امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات : 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
غلبه بر كم حوصلگی
#11
این حال تو الان خیلی طبیعیه و فقط خودت میتونی برای خودت یه برنامه ریزی درست که مطابق سلیقه خودت هر کسی رو که دوست داری هر چی که دوست داری وحتی نداری انجام بدی..... منم عاشق کارم بودم ولی مجبور بودم به خودم فرصت بدم............تا یه چیز دیگه به ضعف جسمی و روحیم اضافه نشه ...........امیدوارم زود زود به یه برنامه ریزی درست برای خودت برسی وخوب خوب باشی وبشیagreement2
 تشکر شده توسط : Hasty , آذرستون , baran1390 , پریا حقیقت پور
#12
دوسته عزیز سخت نگیر دنیا رو دو روزه یک روز طبق مرادت یک روز ضده خودتangry3

سعی کن همین دوروز موافق تو باشهlove28

البته بهت حق میدم چون فکر میکنم جزء بیماریه (عارضه) ماست من که خودم این جوری بودم و الان هم که نزدیک3ساله ام اس دارم تقریبا همین طور هستم ولی مجبورم خودم رو سرحال نشون بدمparty0048.gifparty0048.gifparty0048.gifashamed0006.gif
فعلا سکوت را برگزیدیم ............
 تشکر شده توسط : Hasty , آذرستون , seyyed reza , leili-asmaneh , زیبا* , پریا حقیقت پور
#13
شاید یکسری از کارهایی که حالا حوصله شونو نداری قبلا هم خیلی دوست نداشتی ولی فکر میکردی باید انجامش بدی

درمورد خود من همینطور بود کارهایی که قبلا میکردم وخیلی هم برام مایه مباهات بود الان انجام نمیدم حتی اگه خوب خوب هم بشم دیگه نمیخوام

انجامشون بدم
به نظرم شاید اینکه میگی بی حوصلگی نیست یه تغییر نگرشه که شاید خیلی هم خوب باشه

درضمن هنوز زوده که با بیماریت وشاید شرایط جدید کنار بیای حتی اگه فکر کنی مشکل خاصی هم نداری ولی باز طول میکشه تا با فکر بیمار بودن کنار بیای

به خودت فرصت بده گذر زمان به بهترین شکل مسایلو حل میکنه
 تشکر شده توسط : Prime , TootFarangi , Hasty , آذرستون , seyyed reza , پریا حقیقت پور
#14
چند روزه گفتم بسه تو خونه نشستن بقیه چهئ فکری میکنن که میگن این فوق قبول میشه نمیره ازدواجم نمیخواد کارم گیرش نمیاد زدم به سیم اخر رفتم ورزش در اب دو روز اول خوب بود ولی روز سوم کمی پام گرفت نمیدونم از حرکات موزونیه که من در میارم هی چون انرژیم فعاله wink2
 تشکر شده توسط : Hasty , آذرستون , seyyed reza , پریا حقیقت پور
#15
آخه هر کاری بخوای نمی تونی بکنی.من دیروز فکر کردم که برا آزمون دکتری ثبت نام کنم.ولی امروز مردد شدم.7-8 ساعت امتحان هست.صبح و ظهر.من برام خیلی سخته.تازه تیزانیدین هم باید بخورم. فکر کنم سر امتحان باید بخوابم.laughing3
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
 تشکر شده توسط : Hasty , آذرستون , پریا حقیقت پور
#16
خیلی برا من زوده که انقد بیحوصله باشم اخه 17 سالمه وقتی دوستامو میبینم میگم کاش منم مثل اینا بودم ولی دست خودم نیست 1ساله حوصله هیچیزو ندارم دوست دارم تنها باشم دلم میخواد برم یه جایی که کسی نباشه قبلا خیلی فعال وبا انرژی بودم همیشه معدل بالای19 باشگاه میرفتم کلاس زبان وگیتار ولی ام اس باعث شد یکی یکی کلاسامو بزارم کنار حتی پارسال که سال سوم بودمو واز2سال قبل براش نقشه کشیده بودم ولی پارسال حتی حوصله درس خوندنم نداشتم وبا یه معدل 13 دوتا درس افتاده از ترم اول وبرا دیپلمم که بخاطر کمردردم هنوز امتحان ندادم حس میکنم فرصتای زندگیمو از دست دادم ودیگه به ارزوهایی که داشتم نمیرسم هرچقد سعی میکنم خودمو قانع کنم تازه 17سالمه وکلی وقت تو زندگیم دارم ولی بازم حس میکنم هدف وامیدی توزندگیم ندارم پیش مشاور رفتم ولی فقط 1 ماه خوب بودم دوباره برگشتم سرپله اولangry3 همش منتظر یه تغییر تو زندگیمم ولی نمیدونم چه جوریHuh
 تشکر شده توسط : آذرستون , زیبا* , پریا حقیقت پور
#17
ساحل جان بدترین کار مقایسه کردن خودت با دیگرانه.

اگه تلاشت رو هر چند کم ولی به تدریج زیاد کنی میبینی نسبت موفقیت تو از بقیه بیشتره.باور کن من اینا رو تجربه کردم که دارم میگم,چون خودم اصولا از شعار دادن متنفرم.

موفقیت نسبیه!
نمیدونم نظرم چقدر درسته ولی به نظر من فردی که همه ی شرایط زندگیش محیاست و همه ی پله های زندگی رو یکی یکی طی میکنه و تا اون بالاها میره آدم موفقی نیست که هیچ از یه آدم معمولی هم پایین تره.

من حدودا شرایط تو رو داشتم تو سال سوم و پیش دانشگاهی.نمیخوام بگم موفق شدم ولی نذاشتم که مشکلم حاد بشه .
(اون موقع ام اس نداشتم ولی یه بیماری دیگه بود که به نظرم از ام اس خطرناکتره! و واقعا هم همینطور بود)


تغییر هم اینطوری نیست که یهویی اتفاق بیفته,شاید تلاش و ممارست تویه زمینه ای بعد 1 سال (مثلا)باعث یه تغییر بشه که زندگیت رو وارد یه فاز دیگه کنه....

همیشه این یادت باشه ما تو بوته آزمایشیم و قرار نیست ماکزیمم نمره همه ی آزمایش ها برابر باشه.
موفق باشیlove51


به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...













 تشکر شده توسط : TootFarangi , Hasty , آذرستون , O#!!! , زیبا* , پریا حقیقت پور
#18
منم خیلی بی حوصله ام.روحیه بدی ندارم ولی خوب هم نیست.حوصلم اکثر جاها کمه زود از کوره در میرم و قاطی میکنم.دوست دارم فقط تو خونم باشم هرچند مامان و بابام هم دورن ازم ولی حتی برا دیدن اونا هم حوصله رفتن رو ندارم.بیشتر وقتا میشه در طول روز برا یه لحظه آفتابو مهتابو نبینم.فقط تو خونه.sad2
دور نرو...
بیا کنار دلم
من غیر از اینها که می نویسم
نوازش هم بلدم...
 تشکر شده توسط : seyyed reza , Hasty , آذرستون , پریا حقیقت پور
#19
همتون رو درک میکنم چون خودم اینطورم وقتی مثلا زنداداشم رو میبینم که خیلی احساس خوشبختی میکنه و میگه بیا بریم بیرون بخندیم اینطور اونطور توی دلم به خودم میگم چه این دل خوشی داره بعضی حرفاش ناراحتم میکنه ولی به اون بنده خدا ربطی نداره اونکه نمیدونه من چمه یا چه اخلاقیاتی دارم

مثلا میگه وقتی شما اومدین خواستگاریم انقلابی شد ؟ من تمام گذشتم رو پاک کردم و االن خوشبخترین دختر دنیام من توی خودم میخندم میگم پس من باید چیو پاک کنم ؟ بهرحال و خیلی حرفای دیگه که حتی بدون اطلاع بحث ام اسم وسط کشیده شده حالا بیخیال
یاداوریش بازم اذیتم میکنه ولی میگم حوصله ندارم و فکر میکردم فقط خودم اینطوریم و حالا مبینم و میخونم که دوستان همدردم مثل خودمم و تنها نیستم icon_cry
 تشکر شده توسط : Hasty , آذرستون , زیبا* , پریا حقیقت پور
#20
سخته ولی غیر ممکن نیست ... دوست دارم اونی باشم که می خوام نه اونی باشم که بقیه می خوان.
وقتی به اونچه که دوست می دارید برسید حس قشنگش که بوجود میاد باعث میشه بی حوصله گی و خستگی و ... رو فراموش کنید.
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
 تشکر شده توسط : Hasty , آذرستون , زیبا* , پریا حقیقت پور
  




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان