2011/05/22, 10:28 AM
(2011/05/22, 09:27 AM)pariya نوشته است: با این خاطراتی که حامد برام همه رو تعریف کرد و شرح حال سفر از زبون هر کدومتون که میگید باید اعلام کنم تا اطلاع ثانویه که منو دخترم هم بتونیم باهاتون بیایم سفر دیگه برنامه سفر نزاریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید
![smiling smiling](https://mscenter.ir/images/smilies/smiling0.gif)
![smiling smiling](https://mscenter.ir/images/smilies/smiling0.gif)
![smiling smiling](https://mscenter.ir/images/smilies/smiling0.gif)
![smiling smiling](https://mscenter.ir/images/smilies/smiling0.gif)
به حامد گفتم دیگه دورت تموم شد باید بشینی بچه بزرگ کنی . دور قرارو خط بکش که دیگه به درد ما نمیخوری :55::55: کهنه بچه شستن اجازه نمیده به قرارا برسی :35:
![angel angel](https://mscenter.ir/images/smilies/angel0.gif)
![angel angel](https://mscenter.ir/images/smilies/angel0.gif)
منم بعدا میام یه گزارش حسابی مینویسم .
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...