•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17(current)
  • 18
  • 19
  • ...
  • 35
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
وقتی دکترم بهم گفت هیچ احساسی پیدا نکردم، حتی ناراحتم نشدم،بعد کم کم فهمیدم چه بلایی سرم اومده،فعلا سعی می کنم باهاش کنار بیامicon_cry
بی بهانه بخندیم .....
 تشکر شده توسط : minoshka , maryamgoli , hadisss , maedeh
چه بلایی ؟
یه جوری میگید انگار بلای اسمونی ریخته و همه چیز تموم شده این حرفا چیه angry2

راز زندگی آرام اینست امروز را در کنار خدا گام بردار و فردا را به او بسپار baybay
 تشکر شده توسط : minoshka , maedeh
salam dost Aziz man taze fahmidam ke in bimario daram. va doctor sinnovex baram haftee 1 bar tajviz kar..mishe azat khahesh konam az in bimari bishtar baram tozih bedi? sinnovixo rahat mitonam tahie konam. mamnon
 تشکر شده توسط : minoshka , maedeh
اولاش که مشکل داشتم پزشکی متوجه نشد مشکل من ممکنه به چی ربط داشته باشه. چون اول مشکل بی اختیاری داشتم بعدش شد استخون درد و تن درد و خستگی و بعدشم حسی و خواب رفتگی و اینا. واسه همین به پزشکای عمومی و داخلی متعددی هم مراجعه میکردم. بعدش فرستادنم به مغز و اعصاب.
قبل از اینکه بهم بگن ام اس داری توی اینترنت حالاتم رو سرچ کرده بودم و رسیده بودم به اسم ام س!!!!!!!!!!!!!!!!! وحشت کردم. و همین باعث شد دیرتر برم مغز و اعصاب.
اول بار مغز و اعصاب برام ام آر آیی کامل نوشت. از سر و گردن و توراسیک و کمر بالا و پایین و اینا . با و بدون تزریق. بعد از آماده شدن ام آر آی یادمه کلی استرس داشتم و وقتی دکتر گفت بببببببببله شما مشکوکید به ام اس اما ممکنه چیزی باشه به نام دویک که گفتن شبه ام اسه اون.
آغا منو میگید یهو کپ کردم. بهت زده شدم. آخ آخ چه دلم میخواست همونجا بزنم زیره گریه. گفت زودی آماده شو ازت نوار عصب چشم هم بگیرم. خلاصه یادمه بغض داشت خفه م میکرد. نمی دونم چطور خودمو از مطب دکتر رسوندم خونه اما همینکه در خونه رو باز کردم زدم زیره گریه .... و اینجا بود که روند زندگیم عوض شد و سفت و سخت افتادم دمه دکتر رفتن و مابقی مراحل که فک کنم شونصد دفه توی بحث ها مختلف گفتمشون دیگه wink2
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
 تشکر شده توسط : minoshka , neda.n , paeazan , melody , یه غریبه , FBF , simin , sara12 , kaveh_plus , maedeh , maryam.N
إحساس نا أميدي مطلق.. .. إحساس مرگ.... انگار دنيا به آخر رسيده....
وقتي دكتر گفت ام اسه لبخند زدم، انگار نه انگار ، شنگول بودم....وأي ولي بعدش كه اومدم خونه شب و روز كارم گريه بوووود،...
الآن فكر ميكنم به اون موقعها ميگم چه ديوونه اي بودم.... بيخودي چه مرواريدهايي حروم شدنconfusedconfusedwomanconfusedconfused
 تشکر شده توسط : hadisss , یه غریبه , simin , saeid , minoshka , نسيم , maedeh , maryam.N , aalieh
icon_biggrin:60:happy0065.gifسلام بچه های قوقولی مقولی N_aggressive (35)
همه فهمیده بودن ، مامان ، بابا ، آبجی هام و خودم ، از دکترم شنیده بودیم ولی هیچکس به هیچکس لو نمیداد ، من خودم وقتی فهمیدیم نمیدونم چرا یجورایی خوشحال شدم. ولی نمسخواستم مامان بابا بفهمن چوت خیلی ناراحت میشدن، چون باباجونم سرطان داشت و من هم تک پسر بودم یجورایی خیلی تو دلشون بودم ، و چون آبجیم یه کلیه نداره کلا با بلایای طبیعی اخت شده بودیم برا همین من نمیترسیدم . من به خاطر این خوشحال بودم که میگفتم خدا از بین این همه آدم که دور من جمع شدن من رو انتخاب کرده و میخواد بیشتر بهم دقت کنه ، برا همین احساس میکردم از این به بعد بیشتر تو چشم خدا میام. حالا هم اصلا MS یادم نمیافته...دارم باهاش حال میکنمagreement2
شما هم حالشو ببرین والااااااااا.....N_aggressive (35)
