2009/10/28, 02:38 PM
ده چيز كه در زندگي ما را خوشحال ميكنند:
(موضوعات وابسته به شادي- مطالعه شده در جامعه آمريكا)
افسانهاي كه در ذهن ما نقش بسته اين است كه هر چه در زندگي چيزهاي بيشتر، بهتر و گراتري داشته باشيم، شادتر خواهيم بود. ولي حقيقت اين است كه اكثر اين چيزهايي كه ما فكر ميكنيم برايمان شادي به ارمغان ميآورند، بيفايده، پردردسر و حتي كسالت بار هستند.
خوشبختي �مشكل به دست ميآيد. گاهي ميبينيم كه هر كاري ميكنيم بازهم در زندگي شاد نيستيم. فكر ميكنيم اگر همه چيز تحت كنترلمان باشد (شغلمان، تحصيلاتمان و پول)، خوشبختيم. اما مطالعات نشان داده كه داشتن تمام اين چيزها كه سالها رويشان وقت و انرژي ميگذاريم و گاهي به تنها هدفمان تبديل ميشود، فقط 15-10 درصد سهم خوشبختي ما را در اين دنيا تشكيل ميدهند.
احساس شادي و خوشبختي دروني است و به نوع شخصيت و طرز فكر ما بستگي دارد و رفاه و يا عكس آن سختي كشيدن در زندگي خيلي در احساس نهايي ما در مورد زندگيمان مؤثر نيست.
نتيجه: ارزش چيزهاي كوچك را دانستن، ما را مكرراً راضي ميكند و حس خوشبختي ما را بالا نگه ميدارد. در حاليكه اگر دنبال لذتهاي بزرگ و هيجانات زياد بگرديم، هر چه بزرگتر باشند، خلأ بعدي ناشي از نبودنشان هم بيشتر است و در نهايت نارضايتي و غم بيشتري نصيب ما ميسازند.
حال به چند فاكتور مؤثر در احساس رضايتمندي از زندگي نگاهي بيندازيم:
زيبايي:
مردم از آدم زيبا خوششان ميآيد. خوشگلي و خوش هيكلي ميتواند به محبوبيت بيشتر در جامعهاي كه هستيم به ما كمك كنند و نيز شايد شغل بهتري به دست بياوريم �اما اگر اين اتفاق نيفتد (چون محبوبيت و شغل بهتر فقط به ظاهر ما مرتبط نيستند)، زيبايي به تنهايي، خاصيت چنداني ندارد. �
پول:
اگر فقير باشيم، پول داشتن ما را خوشحال ميكند. اما بعد از مرز در آمد 40،000 دلار در سال، پول بيشتر باعث خوشبختي و شادي بيشتر نميشود. اگر بيشتر داشته باشيم، وارد مرحله مقايسه ميشويم. در مرحله مقايسه اگر از همسايه خود بيشتر داشته باشيم ظاهراً خوشحالتر هستيم! (واضح است كه چنين خوشحالي چقدر ارزش دارد).
تحصيلات:
در سالهاي 1950 تا 1960، يادگيري يك كتاب شادي ميآورد. اما حالا ديگر داشتن تحصيلات دانشگاهي الزاماً �قادر نيست ما را شادتر و سرزنده تر سازد. تحصيلات درها را به روي داشتن يك شغل بهتر ميگشايد اما در عين حال توقعات ما را از سطح زندگيمان بالا ميبرد و خب، هر فردي به تمام توقعات خودش در زندگي نميرسد.
پيري:
مطالعات نشان دادهاند كه جوانها از اخبار بد آگاهترند و همچنين از احساسات منفي بيشتري برخوردارند. به نظر مي رسد كه عليرغم اينكه هر چه پيرتر ميشويم سلامتي و احتمالاً وضعيت اقتصاديمان شكننده تر ميشود، با اين حال، پا به سن گذاشتن، ما را به سمت مثبت انديشي بيشتر سوق ميدهد
هوش:
ديده شده كه باهوشتر بودن، فقط به ميزان اندكي به خوشحالي ما ميافزايد. افراد خيلي باهوش، ديرتر راضي ميشوند چون توقعات بالاتري دارند و �از كاستيهاي زندگيشان آگاهي بيشتري دارند.
