2011/10/28, 02:51 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/10/28, 02:52 PM، توسط TootFarangi.)
(2011/10/28, 01:50 PM)سحر-90 نوشته است:سلام دوباره اگر ناراحت نمیشید ودوست دارید میشه بپرسم شما چند تا حمله داشتید تا این که درمانتونو شروع کردید
به طور کلی من داستانم یکم با بقیه فرق داشت
![confused confused](https://mscenter.ir/images/smilies/confused8.gif)
![smiling smiling](https://mscenter.ir/images/smilies/smiling0.gif)
![:60: :60:](https://mscenter.ir/images/smilies/245.gif)
خلاصه تو ماشین گریه کردم واسه که چرا بابام ماشین رو بهم نداد بشینم پشتش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا آرزو به دل می مونم
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
بعد رفتیم ام آر آی خلاصه خالم زنگید به اون خانمه مسئول ام آر آی ، اونم بهش گفت این فلانی سرش پر از پلاکه این اصلا مغزش پلاکه اون زیر میرا یکم مغز مونده
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
خلاصه همراه همسرشون پاشدن آمدن اینجا اول رفیتم پیش دوست مامانم که همکار سابقش بود پالس کورتون داد و توی خونه همش رو انجام دادیم و به محض اینکه قرص ها رسید به روزی یک دونه دوباره چشم تار شد ایندفعه شدید تر خدایی استرس هم زیاد داشتم تو اون ایام
![confused confused](https://mscenter.ir/images/smilies/confused8.gif)
بعدش همش می گفت خوب میشی طوریت نیست و ... که داستانی داشتیم دوستان یادشونه من همش اعصاب نداشتم هم از آمپول بدم میومد هم می ترسیدم نکنه بلایی سرم بیاد که 2 یا 3 هفته بعد از اینکه خالم به همراه همسرشون آمدن و ام آر آی منو برسی کردن و رفتیم دنبال کارای آمپول و ... من چشام دوتایی شد
![icon_biggrin icon_biggrin](https://mscenter.ir/images/smilies/icon_biggrin.gif)
![agreement2 agreement2](https://mscenter.ir/images/smilies/agreement2.gif)
طولانی نوشتم
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
To catch anything you want you must pay it's worth