[تصویر:  48143139476105222180.gif]
 تشکر شده توسط : نازلی , minoshka , نسيم , maedeh , afsaneh , رامنا , maryam.N
سلام من که خداخدا می کردم که ام اس داشته باشم چون دکترها بین ام اس و واسکولیت که یک بیماری روماتیسمیه شک داشتند اگه روماتیسم بود باید شیمی درمانی میشدم پسر جهار ماهش بود نمی خواستم ازش جدا شم وقتی دکتر صحراییان بهم گفت ام اس داری روماتیسم هم داری ولی آرتریت روماتوییدSmile (52) خیلی خوشحال شدم من مامانم ام اس داره شاید فقط مامانم ناراحت شد وگرنه بقیه ناراحت نبودند تازه یه جوری خداروهم شکر میکردند جون ما تو فامیلمون ام اسی زیاد داریم با ام اس غریبه نیستیم laughing3
 تشکر شده توسط : afsaneh , FBF , hadisss , maryam.N , nahid , minoshka , maedeh
من که از همون اول که گزگز پاهام شروع شد خودمون تشخیص ام اس دادیم Smile (52)Smile (52) ولی واسه خودم در حد فرضیه بود فک نمیکردم شوخی شوخی جدی شه confused دکترم گف مشکوک به یه بیماری هستی که الان بهت نمیگم یه چند تا ازمایش دیگه هم انجام بده بعد که مطمئن شدم میگم Dodgy منم میدونستم منظورش ام اس،ازش پرسیدم اگه اونی که مشکوکین باشه خطرناکه؟ گف اره!!! ولی فعلا بهش فک نکن DodgyDodgy حالا منم بودم دانشگاه تو شهر غریب rolleyes همه دوستام هم رفته بودن واسه فرجه ها شهر خودشون من تنهای تنها بودم Sad البته اصن مشکلی نداشتم کلا فک کنم یه ربع گریه کردم اونم بیشتر به خاطر این بود که تنها هم بودم دلم گرفته بود rolleyes خیلی راحت کنار اومدم باهاش فک کنم کلا یه 1 ساعت بیشتر طول نکشید laughing3laughing3laughing3
 تشکر شده توسط : FBF , zenith , ahya , yummy , simin , ayda.m , afsaneh , nahid , Exhautless , minoshka , پدیده , گيتي , kiana , گلاويژ , Rahayi , mehdisalimi
من که تا دو سال و اندی نمیدونستم چی به چیه .... چون تو سن حساسی بودم بهم نگفته بودن ...
انقد فضولی کردم که اخرش خودم فهمیدم اما جرئت نداشتم از کسی بپرسم ... confusedconfusedconfusedconfusedconfused
می ترسیدم جدی باشه ....laughing3laughing3laughing3laughing3
اما بالاخره تونستم از زیر زبون خواهرم بکشم !!! گفتم بپرسم لااقل تکلیفم معلوم بشه !
اصلنم حس خوبی نبود ... دوس نداشتم !!! angryangry3angry3
بابا لِنگ‌دراز عزیزم:
تمام دلخوشی دنیای من این است که تو ندانی
و من دوستت بدارم.
وقتی میفهمی و می‌رانی‌اَم،
چیزی درون دلم فرو می‌ریزد...
چیزی شبیه غرور!
بابا لنگ دراز عزیزم:
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بِزن، و بگذار دوستت بدارم!
من همین که هستی را دوســــت می‌دارم...
حتی سایه‌ات که هیچ وقت به من نمی‌رسد!
 تشکر شده توسط : simin , FBF , ahya , maryam.N , afsaneh , nahid , Exhautless , yummy , گيتي , hadisss , گلاويژ , minoshka , maedeh
من ده سال پيش از ms چيزي نميدونستم ...من با برادرو مادرمو داييم رفتيم دكتر ..دكتر كه m r i ديد گفت فكر كن تو صورتت جوش زده ولي اين سري تو مغزت زده...مامان بهش گفت مريضيش چيه ..دكتر گفت ms ..مامان گفت چه جور مريضيه .. HuhHuh Huh اونم نه گذاشت نه برداشت به يه دختره 16 ساله گفت آخرش اينه كه رو ويلجر بشيني.... اون موقع دنيا رو سرم خراب شد ..angry3 خندم رو لبم خشك شد ...UndecidedUndecidedUndecided الان كه الانه با مريضيم كنار نيومدم ...ازش فرار ميكنم .... confused2confused2confused2

فقط همينو بس..............sad2sad2sad2sad2sad2
 تشکر شده توسط : FBF , ahya , ayda.m , maryam.N , afsaneh , nahid , Exhautless , yummy , پدیده , hadisss , گلاويژ , minoshka , رامنا , maedeh , سها
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17(current)
  • 18
  • 19
  • ...
  • 35
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست