وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
تجربه شخصي - چرایی ابتلا به ام اس - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)
+--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به ام اس (/Thread-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%D9%8A-%DA%86%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D9%84%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44


RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - reza_akrami_a - 2012/10/07

سلام
من استرس و عصبی بودن و ... رو دلیل اصلی ام اس نمیدونم،چون اگه اینطور فکر کنیم اونوقت استرس و ناراحتی های عصبی رو باید دلیل همه ی بیماریها دونست، شما کسی رو سراغ دارین که تو مراحلی از زندگیش دچار استرس های شدید نشده باشه.
توی یه مطلبی خوندم که بسیاری از افراد دچار ام اس، مدتی بعد از یه ضربه ی نسبتا محکم که به سرشون وارد شده متوجه شدن که دچار ام اس شدن، یعنی مدتی بعد از اون ضربه، علائم ام اس ظاهر شده، در مورد من این موضوع صادقه(یه مدت قبلش توی استخر سرم به شدت به کف استخر برخورد کرد)،شما چی فکر میکنین؟آیا تجربه ی مشابهی دارین یانه ؟


RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - agin - 2012/10/07

من فکر میکنم این ام اسه که باعث میشه ما حساس باشیم و حتی عصبی و عصبانی.
به نظرم قبل از عود بیماری، یه دوره کمون داره که باعث بوجود آمدن این علایم میشه.
مثلا خود من، همه میگن سه چهار ساله که اینجوری شدمقبلا اصلا عصبی نبودم و انقدر حساس.


RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - reza_akrami_a - 2012/10/08

(2012/10/07, 11:26 PM)agin نوشته است: من فکر میکنم این ام اسه که باعث میشه ما حساس باشیم و حتی عصبی و عصبانی.
به نظرم قبل از عود بیماری، یه دوره کمون داره که باعث بوجود آمدن این علایم میشه.
مثلا خود من، همه میگن سه چهار ساله که اینجوری شدمقبلا اصلا عصبی نبودم و انقدر حساس.

سلام
آفرین بر شما دوست عزیز،واقعا خیلی خوب مطلب رو گفتین.
اینکه ما ناراحتی های اعصاب مثه استرس رو دلیل ام اس بدونیم،مثه اینه که بگیم دلیل این که مردم سرما میخورن، سرفه کردن هست و اگه کسی سرفه نکنه سرما هم نمیخوره.یا مثلن اگه کسی گلو درد نگیره سرما نمیخوره.
همونطور که خیلی هام تجربه کردن ،یکی از زمینه های ام اس افراط کردن توی خوردن غذاهای سرد هس و میدونیم که سیستم مغز و اعصاب تو زمینه سرد اصلن خوب جواب نمیده و همین باعث عصبی شدن میشه.
از طرفی ام اس یعنی خورده شدن غلاف ملین بوسیله گلبول های سفید و وقتی این اتفاق میفته پیام های عصبی درست منتقل نمیشن و درست منتقل نشدن پیام های عصبی هم موجب عصبی شدن آدم میشه.





RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - parisa2011 - 2012/10/10

(2012/10/07, 11:02 PM)reza_akrami_a نوشته است: سلام
من استرس و عصبی بودن و ... رو دلیل اصلی ام اس نمیدونم،چون اگه اینطور فکر کنیم اونوقت استرس و ناراحتی های عصبی رو باید دلیل همه ی بیماریها دونست، شما کسی رو سراغ دارین که تو مراحلی از زندگیش دچار استرس های شدید نشده باشه.
توی یه مطلبی خوندم که بسیاری از افراد دچار ام اس، مدتی بعد از یه ضربه ی نسبتا محکم که به سرشون وارد شده متوجه شدن که دچار ام اس شدن، یعنی مدتی بعد از اون ضربه، علائم ام اس ظاهر شده، در مورد من این موضوع صادقه(یه مدت قبلش توی استخر سرم به شدت به کف استخر برخورد کرد)،شما چی فکر میکنین؟آیا تجربه ی مشابهی دارین یانه ؟

منم با نظریه ضربه موافقم چون من 7- 8 ماه قبل از اینکه دچار ام اس بشم روی خیابان یخزده بشدت زمین خوردم و استخوان دنبالچه ام آسیب رسید بعداً که با دکترم در این مورد صحبت کردم گفت ممکنه ضربه ای که به دنبالچه ات وارد شده ، به نخاع هم وارد شده باشه یا اینکه استعداد ابتلا به ام اس را داشتی و ضربه باعث شده که ام اس زودتر خودش را نشان دهد.
استرس و عصبی بودن نمی تونه علت ام اس باشه چون تا حدی که من در طی این سالها با افراد ام اسی برخورد داشتم اکثر یت خوش اخلاق ، آرام و مهربان هستن .اگه عصبی بودن و استرس عامل ام اس باشه باید با این وضعیت اقتصادی و تورم و ... همه باید دچار دچار ام اس بشن




RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - mahta - 2012/10/13

من فکر میکنم تنش های عصبی خیلی موثر هست .من خودم به مدت 6 7 سال به طور مداوم تحت فشار عصبی و استرس بودم.فکر میکنم این یکی از دلایل اصلیش بود.شاید اگه اطرافیانم این طور که الان باهام برخورد می کنن اون موقع برخورد می کردن الان این طور نمیشد...نمی دونم شاید...


RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - mahta - 2012/10/14

بچه ها میشه منو یکم راهنمایی کنین،

من 4 ماهه که مبتلا شدم تو این مدت خوب خیلی تغیرات حس میکنم مثلا بعضی وقتا گزگز پام، یا هینکه الن مدت 2 هفته هست که شنوایی گوش راستم خیلی کم شده، یا چیزای دیگه البته دکتر بهم گفته نوع خفیفشو دارم ولی همش میترسم که نکنه من با این همه علائم وضعم بدتر باشه.

اگه ممکنه دوستایی که تجربه بیشتری نسبت به من دارن منو راهنمایی کنن.

مرسی


RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - ghaside - 2012/10/14

Angelمهتا جان باید صبور باشی منم 9 یا 10 ماهه که فهمیدم چه مشکلی برام پیش اومده .اون مشکلاتی ک گفتی باید ب پزشکت بگی تا با تجویز یکسری دارو رفعش کنه و اگر میخوای ک بدتر نشی از استرسو تنش بدور باش و مواقعی ک ناراحت میشی خودت , خودتو آروم کن سخته ولی چیکار کنیم


RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - paeazan - 2012/10/14

مهتای عزیزم شب دراز است و قلندر بیدار
خیلی خوبه که از نوع خفیفشی.مراقب خودت باش.استرس نداشته باش.هی به این چیزایی که میگی فکر نکن که اینجوریم و اونجوریم نکنه بدتر بشم که اگه بگه احتمال بدشدن حالت بیشتر میشه.
من 7 ساله بیمارم و الان حالم خیلی جالب نیست
دوستم ده ساله بیماری انقدر سرپاس که کسی نمیفهمه بیماره
خب نوع بیماریهامون باهم فرق میکنه

تو مواظب خودت باش ایشاله که در همین حد بیشتر نمیشه برات


RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - mahta - 2012/10/14

(2012/10/14, 09:47 AM)ghaside نوشته است: Angelمهتا جان باید صبور باشی منم 9 یا 10 ماهه که فهمیدم چه مشکلی برام پیش اومده .اون مشکلاتی ک گفتی باید ب پزشکت بگی تا با تجویز یکسری دارو رفعش کنه و اگر میخوای ک بدتر نشی از استرسو تنش بدور باش و مواقعی ک ناراحت میشی خودت , خودتو آروم کن سخته ولی چیکار کنیم
مرسی قصیده جون...اره خیلیم سخته...

(2012/10/14, 10:07 AM)paeazan نوشته است: مهتای عزیزم شب دراز است و قلندر بیدار
خیلی خوبه که از نوع خفیفشی.مراقب خودت باش.استرس نداشته باش.هی به این چیزایی که میگی فکر نکن که اینجوریم و اونجوریم نکنه بدتر بشم که اگه بگه احتمال بدشدن حالت بیشتر میشه.
من 7 ساله بیمارم و الان حالم خیلی جالب نیست
دوستم ده ساله بیماری انقدر سرپاس که کسی نمیفهمه بیماره
خب نوع بیماریهامون باهم فرق میکنه

تو مواظب خودت باش ایشاله که در همین حد بیشتر نمیشه برات

خیلی سعیمو میکنم ولی هنوز برام غیر واقعیه هنوز باورش نکردم ولی از خدا میخوام هممون رو کمک کنه
اره منم از یکی از بچه های همین جا پرسیدم بعد از 10 سال خداروشکر میگفت انگار ام اس نداره یعنی انقدر خوبه.
عزیزم توکلت به خدا باشه چاره ی دیگه ای جز این نداریم امیدوارم هر چه زودتر بهتر بشی از ته قلبم ارزوی خوب شدنت رو دارم
(2010/06/13, 01:57 PM)شفا یافته نوشته است: نابینایی در سنین بالا بیشتر به دلیل بیماری چشمی آب سیاه اتفاق میافته که اگر به موقع جراحی و درمان نشه منجر به نابینایی میشه و ربطی هم به ام اس نداره.
اما موضوع اصلی:
من از 18سالگی مبتلا شدم.
1- منهم مثل سعیده وسواس فکری داشتم. مسائل کوچیک برام خیلی بزرگ بودند و ذهنم را مشغول میکردند.
2- سردی خیلی میخوردم.
3- ماست زیاد میخوردم.
4- مشکل یبوست هم داشتم.
5- همیشه به این فکر میکردم که ممکنه روزی نتونم راه برم. از صندلی چرخدار خیلی خوشم می اومد. اگر کسی را میدیدم که مشکل راه رفتن داره هیچوقت ازش جلو نمیزدم.

و در آخر، به جرات میتونم بگم که خودم این بیماری را انتخاب کردم. بعدش هم خودم خواستم که خوب بشم و خوب هم شدم.
میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟یعنی در چه حدی بوده و چطور خوب شدی؟خدا رو شکر





RE: تجربه شخصي - چرایی ابتلا به بیماری - mahta - 2012/10/18

اینجا کسی هست که 45 50 سالش باشه و ام اس داشته باشه.می خوام بدونم شرایط مثلا بعد از 25 30 سال از ابتلا به ام اس در این سنین چطور هست؟ ایا میتونه قابل کنترل باشه یا نهایت همه کسانی که ام اس دارن یکی هست؟