وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
تجربه شخصي - چرایی ابتلا به ام اس - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)
+--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به ام اس (/Thread-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%D9%8A-%DA%86%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D9%84%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44


RE: تجربه شخصي - pariya - 2010/06/14

(2010/06/14, 08:31 AM)baran نوشته است: به نظرم راومد این تاپیک جای مناسبی برای این مورد باشه
من یه مدته دارم رو این موضو تحقیق می کنم که احتمال مبتلاشدن افرادی که زودتر از موعد به دنیا میان به ام اس بیشتر از بقیه است؟
خودم اواخر هشت ماهگی به دنیا اومدم دوست دارم بقیه هم نظر بدن
چون این طور که مشخص پوشش سلول های عصبی در ماه های آخر شکل می گیره که بچه هایی که زود متولد می شن دراین زمینه ممکنه مسایلی براشون پیش بیاد
لطفا هرکدوم از اعضای سایت یه بررسی کنن ببینن دقیقا چه موقع متولد شدنicon_question
باران جان تا حالا یه همچین موضوعی رو هیچ وقت نشنیده بودم!
از منبع خاصی شنیدی یا نه؟
اونوقت اگه یه بچه زود متولد شده داشته باشیم از همون بچگی چطور باید بفهمیم که ام اس داره یا نه؟


RE: تجربه شخصي - baran - 2010/06/14

(2010/06/14, 08:38 AM)pariya نوشته است: باران جان تا حالا یه همچین موضوعی رو هیچ وقت نشنیده بودم!
از منبع خاصی شنیدی یا نه؟
اونوقت اگه یه بچه زود متولد شده داشته باشیم از همون بچگی چطور باید بفهمیم که ام اس داره یا نه؟
نه پریا جان منظورم این نبود
جایی خوندم که پوشش سلولای عصبی یا همون میلی در ماه های آخر شکل می گیره
بعد با خودم فکر کردم که این می تونه یه عامل باشه
چون خودم زودتر از موعد متولد شدم
گفتم اگه تجربیات بقیه رو بدونیم بتونیم به نتیجه ای برسیم بالاخره بیشتر نتایج از آمارگیریا بدست میاد
مثلا می شه بچه ای که زود متولد می شه رو در شرایطی بزرگ کرد که احتمال نبتلاشدنش به ام اس کم بشه مثلا شرایط روحی بهتر، جلوگیری از مصرف زیاد مواد سرد، زندگی تو موقعیت های جغرافیایی مناسب و غیره
بیشتر می خوام اگه به نتیجه ای رسیدیم یه موقعیت پیشگیری از بیماری رو در افرادی که احتمال مبتلاشدنشون زیادتره به وجود بیاریم


RE: تجربه شخصي - pariya - 2010/06/14

باران جان به نکته ی خیلی جالبی اشاره کردیlove51
اینطوری حواسمون رو به اطرافمون بیشتر جمع میکنیم و میشه شواهد بیشتریو جمع آوری کرد تا به نتیجه بهتر برسیم عزیزم.Blush


RE: تجربه شخصي - earth - 2010/06/14

شايد اينكه فرزند چندم يه خانواده باشي اينكه زايمان چندم مادر باشي اينكه پدر و مادر در چه وضعيتي باشند هم ممكنه تاثير داشته باشه.
من در خانواده اي متولد شدم كه پدرم فوق العاده حرص و جوشي ولي مامانم به مراتب ريلكس تر. تو يه محيط سرد جغرافيايي زندگي كردم. دوران كودكي ام بسيار پر استرس به خاطر جنگ و بمباران بود. ولي از لحاظ بازيهاي كودكانه بسيار عالي. بهداشتم در حد متوسط تغذيه بسيار عالي ولي از همان سنهاي كودكي متوجه اتفاقات پيرامونم بودم و بابتشون متاثر. چيزي كه هست تلاشهاي زيادي براي به دنيا نيامدنم شده. منتهي اومدم ديگه.


RE: تجربه شخصي - sadaf - 2010/06/14

(2010/06/13, 01:57 PM)شفا یافته نوشته است: نابینایی در سنین بالا بیشتر به دلیل بیماری چشمی آب سیاه اتفاق میافته که اگر به موقع جراحی و درمان نشه منجر به نابینایی میشه و ربطی هم به ام اس نداره.
اما موضوع اصلی:
من از 18سالگی مبتلا شدم.
1- منهم مثل سعیده وسواس فکری داشتم. مسائل کوچیک برام خیلی بزرگ بودند و ذهنم را مشغول میکردند.
2- سردی خیلی میخوردم.
3- ماست زیاد میخوردم.
4- مشکل یبوست هم داشتم.
5- همیشه به این فکر میکردم که ممکنه روزی نتونم راه برم. از صندلی چرخدار خیلی خوشم می اومد. اگر کسی را میدیدم که مشکل راه رفتن داره هیچوقت ازش جلو نمیزدم.

