(2011/12/09, 10:24 PM)earth نوشته است: اینو برای همه اونایی که ندیدن و نمی تونن ببینن می نویسم:
ماجرا از این قرار بود:
ابتدای فیلم عروسیه یه دختره که نقشش رو خواهر هدیه تهرانی که همون حدیثه تهرانی است بازی می کرد بود عروس و داماد تو ماشین بودند چه خبر بود. مثلن عروس و داماد داشتند آخر مهمونی با همراهی مهمانها خیابان گردی می کردند نشون داد که مهمونها وسط خیابون پیاده شده بودند می رقصیدند البته پشت چراغ قرمز بودند. بعد داماده یه گردنبند در اورد داد به عروس و کلی عاشقانه بهش گفت می خوام که اینو همیشه داشته باشی. تو دید و بازدیدهای عروس و داماد بودند مثلن پاگشاها که دختره حین برگشت از یکی از این مهمونیها پاش گرفت. داماد تیره بخت و واله به عروس گفت فردا می ریم دکتر این که نمی شه تو هی یه بار دستت بی حس می شه یه بار پات اینطوری می شه. خلاصه فردا می رن دکتر بعد خانم دکتر از اونجا که خیلی متبحر تشریف دارند با دیدن برگه آزمایش بهشون می گه که بله اونا هم می گن چهار دست و پات تعله شوخی کردم اینو نمی گن خلاصه بهشون می گه که ایشون ام اس دارند جالبه قبل از این که دکتر بگه منم دقیقن همون که اون گفت رو گفتم فقط نمی دونم چرا من دکتر نیستم. تو همین هاگیر واگیر دختره باردار هم می شه. بعد بدجنسی مادر شوهر و باید بجه رو سقط کنه و دختره قبول نمی کنه و وادارش می کنند که مهر رو ببخشه و بقیه ماجرا و اینکه کار به عدم درک این فلک زده از جانب عاشق دلداده می شه و سرِ بلند کردن یک کیسه جو نه ببخشید نمی دونم چی بود یه کیسه بود دیگه بچه سقط می شه. بعدش هم مادر شوهره با بدجنسی هرچه تمامتر اسم مادر شوهره سعیده است یعنی اسم واقیش سعیده است سعیده عرب پسره رو وادار می کنه که بره به عروسه بگه که می خواد با دخترعموی مطلقه اش ازدواج کنه چون حق داره که زندگی کنه خلاصه می ره با دختر عموهه ازدواج می کنه بعد از چند ماه پسره به خاطر خواسته های بی حد و مرز دخترعموهه دست به قاچاق مواد مخدر می زنه بعد خواهر پسره میاد پیش دختره و بهش می گه که بیا ما رو ببخش بعد دختره می گه که من شما رو خیلی وقته بخشیدم ایچیکی دانا هی هوی دانا هی هوی