وقتی جای طبیب و بیمار عوض می شود - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>پست اول این تاپیک راجع به مراحل پذیرش بیماری ام اس گفته بود
ولی من برای خودم فکر میکنم واقعا برعکس بوده متاسفانه
اولش خیلی عالی و خوب ام اس را پذیرفتم که فکر خودم اینه که بچه بودم و جوگیرUndecided حتی همین پذیرش بیماریم باعث شد اونقدر قوی بدونم خودم را که بتونم موفقیت هایی بدست بیارم که به جرات میتونم بگم اگر که ام اس نبود قطعا نمیتونستم بدستشون بیارم(چون ارادش را نداشتم)

بعد از گذشت چند سال تازه وارد مرحله افسردگی شدمBlush


و الان دقیقا به مرحله خشم و نفرت دارم میرسم چون تو ذهن خودم تصمیماتی دارم که ام اس مانع جدیشونهangry2

الان تنها امیدم به اینه که به مرحله انکار نرسمconfusedconfusedconfusedconfused