وقتی جای طبیب و بیمار عوض می شود - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>
(2018/02/07, 10:40 AM)glassheart نوشته است: پست اول این تاپیک راجع به مراحل پذیرش بیماری ام اس گفته بود
ولی من برای خودم فکر میکنم واقعا برعکس بوده متاسفانه
اولش خیلی عالی و خوب ام اس را پذیرفتم که فکر خودم اینه که بچه بودم و جوگیرUndecided حتی همین پذیرش بیماریم باعث شد اونقدر قوی بدونم خودم را که بتونم موفقیت هایی بدست بیارم که به جرات میتونم بگم اگر که ام اس نبود قطعا نمیتونستم بدستشون بیارم(چون ارادش را نداشتم)

بعد از گذشت چند سال تازه وارد مرحله افسردگی شدمBlush


و الان دقیقا به مرحله خشم و نفرت دارم میرسم چون تو ذهن خودم تصمیماتی دارم که ام اس مانع جدیشونهangry2

الان تنها امیدم به اینه که به مرحله انکار نرسمconfusedconfusedconfusedconfused

منم فکر میکردم ام اس مانع خیلی چیزهاست از جمله موفقیت وعشق! زدم توو خط غنیمت شمردن دنیا و از دست دادن فرصت ها. الان پشیمونم! اون بلایی که من با نومیدی سر زندگیم آوردم ام اس نیاورد نباید زندگی رو جدی گرفت ولی بی خیالی بیش از حد و نومیدی هم خوب نیست بدست آوردن موفقیت وپول می تونه خیلی چیزا رو تغییر بده شما هم که خیلی جوونی و به امید خدا به زودی راه درمان ام اس پیدا میشه