و در آخر، به جرات میتونم بگم که خودم این بیماری را انتخاب کردم. بعدش هم خودم خواستم که خوب بشم و خوب هم شدم.
اومدم در مورد خودم بنویسم دیدیم دقیقا" مثل این دوستمه دیگه ننوشتم.
با این تفاوت 27 سالگی بیماریو گرفتم (یه سال پیش)
باران جان زودتر از موعد هم متولد نشدم.
بچه اولم


RE: تجربه شخصي - earth - 2010/06/15

من يه ميز تحرير از اين كوچولوها دارم كه نشستني است كشو داره داشتم تو كشوش دنبال يه چيزي مي گشتم اينو ديدم:
[attachment=1352]
آخرين روزهاي فروردين 87 جواب ام آر آي رو بردم و رفتم پيش دكتر گفت چندتا آمپول داري گفتم يكي گفت اون يكي رو هم بزن ديگه لازم نيست دارو تهيه كني فعلا". اومدم خونه روز چهارشنبه اين آخرين آمپولو زدم و داخل اين كاغذ گذاشتم و روش نوشتم اگه تلاش كني اين آخرين آمپول خواهد بود يادت باشه يادت نره خودت بايد بخواهي. رو همين حساب وقتي مجتبي درخواست پوكه داده بود بهش گفتم اولين و آخرين رو نمي دم البته يادم رفته بود كه اولين ها رو من ريختم دور ولي اين آخري هست. اميدوارم كه روزي باشه كه همه عكس آخرين آمپولو براي هميشه [/align]اينجا بگذارند.


RE: تجربه شخصي - earth - 2010/08/25

گشتم اين تاپيك رو كه خيلي پيشترها ارسال كرده بودم رو پيدا كردم اگرچه نمي دونم درسته يا نه ولي دلم مي خواد دوباره يه مطلب اينجا بگذارم گويا بعضي از بچه ها همچنان در استفاده از دارو اهمال مي ورزند. به من گفته شده بود كه بايد آونكس را سر ساعت بزنم نمي دونم واقعا" به كار بردن اين دستور باعث بهتر شدن پلاكهاي من در حد اين كه پزشكم دارويم را قطع كرد شد يا چيزهاي ديگه منتهي دلم مي خواد دوستاي خوبم اين و بدونند كه من با سختي هرچه تمامتر اون دوره سه ساله را پشت سر گذاشتم خواهش مي كنم شما هم صبوري كنيد. مجتبي مي خواست از پوكه آمپولهاش عكسي بگذاره منم چون يه تعدادي از پوكه هام رو داشتم عكسشون رو اينجا گذاشتم. نگه داشتن خاطره هاي تلخ سودي نداره ولي بعضي وقتها بد هم نيست.

[تصویر:  26054326688714468492.jpg]
[تصویر:  16797922496628028032.jpg]
[تصویر:  74702464382217109939.jpg]



RE: تجربه شخصي - shadi - 2010/08/25

منم مشکلات عاطفی و درگیریهای فکری و فشار عصبی زیاد داشتم اما خواهرم که تازگیا مبتلا به ام اس شده خیلی خیلی آروم و خونسرده و هر دومون طبعمون سرده(شاید طبع سرد هم از عوامل باشه)
من فکر میکنم کسایی که ژن این بیماریو دارن اگر شرایط محیط و عوامل لازمه ی دیگر مبتلا شدنو فراهم کنن سرو کله ام اس پیدا میشه
در کل همه باید مراقب خودشون باشن و ماها یه کم بیشتر


RE: تجربه شخصي - مـه ســـا - 2010/08/25

(2010/06/15, 04:40 AM)earth نوشته است: من يه ميز تحرير از اين كوچولوها دارم كه نشستني است كشو داره داشتم تو كشوش دنبال يه چيزي مي گشتم اينو ديدم:
آخرين روزهاي فروردين 87 جواب ام آر آي رو بردم و رفتم پيش دكتر گفت چندتا آمپول داري گفتم يكي گفت اون يكي رو هم بزن ديگه لازم نيست دارو تهيه كني فعلا". اومدم خونه روز چهارشنبه اين آخرين آمپولو زدم و داخل اين كاغذ گذاشتم و روش نوشتم اگه تلاش كني اين آخرين آمپول خواهد بود يادت باشه يادت نره خودت بايد بخواهي. رو همين حساب وقتي مجتبي درخواست پوكه داده بود بهش گفتم اولين و آخرين رو نمي دم البته يادم رفته بود كه اولين ها رو من ريختم دور ولي اين آخري هست. اميدوارم كه روزي باشه كه همه عكس آخرين آمپولو براي هميشه [/align]اينجا بگذارند.


سعيده جون ايكاش اون روز براي منم بياد اما دكترم ميگه حالا حالاها بايد بزنم....شايد تا آخر عمر


RE: تجربه شخصي - earth - 2010/08/25

مهسا جونم اميدوارم كه اون روز براي همه بچه ها برسه. دلم مي خواد كه همه عكس آخرين آمپولشونو اينجا بگذارند منتهي شما مثل من بي سليقه اين كار رو نكنيد شما مطمئنم عكس قشنگتري از آخرين آمپولتون اينجا مي گذاريد. مهسا فكر كنم پنجاه درصد اينكه كدوم آمپول آخرين آمپول باشه دست خودمون باشه. از ته دل مي گم اميدوارم روزي برسه كه اينجا پر بشه عكسهايي كه دوستاي خوب و صميمي مثل شما كه از آخرين آمپولتون گذاشتيد.
icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin
HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart:he
love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51love51
icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin