•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 409
  • 410
  • 411(current)
  • 412
  • 413
  • ...
  • 429
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 43 رأی - میانگین امیتازات : 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ازدواج و ام اس
(2016/12/19, 04:41 PM)tarokh نوشته است:
(2016/12/19, 02:59 AM)یه غریبه نوشته است:
(2016/12/19, 12:20 AM)tarokh نوشته است: من ۴ ساله ازدواج کردم الان بعد چهار سال فهمیدم خانمم ام اس داشته و از من مخفی کرده. بیماریش چند سال قبل از ازدواج تشخیص داده شده بوده و دارو مصرف میکرده و بعد ازدواج هم هر هفته دور از چشم من دارو سینووکس تزریق میکرده. من شک کرده بودم که یه مشکلی هست برای همین کاراشو زیر نظر گرفتم و با هزار دردسر کشف کردم داستان چیه! وقتی بهش گفتم اول انکار کرد ولی وقتی مدارک منو دید دیگه نتونست انکار کنه! میگم چرا به من دروغ گفتی ؟ میگه من قبل از ازدواج دو سال حمله نداشتم و از طرفی ترسیدم ازدستت بدم! به نظرتون من باید الان چکار کنم؟ از من سواستفاده شده و من دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم! شما که با این بیماری درگیر هستید بگید من چکار کنم؟

الان قضيه ى از دست رفت اعتماد نسبت به همسرتون، از بيماريشون مهم تره. درسته؟!
در اينكه همسرتون اشتباه كردن شكى نيست. اما براى بهتر شدن اوضاع، به نظرم از يه مشاور كمك بگيريد.
آره دقیقا من 4سال با کسی زندگی کردم که داشته به من دروغ میگفته در صورتی که من خودم هیچ چیز مخفی از خانمم ندارم و خیلی روی صداقت و روراستی حساسم. همیشه روی این موضوع تاکید کرده بودم الان دیگه نمیتونم اعتماد کنم

سلام,ب نظر من اگر میتونین مثل ی مرد واقعی در کنارش بمونین و حمایتش کنین که پیشش باشین و به هیچکسم اجازه ندین از گل پایینتر بهش بگه,در غیر این صورت بهتر اینه ک برین و تنهاش بذارین,اینجوری ی درد و تحمل میکنه ک فراموش میشه بالاخره ولی مدام سرکوفت و ترحم و منت گذاشتن خیلی سخته.مشخصه غیر ازین مورد دروغه دیگه ای در کار نبوده,کارش درست نبوده ولی در حال حاضر بنظرم این بهترین کاره.confused2
 تشکر شده توسط : no06in , mahsa24 , پریا حقیقت پور
(2016/12/19, 06:39 PM)الهه درد نوشته است:
(2016/12/19, 04:41 PM)tarokh نوشته است:
(2016/12/19, 02:59 AM)یه غریبه نوشته است:
(2016/12/19, 12:20 AM)tarokh نوشته است: من ۴ ساله ازدواج کردم الان بعد چهار سال فهمیدم خانمم ام اس داشته و از من مخفی کرده. بیماریش چند سال قبل از ازدواج تشخیص داده شده بوده و دارو مصرف میکرده و بعد ازدواج هم هر هفته دور از چشم من دارو سینووکس تزریق میکرده. من شک کرده بودم که یه مشکلی هست برای همین کاراشو زیر نظر گرفتم و با هزار دردسر کشف کردم داستان چیه! وقتی بهش گفتم اول انکار کرد ولی وقتی مدارک منو دید دیگه نتونست انکار کنه! میگم چرا به من دروغ گفتی ؟ میگه من قبل از ازدواج دو سال حمله نداشتم و از طرفی ترسیدم ازدستت بدم! به نظرتون من باید الان چکار کنم؟ از من سواستفاده شده و من دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم! شما که با این بیماری درگیر هستید بگید من چکار کنم؟

الان قضيه ى از دست رفت اعتماد نسبت به همسرتون، از بيماريشون مهم تره. درسته؟!
در اينكه همسرتون اشتباه كردن شكى نيست. اما براى بهتر شدن اوضاع، به نظرم از يه مشاور كمك بگيريد.
آره دقیقا من 4سال با کسی زندگی کردم که داشته به من دروغ میگفته در صورتی که من خودم هیچ چیز مخفی از خانمم ندارم و خیلی روی صداقت و روراستی حساسم. همیشه روی این موضوع تاکید کرده بودم الان دیگه نمیتونم اعتماد کنم

سلام,ب نظر من اگر میتونین مثل ی مرد واقعی در کنارش بمونین و حمایتش کنین که پیشش باشین و به هیچکسم اجازه ندین از گل پایینتر بهش بگه,در غیر این صورت بهتر اینه ک برین و تنهاش بذارین,اینجوری ی درد و تحمل میکنه ک فراموش میشه بالاخره ولی مدام سرکوفت و ترحم و منت گذاشتن خیلی سخته.مشخصه غیر ازین مورد دروغه دیگه ای در کار نبوده,کارش درست نبوده ولی در حال حاضر بنظرم این بهترین کاره.confused2
سلام،به نظر من بهتر اینجور سطحی به قضیه نگاه نکنی،بله خانومتون اشتباه کردن ،ولی اگه یه موقع منم عاشق دختری بشم خیلی برام سخته که با گفتن حقیقت اونو از دست بدم.خودت میدونی اونجا که عشق باشد عقل را کاری نیست.
در ضمن خودتم به این بیماری در مورد خودت و ازدواج فکر کن،الکی نگو که من حقیقت و می گفتم.حالا اگه دوسش نداشته باشی که یه چیز دیسکت...
 تشکر شده توسط : silent , mahsima.m , no06in , mahsa24 , پریا حقیقت پور
یه مشکل دیگه ای که هست اینه که خانمم قبول نداره که اشتباه کرده که بیماریشو به من نگفته میگه چون دکتر ها گفتن بیماریت خفیفه و دو سال حمله نداشتی نیاز نیست شوهرت بفهمه! در صورتی که هر هفته دارو تزریق میکرده
 تشکر شده توسط : mahsima.m , mahsa24 , پریا حقیقت پور
(2016/12/19, 11:34 PM)tarokh نوشته است: یه مشکل دیگه ای که هست اینه که خانمم قبول نداره که اشتباه کرده که بیماریشو به من نگفته میگه چون دکتر ها گفتن بیماریت خفیفه و دو سال حمله نداشتی نیاز نیست شوهرت بفهمه! در صورتی که هر هفته دارو تزریق میکرده
ببین دوست عزیز
کلا من که اینطوری ام بقیه رو نمیدونم
من چشمم به دهن دکتر دوخته است
یعنی هرچی دکتر بگه میگم چشم
خب خانوم شما هم انگار اینطور که پیداست حرف دکترشو عمل کرده
واقعا شاید از بدجنسیش نباشه
از سادگیش باشه خبmen
laughing3
می خندم .چون مشکلات تموم نمیشن.بلکه از شکلی به شکل دیگر خودشون رو نشون میدن.خداهست!
 تشکر شده توسط : no06in , mahsa24 , پریا حقیقت پور
(2009/07/16, 01:53 PM)fariba نوشته است: سلام .منم معتقدم که باید قبل از ازدواج به طرف این مساله رو گفت.و این رو هم میدونم گفتنش به قیمت این تموم میشه که طرف بره و پشت سرشو هم نگاه نکنه. Smile به نظر من تنها در صورتی طرف این مساله رو میپذیره که به خاطر رابطه دوستی قبلی با دختر خانمه و به خاطر شناختی که از اون پیدا کرده متوجه بشه که ام اس مشکل بزرگی نیست.در غیر اینصورت میره سراغ یه مورد ایده التر. Smile (16)
وخلاصه کلام اینکه من خودم رو مساله ازدواج خط کشیدم. Wink

(2016/12/19, 11:34 PM)tarokh نوشته است: یه مشکل دیگه ای که هست اینه که خانمم قبول نداره که اشتباه کرده که بیماریشو به من نگفته میگه چون دکتر ها گفتن بیماریت خفیفه و دو سال حمله نداشتی نیاز نیست شوهرت بفهمه! در صورتی که هر هفته دارو تزریق میکرده
سلام
من خودم دکتر اولی که رفتم گف نیازی نیس بگی چون خفیفه و نگی کسی نمیفهمه
4سال تزریقت باید تموم شه
اگه یه خواستگار از همه لحاظ خوب داشتی بهش نگو
ازدواجم که کردی داروتو قطع میکنم فقط یه قرص میدم
بعدا اگه مشکلی پیش اومد بیا پیشم انگار نه انگار که قبلا بیمار من بودی
در صورتی که دکتر دیگه راهنماییم کرد که چطور بگم و چیکار کنم
بعضی از دکترا بخاطر اینکه دلشون برای بیمارشون میسوزه و میدونن که ام اسو بقیه یه قول میدونن میگن نگین
حرف دکتر درست نبود میدونم ولی احتمال داره دکتر هم به خانمتون همچین چیزی رو گفته
خانمتونم حتما میدونه اشتباه کرده با اینکه انکار میکنه.حتما نباید از زبونش بشنوین که بگه آره اشتباه کردم
استرس براش سمه اگه دوستش دارین سرکوفت نزنین اذیت نکنین به خونوادتونم نگین
ایشون خودش به اندازه کافی 4سال برای پنهان کاریش و استرسی که بخاطرش کشیده اذیت شده ....
بهتره اول برین پیش مشاور بعدم دکترش ببینین چی میگه
امیدوارم کنار بیاین با این پنهان کاری خانمتون.
حَـسْـبُــنَــا الــلّــهُ وَ نِــعْــمَ الْــوَکِـيــلُN_aggressive (39)
 تشکر شده توسط : no06in , mahsa24 , hyd69hyd , *MoNa* , پریا حقیقت پور
(2016/12/19, 11:34 PM)tarokh نوشته است: یه مشکل دیگه ای که هست اینه که خانمم قبول نداره که اشتباه کرده که بیماریشو به من نگفته میگه چون دکتر ها گفتن بیماریت خفیفه و دو سال حمله نداشتی نیاز نیست شوهرت بفهمه! در صورتی که هر هفته دارو تزریق میکرده

میدونی مشکل ما چیه؟ اینه که از کاه کوه می سازیم... و چنان بزرگش می کنیم که...
کی می خوایم اینو بفهمیم که وقتی یک اتفاقی افتاده دیگه ... بیام راه حلشو پیدا کنیم نه این که بزاریمش تو بلندگو و جارش بزنیم که من فریب خوردم
متاسفم واسه همچنین طرز فکرایی.
شمام که تو این ۴سال مشکلی نداشتی که الحمدالله اگرم کنج کاو نمی شدید فکر نمی کنم تا الانم مشکلی پیش می امد . پس مثل همون ۴سال پیش به زندگیتون ادامه بدید.
 تشکر شده توسط : silent , no06in , majid1 , mahsa24 , mahsima.m , پریا حقیقت پور
بانظر آقا رضا کاملا موافقم
مثل این 4 سال به زندگی عادیتون ادامه بدید
یه مقدار عاقلانه فکرکنید میبینید هیچ کس فرشته نیست هرکسی ممکنه تو زندگیش اشتباه کنه!!
و درضمن یه لحظه خودتون رو جای خانمتون بذارید
کسی از اینده خبرنداره
چه تضمینی هست کسی که الان سالمه
تا یکسال دیگه
دوسال دیگه
کاملا سالم بمونه!!
درسته خانمتون بیماره ولی شرایطشو درک کنید...Cool
laughing3
می خندم .چون مشکلات تموم نمیشن.بلکه از شکلی به شکل دیگر خودشون رو نشون میدن.خداهست!
 تشکر شده توسط : 111reza , no06in , majid1 , mahsa24 , mahsima.m , پریا حقیقت پور
صحبت همه دوستان درسته ولی در شرایطی که اشتباهش را قبول داشته باشه و درصدد جبران و اعتمادسازی باشه در صورتی که من این رفتار را در اون نمیبینم. مشکل اصلی من این اعتمادی هست که از بین رفته! اون واقعا چی در مورد من فکر کرده؟ آیا این دلیلکه من از ترس ازدست دادنت بیماریم را مخفی کردم ناشی از دوست داشتنه منه یا خودخواهی خودش؟
 تشکر شده توسط : no06in , mahsa24 , mahsima.m , lilit , پریا حقیقت پور
تو اینکه اون واقعا شما رو دوست داشته و درواقع زندگیشو دوست داشته شکی نیست اما شاید تو شما اینو ندیده که اگر راستشو بگه شما,همینطوری که هست میپذیرینش یا نه.اما شما حق انتخاب دارین.من خودم ۱/۵ سال بعد عقدم فهمیدم و به همسرم گفتم برو ۲هفته فکراتو بکن.با این وجود هم خودش هم خانوادش اذیتشونو دارن و منت میذارن, اگر تجربه الانو داشتم همون موقع تمومش کرده بودم و راحت زندگیمو میکردم.اخه خیلی زور داره,من در واقع سالمم و این بیماری فقط یه اسمه.این در حالیه که من از همسرم از هر نظر برتر بودم واقعا زور داره حالا یه عده بخاطر ی اسم و دوتا امپول بهت سرکوفت بزنن.
 تشکر شده توسط : no06in , mahsa24 , hyd69hyd , mahsima.m , coffeedot , پریا حقیقت پور
(2016/12/20, 01:01 PM)tarokh نوشته است: صحبت همه دوستان درسته ولی در شرایطی که اشتباهش را قبول داشته باشه و درصدد جبران و اعتمادسازی باشه در صورتی که من این رفتار را در اون نمیبینم. مشکل اصلی من این اعتمادی هست که از بین رفته! اون واقعا چی در مورد من فکر کرده؟ آیا این دلیلکه من از ترس ازدست دادنت بیماریم را مخفی کردم ناشی از دوست داشتنه منه یا خودخواهی خودش؟

مشاوره
 تشکر شده توسط : mahsa24 , mahsima.m , پریا حقیقت پور
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 409
  • 410
  • 411(current)
  • 412
  • 413
  • ...
  • 429
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان ازدواج یک ام اسی آذرستون 36 24,842 2020/07/18, 08:37 PM
آخرین ارسال: یاسمین123
  بیماری خود را قبل از ازدواج با همسر آینده مطرح کنید آیدا 35 10,387 2019/12/01, 08:57 PM
آخرین ارسال: آرزو
  نحوه برخورد خانواده همسر پس از ازدواج عمومهربان 76 42,863 2017/07/26, 09:57 PM
آخرین ارسال: famoon
Heart موافق و مخالف ازدواج shams_taban2000@yahoo.com 160 93,014 2017/07/12, 11:58 AM
آخرین ارسال: famoon
  آمادگی و شرایط مناسب برای ازدواج m_o 0 4,071 2013/02/01, 11:49 AM
آخرین ارسال: m_o



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
6 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست