وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
ديدار بهمن ماه - تهران - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: بحث ها وگفت و گوهای عمومی اعضاء (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7-%D9%88%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1)
+--- انجمن: مراسم و ملاقات هاي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: ديدار بهمن ماه - تهران (/Thread-%D8%AF%D9%8A%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - Sina - 2010/02/09

سلام زهرا جون ..... یعنی چی خیلی چیزه ؟؟؟؟
بچه ها شاید بشناسین ولی من دوباره معرفی میکنم زهرا دوست شادی .... همون دختر بانمکه که باهاش اومده بود


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - anaram - 2010/02/09

اول يه دور صداي خرذوقي منو بشنوين icon_biggrin
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلااااااااااااااام smiling
شطورين شما؟
من تازه رسيده ام . واي كه چقدر به من خوش گذشت يكشنبه شب agreement2
بچه ها من عاشقه تك تكتونمsmiling2 Heartsmiling2Heartsmiling2Heartsmiling2Heartsmiling2
جايه همه اونايي كه نبودن خالي .
من حدس ميزدم بچه ها خيلي باحال و توپ باشنا ! ولي ديگه نه تا اين حد icon_question
(2010/02/08, 10:26 AM)سینا نوشته است: آنیه جیگر هم که با اون خاطره هاش آبروی من و برد ... تو راه یادم افتاد و خندم گرفت ... ملت فکر کردن خل شدم یه هو .... خیلی لطف کرده بودی آنی جون .... مواظب باش ذوق مرگ نشی دوباره
قربونت برم سينا ! مخلصيم اساسي . ممنون از توصيف خوبت اول
دوم . سينا من با كدوم خاطره ام آبرويه تورو بردم؟ icon_cry الان هي دارم با خودم ريويو ميكنم كه چي گفتم و كدومش احيانا ممكنه منظورت باشه Tongue
(2010/02/08, 05:19 PM)سینا نوشته است: والا من که ندیدمت ... یه پسره بود موهاش فر بود و دراز ... شلوار شیش جیب پوشیده بود زود زود هم داشت سیگار دود می کرد.
نکنه تو بودی شیخ ؟؟؟؟
يه پسره هم بود هدفون از اين گنده ها رو گوشش بود و دوره قفس طوطيا ميگشت . من اولا كه رسيدم داشتم با خودم تجزيه تحليل ميكردم كه اين ممكنه كي باشه؟ icon_cry ولي بعد فهميدم اصن به ما ربطي ندارهconfused


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - earth - 2010/02/09

سلام گـــــــــــــــــــــــــــــل گــــــــــــــــــــــــــلاب جات پيش ما خالي نباشه. خوبي؟ تو سرما نخوردي؟ دلم برات تنگ شده آنا خيلي عزيزي. به اميــــــــــــــــــــد ديـــــــــــــــــدار مجدد.


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - zahra - 2010/02/09

سینا چون تبریک نگفتی پس خیلی چیزیicon_smile اون شکلکه که من دوست دارم کجاس پسHuh


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - Sina - 2010/02/09

زهرا جون اتفاقا اولین کسی که ورودت رو بهت تبریک گفت من بودم
فکر کنم تو انجمن گفتگوی اعضا بود


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - vernal - 2010/02/09

من دیر فهمیدم...............
الان گریه می کنم. هر چند که من این ماه نمیتونستم بیام تهران


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - anaram - 2010/02/10

(2010/02/09, 08:41 PM)earth نوشته است: سلام گـــــــــــــــــــــــــــــل گــــــــــــــــــــــــــلاب جات پيش ما خالي نباشه. خوبي؟ تو سرما نخوردي؟ دلم برات تنگ شده آنا خيلي عزيزي. به اميــــــــــــــــــــد ديـــــــــــــــــدار مجدد.

قربونت برم love51
نه عزيزم . من سرما نخورده ام . ولي چرا همه سرما خورده ان sad2
حتي بابام هم كه از تهران برگشته سرما خورده icon_cry
بهرحال من خوبم . دلم واستون خيلي تنگ شده . همتون icon_question
زهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا. خوش اومدي . انشالله من ديگه از جمع آدمايه چيز خارج شدم . نه؟icon_cry:35:

سينا . هنوز جواب منو نداديا! كدوم خاطره رو ميگي؟


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - Sina - 2010/02/10

(2010/02/10, 11:22 AM)anaram نوشته است: سينا . هنوز جواب منو نداديا! كدوم خاطره رو ميگي؟

همون یارو که طفلی بچه رو از پنجره داشت میداد تو
یه لحظه نمیدونم چه طوری شد این و تو راه تصور کردم .... بعد یه هو خندم گرفت ... بعد به هو همه نگام کردن .
منم اینجوری نگاشون کردم [تصویر:  grin.png]


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - pariya - 2010/02/10

(2010/02/10, 01:40 PM)سینا نوشته است: همون یارو که طفلی بچه رو از پنجره داشت میداد تو
یه لحظه نمیدونم چه طوری شد این و تو راه تصور کردم .... بعد یه هو خندم گرفت ... بعد به هو همه نگام کردن .
منم اینجوری نگاشون کردم [تصویر:  grin.png]

وای سینا بیچاره اونایی که تو اینجوری نگاشون کردی laughing3laughing3laughing3
بیچاره ها با این نگاه تو چه حالی شدن فقط خدا میدونه و بس aloofandboredaloofandboredaloofandbored
تو رو خدا یه کم تمرین کن بهتر مردمو نگاه کنی بعضیا قلبشون زود می ایسته ها confusedconfusedconfused


RE: ديدار بهمن ماه - تهران - anaram - 2010/02/10

(2010/02/10, 01:40 PM)سینا نوشته است: همون یارو که طفلی بچه رو از پنجره داشت میداد تو
یه لحظه نمیدونم چه طوری شد این و تو راه تصور کردم .... بعد یه هو خندم گرفت ... بعد به هو همه نگام کردن .
منم اینجوری نگاشون کردم [تصویر:  grin.png]
واي سينا عينه خودم . اصن ميدوني چيه؟ من گاهي كه نه هميشه دارم با خودم خاطراتم رو ( اون خنده داراشو ) نشخوار ميكنم laughing3
واي خيلي باحاله وقتي از زوايايه مختلف به ماجرا نگاه ميكني . تو تويه عالمه خودتي ، بعد از يه مدت ميبيني نيشت تا بنا گوش وازه و داري كر كر ميخندي . حتي گاهي تويه خواب اين اتفاق ميوفته و بعد اسمت بعنوان يه آدمه خوش خنده در ميره . در حاليكه تو اصلن عمدي نداري Tongue