمشون

گرم همشون بندگان خدا هستن که ترکوندن و علتش رو کشف کردن ........ خدا خودتی عزیزم ...... باور کن خودت رو باور کن اینکه تو روح بزرگی هستی .... با اینی که

هستی میسازی پس شرایط ناسازگار هست که شرایطتت رو سازگار کن. سال خوبی داشته باشی مهدی جان . بیشتر فکر کن ... نمیگم ام اس چیز خوبی هست اصلا

بیماری خوب نیست حتی سردرد کوچیک
 تشکر شده توسط : mohammad mehdi , سمیرا67 , Azad , غزاله
#17
شهریارجان،دوست عزیز
اتفاقا نظر من هم همینه و خیلی شبیه به افکار شماست.البته که مراجعه به درون و رسیدن به معجزه ممکنه و اراده ما در جهت اراده خداوند بعنوان روح واحد و مستقل از مکان و زمان است اما هرچقدر برای خودم دلیل و منطق میارم که البته قابل تامل و کاملا منطقی هم هست ولی به این نتیجه رسیدم که هر چقدر بیشتر منطقی میشی و بدنبال توجیه میری از معجزه دور میشی ولی وقتی برای خودت و روحت شرایط میزاری و بعضی مسائل را ساده قبول میکنی بهتر به نتیجه میرسی.
ببار ای ابر می اندود من مستانه ام کن
بسوز اندیشه را از بیخ و بن دیوانه ام کن
چو رودی بر روانم شو روان ای دولت شعر
بکن تن را ز من ،من را زجان، جانانه ام کن
 تشکر شده توسط : سمیرا67 , مرجان مولایی نژاد , شهریار , Shining Star , غزاله
#18
ms برای ما وجود داره پس کتمان کردنش هیچی رو عوض نمیکنه ماباید واقع بین باشیم ms رو بزرگش نکنین ولی باورش کنین تا بتونین تحت کنترل خودتون بگیرینش من وms همزیستی مسالمت آمیز داریم اون هست منم هستم من تحریکش نمیکنم اونم کاری به کارم نداره فقط هستwink2wink2البته اونه که باید بره ومن اینو باور دارمSmile (16)Smile (16)Smile (16)
واقع بین باشیم ومحکم icon_questionicon_question
به اندوه خود لبخند بزن...
 تشکر شده توسط : sasan-8 , mohammad mehdi , مرجان مولایی نژاد , شهریار , silent , غزاله
#19
پسر: من اساسا معتقدم ازدواج مانعی برای پیشرفت بشره.
دختر: من هم فکر می‌کنم ازدواج فردیت بشر را مورد هدف قرار داده.
پسر: به راستی که مسئولیت و تعهد آدم رو فرسوده می‌کنه.
دختر: کاملا درسته ... آثار زیانباری هم برای لطافت پوست به همراه داره.
پسر: این همه هزینه برای عروسی ...
دختر: جهیزیه رو بگو.
پسر: هزار تا خرجِ الکیِ دیگه. که چی بشه؟
دختر: هیچی
پسر: تازه بعدش خانواده‌ها می‌افتن به جون هم.
دختر: آخ گفتی! توقع‌ها، حرف درآوردن‌ها، خاله‌زنک بازی‌ها ...
پسر: همه رو باید راضی نگه داری وگرنه روزگارت رو سیاه می‌کنن.
دختر: وای دیوونه کننده است.
پسر: تازه خود ازدواج هم فقط تا شیش ماه جذابیت داره.
دختر: کلا سقف یکی از عوامل جداییه.
پسر: سقف مطالبات؟
دختر: نه، سقف خونه.
پسر: چطور؟
دختر: تا وقتی خونه باباتی جون میدی که با عشقت بری زیر یه سقف، وقتی با عشقت میری زیر یه سقف، جون میدی که برگردی خونه بابات.
پسر: مردها هم سقف رویاهاشون هی میره بالاتر!
دختر: حالا این هیچی ... اینایی که به عشق بچه‌دار شدن ازدواج می‌کنن، وای خدا.
پسر:‌ها ها‌ها .
دختر: یعنی واقعا ازدواج می‌کنن که تکثیر بشن؟
پسر: حماقت محضه.
دختر: اصلا نمی‌فهمم این بچه چی داره!
پسر: به سختی به دنیا میاد و به سختی بزرگ میشه ولی در نهایت به راحتی نادیده‌ات می‌گیره.
دختر: واقعا ... راستی، بیژن و عاطفه هم طلاق گرفتن.
پسر: کدوم بیژن و عاطفه!؟
دختر: بچه‌های ورودی 88 مهندسی شیمی دیگه. همون‌هایی که سال اول دانشگاه ازدواج کرده بودن.
پسر: برای چی؟
دختر: عاطفه بعد از یه سال فهمید بیژن با یکی دیگه‌ میره سانفرانسیسکو ولی چون خود عاطفه هم شیش ماه بود با یکی دیگه می‌رفت سانفرانسیسکو چیزی نگفت تا سفرشون زهرمار نشه. اما بعد از یه مدت دوتاشون فهمیدن و سورپرایز شدن و کلی فان شد!
پسر: خب پس چرا طلاق گرفتن؟
دختر: دیگه تعدادشون زیاد شده بود، نمی‌گنجیدن!
پسر: اینم آخر و عاقبت ازدواج‌های امروزی. بهنام هم زنش رو طلاق داد. میدونی؟
دختر: بهنام؟ بهنام شریف؟
پسر: آره.
دختر: اون دیگه چرا؟‌
پسر: دو سال دختره رو خونه باباش نگه داشت. آخر دختره قاطی کرد و گفت طلاق میخوام.
دختر: خب یه خونه اجاره می‌‌کرد.
پسر: پول پیش نداشت، بدبخت بود.
دختر: اصلا همه بدبختی انسان از ازدواج شروع شد. اگه آدم و حوا از اون اول دوست معمولی بودن الان این وضع ما نبود.
پسر: ای داد از این ازدواج ... از این سنت منسوخ ... از این گرداب نابودگر ... مریم!
دختر: بله؟
پسر: با من ازدواج می کنی؟
دختر: جدی؟
پسر: آره.
دختر: باشه.
پسر: بسیار خب.
دختر: فقط یه چیزی .
پسر: چی؟
دختر: چند تا بچه داشته باشیم؟
پسر: چهار تا خوبه؟
دختر: پنج تا بهتر نیست؟
پسر: هر چی تو بگی.
دختر: اوکی، بای.
پسر: بای


(شاید برای شما هم پیش اومده باشه پیرامون طنز داشتlaughing3)
 تشکر شده توسط : hyd69hyd , silent , paeeze , leili-asmaneh , غزاله
#20
ولی به نظرمن تلقین تاثیر زیادی روی حالات روحی آدم داره !!شنیدین میگن یه نفر توی قطب از گرما زدگی مُرده!!!بعد از مرگش تحقیق میکنند میبینند داشته به خودش تلقین میکرده هوا خیلی گرمه!!!
من نمیگم به بیماری فکر نکنیم میگم نباید فکر کنیم که این بیماری دست و پای مارو بسته و ماهیچ کار نمیتونیم بکنیمSmile
laughing3
می خندم .چون مشکلات تموم نمیشن.بلکه از شکلی به شکل دیگر خودشون رو نشون میدن.خداهست!
 تشکر شده توسط : leili-asmaneh , غزاله
  




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان