ارسالها: 82
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2015
تشکر های اهدا شده: 297
تشکر های دریافت شده :390 بار در 105 پست
سال تشخيص بيماري : 1393
دكتر معالج : دکتر وحید شایگان نژاد
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : اصفهان
یادش به خیر سال پیش این موقع سمت چپ بدنم از فرق سرم تا نوک پام بی حس بود!روز اول عیدم تو بیمارستان بودم و پالس...
وسط سالم دوباره پالس
فعلا خوبم.انگار امسال روز اول عید قرار نیست بیمارستان باشم
ارسالها: 514
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Nov 2012
تشکر های اهدا شده: 833
تشکر های دریافت شده :2024 بار در 653 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : ***فرشته جون***
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : اصفهان
(2016/03/17, 03:07 PM)javad6788 نوشته است: یادش به خیر سال پیش این موقع سمت چپ بدنم از فرق سرم تا نوک پام بی حس بود!روز اول عیدم تو بیمارستان بودم و پالس...
وسط سالم دوباره پالس
فعلا خوبم.انگار امسال روز اول عید قرار نیست بیمارستان باشم
انشاالله که دیگه تکرار نمیشه و هیچ وقت نیاز به پالس پیدا نمی کنید
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز !؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
ارسالها: 23
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2015
تشکر های اهدا شده: 438
تشکر های دریافت شده :462 بار در 232 پست
سال تشخيص بيماري : 1394/5/18
دكتر معالج : دکتر حصاری
داروي مورد استفاده : ام اس ندارم
محل سکونت : گرگان
راستش از ام اس خاطره بد زیاد دارم
ولی قشنگ ترین صحنه ایی که از ام اس دیدم این بود که تو خندوانه
همون روز که دکتر صحرایییان رو اورده بودن
همه واستادن واسه خداحافظی
صحنه قشنگی بود دوسش داشتم
اون دوران اوایل اشنایی من با ام اس بود
طرز تفکر درستی نسبت بهش نداشتم
عیدتون مبارک دوستانمممممم
ام اس ندارم
ارسالها: 76
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2014
تشکر های اهدا شده: 1018
تشکر های دریافت شده :917 بار در 152 پست
سال تشخيص بيماري : 1393
دكتر معالج : دکتر مقدسی
داروي مورد استفاده : کوپامر
محل سکونت : گیلان سرسبز
(2016/03/14, 10:05 PM)Exhautless نوشته است: سه سال پیش همین روزا بود قبل عیددنبال دوا ودکتر میرفتم که دردمو بفهمم,یه مدتی بود دوبینی داشتم,کم کم نصف عضلات صورتم فلج شده بود دهنم و دماغمم کج شده بودن کلا کجو کوله شده بودم, خودمم خبر نداشتم,خودمونیم خیلی بیخیال بودما
چندروزی بود بابامو ندیده بودم همین که دیدمش گفت کجو کوله شدی( البته نه به این صراحت),قبلا چندتا حمله ی ریز داشتم که حل شده بود بدون اینکه بفهمم چمه فقط دکترواسم یه mri نوشته بود ومن توجه نکرده بودم ,بعد چند سال یه mriگرفتم اون روزmriرو بردم پیشش همچین توپید بهم که دیگه پیشش نرفتم,گفت مشکوک به ام اسی,با یه دوره کورتون خوب خوب شدم دکترمم عوض کردم رفتم پیش یه دکتربهترکه به طور قطعی گفت ام اس داری،
وخدا منو مورد لطفش قرار داد...
سال91 همین روزا بود فهمیدم ام اس دارم.
فکر کنم این دکتری که بهت توپید بشناسم خیلی خودشو مغرور و دانشمند میدونه اولین بار که پیشش رفته بودم به حدی من ترسوند که شبانه رفتم تهران و هرجور بود دکتر صحرائیان و مقدسی پیدا کردم اونا فقط می خندیدند
به زخمهایت افتخار کن
ارسالها: 39
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Feb 2016
تشکر های اهدا شده: 276
تشکر های دریافت شده :474 بار در 96 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر مهرداد کریمی
داروي مورد استفاده : رسیژن
محل سکونت : تهران
2016/03/18, 09:02 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/03/18, 10:16 PM، توسط delaram22.)
خدایاشکرت حتی بابت ام اس خاطره هایی ک از ام اس یادم میفته اکثرا ناراحت کنندس ولی بازم شکر
میان هزاران دیروز امروز وشاید میلیون ها فردا فقط یک امروز هست امروز را بخند و شاد باش ...
ارسالها: 162
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2013
تشکر های اهدا شده: 2246
تشکر های دریافت شده :4488 بار در 958 پست
سال تشخيص بيماري : .
دكتر معالج : .
داروي مورد استفاده : فینگولیمد
محل سکونت :
ترم یک دانشگاه بودم تازه سه ماه بود که ام اسو نشخیص داده بود دکتر.هفته اول که خواستم برم خوابگاه واسه اولین بار هم زیفرون برام تجویز کرد.معمولا روزای اول همینجوری خوابگاه رفتن و جدا بودن از خانواده سخته من که دیگه با این موضوع هم همراه شد!
خوابگامون سوییت بود .یه سووییت 16 نفره !همه بچه های ترم یکی پر سر و صدا و شولوغ .تخت منم تو هال بود یعنی بد ترین جا
من هنوز خودم آمپول رو قبول نکرده بودم چه برسه به اینکه بخوام جلو اونام آمپول بزنم.واسه همین به یکی از دوستام گفتم فقط.با اون یه شب در میون میرفتیم تو اتاق نگهبان امپولمو میزدم میومدم.
همیشم بقیه ازمون میپرسیدن شما دوتا کجا میرین؟؟؟؟
البته گاهی هم یهو یکی تو اتاق نگهبان پیداش میشد مارو میدید چشماش گرد میشد.خوب که امپولو میزدیم میومدیم تازه من میخواستم استراحت کنم بقیه تا 3 بیدار بودن
ارسالها: 120
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2015
تشکر های اهدا شده: 4695
تشکر های دریافت شده :2399 بار در 438 پست
سال تشخيص بيماري : اردیبهشت 93
دكتر معالج : ♡♡دکتر نوریان♡♡
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : مشهد
خاطرات من بیشترش تلخه...
یه بار با دوستم رفته بودم خرید یکی از دوستام ک نمیدونه ام اس دارم
پلاستیک خرید دست من بود
گفت وااای بده من بده من
باز دوباره دستت اونجوری میشه زود بده من..!!
گفتم چجوری میشه؟؟گفت دوباره خشک میشه حس نداری بده من حرف نزن
نمیدونستم بخندم یا گریه کنم :|
حَـسْـبُــنَــا الــلّــهُ وَ نِــعْــمَ الْــوَکِـيــلُ
ارسالها: 146
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2013
تشکر های اهدا شده: 5224
تشکر های دریافت شده :6869 بار در 1929 پست
سال تشخيص بيماري : آخرای اسفند91
دكتر معالج : دکتر قلیانچی
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : غرب مازندران
امشب خیلی حالم خوبه و شاد شادم!
بعد چندسال هنوزم شبایی که آمپول دارم عوارضشم باهامه,
هفته قبل آمپولام تموم شده بود راحت خوابیدم ولی یه چیزی کم بود!
حالا امشب آمپولمو زدم سرردردو بدن درد واحساس سرماو... که اومد وجدانی کلی ذوق کردم اصلا دلم تنگ شده بود واسه این حالت...
95.1.28
خدا مرا مورد لطفش قرارداده...
ارسالها: 822
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Oct 2013
تشکر های اهدا شده: 15385
تشکر های دریافت شده :19995 بار در 7819 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر احمدی و دکتر آشتیانی
داروي مورد استفاده : دیفوزل
محل سکونت : همینجا
2016/04/16, 10:49 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/04/16, 10:50 PM، توسط سمیرا67.)
به اندوه خود لبخند بزن...
ارسالها: 3,460
موضوعها: 262
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 20628
تشکر های دریافت شده :23484 بار در 6265 پست
سال تشخيص بيماري : 88
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده : تبازیو
محل سکونت : تهران
نمیدونستم اینو توی درد دل ها بنویسم یا خاطرات !
ولی باید بنویسم که یادم نره همچین دکترهایی رو !
حدود 6-7 سال قبل از تشخیص ام اس (کمتر یا بیشترش رو یادم نیس) توی MRI مغزم هیچ پلاکی نبود، سال بعدش توی MRI نخاع گردنی یه پلاک دیده شد. البته من الان میگم پلاک ، اون موقع نمیدونستم چیه، ولی فهمیده بودم که یه چیز غیر عادی وجود داره !
پیش یه دکتر رفتم گفت بله این یه بیماریه که میره و میاد ، برای بررسی بیشتر بیا فلان بیمارستان تا آزمایشات و... انجام بشه . من اومدم بیرون و هیچی دیگه برام مهم نبود ، زندگی رو تموم شده دیدم و از خدا گله داشتم که این زندگی چی بود که منو آوردی تا تحملش کنم و آخرشم ذره ذره آب بشم و با زجر بمیرم ؟! ( واقعا برای خودم متاسفم که همش ای ال اس جلو چشمم بود به جای ام اس !)
بعدش نمیدونم به خانواده گفتم یا نه ، یادم نیس واقعا ! چون بعد از اون به فکر افتادم برم پیش یه دکتر دیگه ببینم اون چی میگه ! شاید خانواده گفتن به فلانی هم گفتن ام اسه ولی نداشت ، باور نکن حرف این دکترا رو !
منم رفتم بیمارستان پیش یه دکتر دیگه که با وجود اون پلاک گفت هیچیت نیست ، گفتم تو گردنم هیچی نیست ؟ گفت نخیر مغزت مشکل داره نه گردنت ! اشکم جاری شد . گفت از اعصابته و ...!
حالا چیزی که باعث شد اینا رو بنویسم این بود که چند روز پیش که نسخه دارو نداشتم مجبور شدم برم پیش همون دکتر ، البته چهره ش رو یادم نبود فقط اسمش یادم بود ! گفت اگه تحت نظر دکتر دیگه ای هستی چرا اومدی اینجا ؟ گفتم دارو ... ، نذاشت حرفم تموم شه گفت حرف منو جواب نمیدی میگم چرا اومدی ؟! خلاصه دستیار رزیدنتش نوشت برام . منم بعدش به دکتره گفتم شما 13-14سال پیش اینجا بودین ؟ با بی میلی گفت یادم نیس ! گفتم شما ام اس منو تشخیص ندادین ! گفت چه اشکالی داره ؟ گفتم توی ام آر آی گردنم پلاک بود ، ام اس داشتم ، گفت خوب باشه ! چه اشکالی داره ؟ اون با عصبانیت میگفت منم گفتم توی روند بیماری اشکالی نداره دیر تشخیص داده بشه ؟ گفت نخیر !
نمیدونم این آدم عصبانی بی تشخیص چطور شده پزشک مغز و اعصاب ؟
گاهی فکر میکنم اگه همون موقع تشخیص و دارو شروع میشد مغزم پلاک دار نمیشد و شاید در همون مرحله باقی میموند !
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که به منشیه گفتم این پزشک بد اخلاق و بدیه !
چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
|