2020/01/07, 10:20 PM
(2020/01/07, 10:08 PM)atkh نوشته است:(2020/01/07, 09:57 PM)hamid نوشته است: روایته که بچه بودم گریه میکردم، بابام منو میزاشت پشت پرده کرکره
انقدر گریه میکردم میمردم
اوخی
دلم سوخت برات
خب باشه، اون گوشه کافه یه لنگه پا وایسا ولی نمیخواد دستات رو بالا بگیری.
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...