دين
دين فقط در صورتي در زندگي خوشبختي ميآورد كه ناشي از ايماني قلبي باشد. اما اگر به شبكه اجتماعي و انجمنهاي مذهبي دل ببنديم، سهم كوچكي در شادي ما خواهد داشت
اوقات فراغت:
اگر از اوقات فراغتمان خوب استفاده كنيم، به ايجاد يك روان شاد و سالم كمك ميكند. بخصوص اگر فعاليتي فيزيكي و دسته جمعي كه تا اندازهاي مهارت لازم داشته باشد را انتخاب كنيم (به كلاس رقص سالسا فكر كنيد!) اما اكثر ما قسمت اعظم اوقات فراغت خود را پاي تلويزيون ميگذرانيم. هرچند اين كار تا چند دقيقه باعث تمدد اعصاب و استراحت ميشود اما بعد از چندي ما را وارد فاز بيتحركي و رخوت مينمايد. در حاليكه اگر برويم بيرون و مثلاً بولينگ بازي كنيم خيلي شادتر خواهيم شد. در خانه ماندن ممكن است گاه گاهي خوب باشد ولي در دراز مدت ما را غمگين ميسازد.
عزت نفس:
عزت نفس و اعتماد به نفس داشتن، ما را در برابر رنج رواني محافظت ميكنند. كساني كه براي خود شخصيت و ارزش قائلند، كمتر افسرده، تنها يا مضطرب ميشوند. �
مهارتهاي اجتماعي:
دوستي، يكي از شاديهاي اصلي زندگي است. با دوستان خوب وقت گذراندن، بيشتر از بودن با اقوام ميتواند روحيه بخش باشد.
شوخ طبعي:
در كار يا تحصيل، جديت يكي از عوامل قطعي موفقيت است. اما در عين حال، جدي نگرفتن نيز خيلي وقتها اميد و شادي ميآورد. فقط با يك ديدگاه پر از اميد و مثبت انديشي است كه ميشود خنديد. �
كارهاي خوب داوطلبانه:
نتيجه مطالعات نشان داده كه شركت در كارهاي داوطلبانه و خيريه بيشتر از هر چيزي (بجز رقصيدن) ايجاد شادماني مينمايد. حس انجام دادن يك كار خيرخواهانه، در خدمت جمع بودن و اين فرصت كه يك كار با معني در زندگي انجام دهيم، براي اكثر مردم بزرگترين شادي زندگي بوده است.
(موضوعات وابسته به شادي- مطالعه شده در جامعه آمريكا)
افسانهاي كه در ذهن ما نقش بسته اين است كه هر چه در زندگي چيزهاي بيشتر، بهتر و گراتري داشته باشيم، شادتر خواهيم بود. ولي حقيقت اين است كه اكثر اين چيزهايي كه ما فكر ميكنيم برايمان شادي به ارمغان ميآورند، بيفايده، پردردسر و حتي كسالت بار هستند.
خوشبختي �مشكل به دست ميآيد. گاهي ميبينيم كه هر كاري ميكنيم بازهم در زندگي شاد نيستيم. فكر ميكنيم اگر همه چيز تحت كنترلمان باشد (شغلمان، تحصيلاتمان و پول)، خوشبختيم. اما مطالعات نشان داده كه داشتن تمام اين چيزها كه سالها رويشان وقت و انرژي ميگذاريم و گاهي به تنها هدفمان تبديل ميشود، فقط 15-10 درصد سهم خوشبختي ما را در اين دنيا تشكيل ميدهند.
احساس شادي و خوشبختي دروني است و به نوع شخصيت و طرز فكر ما بستگي دارد و رفاه و يا عكس آن سختي كشيدن در زندگي خيلي در احساس نهايي ما در مورد زندگيمان مؤثر نيست.
نتيجه: ارزش چيزهاي كوچك را دانستن، ما را مكرراً راضي ميكند و حس خوشبختي ما را بالا نگه ميدارد. در حاليكه اگر دنبال لذتهاي بزرگ و هيجانات زياد بگرديم، هر چه بزرگتر باشند، خلأ بعدي ناشي از نبودنشان هم بيشتر است و در نهايت نارضايتي و غم بيشتري نصيب ما ميسازند.
حال به چند فاكتور مؤثر در احساس رضايتمندي از زندگي نگاهي بيندازيم:
زيبايي:
مردم از آدم زيبا خوششان ميآيد. خوشگلي و خوش هيكلي ميتواند به محبوبيت بيشتر در جامعهاي كه هستيم به ما كمك كنند و نيز شايد شغل بهتري به دست بياوريم �اما اگر اين اتفاق نيفتد (چون محبوبيت و شغل بهتر فقط به ظاهر ما مرتبط نيستند)، زيبايي به تنهايي، خاصيت چنداني ندارد. �
پول:
اگر فقير باشيم، پول داشتن ما را خوشحال ميكند. اما بعد از مرز در آمد 40،000 دلار در سال، پول بيشتر باعث خوشبختي و شادي بيشتر نميشود. اگر بيشتر داشته باشيم، وارد مرحله مقايسه ميشويم. در مرحله مقايسه اگر از همسايه خود بيشتر داشته باشيم ظاهراً خوشحالتر هستيم! (واضح است كه چنين خوشحالي چقدر ارزش دارد).
تحصيلات:
در سالهاي 1950 تا 1960، يادگيري يك كتاب شادي ميآورد. اما حالا ديگر داشتن تحصيلات دانشگاهي الزاماً �قادر نيست ما را شادتر و سرزنده تر سازد. تحصيلات درها را به روي داشتن يك شغل بهتر ميگشايد اما در عين حال توقعات ما را از سطح زندگيمان بالا ميبرد و خب، هر فردي به تمام توقعات خودش در زندگي نميرسد.
پيري:
مطالعات نشان دادهاند كه جوانها از اخبار بد آگاهترند و همچنين از احساسات منفي بيشتري برخوردارند. به نظر مي رسد كه عليرغم اينكه هر چه پيرتر ميشويم سلامتي و احتمالاً وضعيت اقتصاديمان شكننده تر ميشود، با اين حال، پا به سن گذاشتن، ما را به سمت مثبت انديشي بيشتر سوق ميدهد
هوش:
ديده شده كه باهوشتر بودن، فقط به ميزان اندكي به خوشحالي ما ميافزايد. افراد خيلي باهوش، ديرتر راضي ميشوند چون توقعات بالاتري دارند و �از كاستيهاي زندگيشان آگاهي بيشتري دارند.
دين
دين فقط در صورتي در زندگي خوشبختي ميآورد كه ناشي از ايماني قلبي باشد. اما اگر به شبكه اجتماعي و انجمنهاي مذهبي دل ببنديم، سهم كوچكي در شادي ما خواهد داشت
اوقات فراغت:
اگر از اوقات فراغتمان خوب استفاده كنيم، به ايجاد يك روان شاد و سالم كمك ميكند. بخصوص اگر فعاليتي فيزيكي و دسته جمعي كه تا اندازهاي مهارت لازم داشته باشد را انتخاب كنيم (به كلاس رقص سالسا فكر كنيد!) اما اكثر ما قسمت اعظم اوقات فراغت خود را پاي تلويزيون ميگذرانيم. هرچند اين كار تا چند دقيقه باعث تمدد اعصاب و استراحت ميشود اما بعد از چندي ما را وارد فاز بيتحركي و رخوت مينمايد. در حاليكه اگر برويم بيرون و مثلاً بولينگ بازي كنيم خيلي شادتر خواهيم شد. در خانه ماندن ممكن است گاه گاهي خوب باشد ولي در دراز مدت ما را غمگين ميسازد.
عزت نفس:
عزت نفس و اعتماد به نفس داشتن، ما را در برابر رنج رواني محافظت ميكنند. كساني كه براي خود شخصيت و ارزش قائلند، كمتر افسرده، تنها يا مضطرب ميشوند. �
مهارتهاي اجتماعي:
دوستي، يكي از شاديهاي اصلي زندگي است. با دوستان خوب وقت گذراندن، بيشتر از بودن با اقوام ميتواند روحيه بخش باشد.
شوخ طبعي:
در كار يا تحصيل، جديت يكي از عوامل قطعي موفقيت است. اما در عين حال، جدي نگرفتن نيز خيلي وقتها اميد و شادي ميآورد. فقط با يك ديدگاه پر از اميد و مثبت انديشي است كه ميشود خنديد. �
كارهاي خوب داوطلبانه:
نتيجه مطالعات نشان داده كه شركت در كارهاي داوطلبانه و خيريه بيشتر از هر چيزي (بجز رقصيدن) ايجاد شادماني مينمايد. حس انجام دادن يك كار خيرخواهانه، در خدمت جمع بودن و اين فرصت كه يك كار با معني در زندگي انجام دهيم، براي اكثر مردم بزرگترين شادي زندگي بوده است.
By Kathleen McGowan, PsychologyToday.com