سفر ام اس سنتر به انزلی و ماسوله - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>سلام سلام سلام
اقا رفتیم تو فاز مسابقه ، نشد مثل همیشه پست بدم و تشکر کنم

اول از همه جای همه دوستانی که نتونستن بیان شدیدا خالی ، مخصوصا مریم عزیز که صبح زود تکست داد که حال مادرش بده ( امیدوارم که خوبه خوب شده باشن ) و نمیتونن سفر رو شرکت کنن ، ۲-۳ نفری که میخواستن با ویلچر بیان و کسانی که ظرفیت تکمیل شد و نتونستن بیان

اولین باری بود که ام اس سنتر یه سفر ۴۰ نفری رو تجربه کرد، واقعا سخت بود خیلی سخت بوددددددد

یه قسمت از برنامه تغییر کرد و قرار شد روز اول بعد از ظهر بریم مرکز خرید که اونجا یکم هممون سردرگم بودیم . چون شلوغ بود . یه سری ها خرید نداشتن . یه سری ها خرید داشتن . یه سری ها رفتن کنار دریا . یه سری ها یه گوشه نشسته بودن و خلاصه این قسمت از برنامه به نظرم اکی نبود ،‌ هر چند که چند نفر گفتن وقت کم بود هنوز کلی خرید داشتیم smiling

شب هم رفتیم لب ساحل و تو مجتمع توریستی که بودیم اجازه نمیدادن آتش روشن کنیم و کلی تو کف موندیم جاتون خالی smiling وسطشم لیلا عزیز با کلی تلاش بهش اجازه ندادن بیاد تو مجتمع و با همسر و دوستانش خیلی خیلی زحمت کشید و با کلی تلاش تونستم از پشت فنس ها ببینمش ولی خیلی حیف شد که نامردا راش ندادن Dodgy بعدشم که من و آرمین با کیک تولد سورپرایز شدیم و دم همگی گرم که سورپرایزمون کردن . فکر کن تو ساحل با یه عالمه دوست . چه شود . من چقدر خوشبختم love28 دمتون گرم اساسی

فرداش و ماسوله و ساحل و آتش و گیتار و بوی دود (هنوزم لباسام بو دود میده laughing3) ، غذای بد ماسوله badtaste شام و خلاصه خوش گذشت

روز دوم شب یه نکته خیلی باحال واسه خودم داشت . روزی که احیا عضو سایت شد ، محل سکونتش رو نوشت من کلی ذوق زده شدم که اااا اینجا رو میشناسم (مادر بزرگ پدربزرگ هام ، متولد دهات های اون حومه هستن) بعد خدایی هیچ موقع فکر نمیکردم یه سفر بریم که یه قسمتش توی شهر احیا بگذره و احیا هم بشه یه دوست درجه یکمون .

روز سوم هم ناهارمون غذای بد ماسوله رو خدایی جبران کرد اساسی (دلم خواست Smile (16)) و مثل همیشه مهم ترین زمان سفر برگشت و تو اتوبوس بود . آقا مگه بچه ها میتونستن بشینن . هر چی من اصرار میکردم که بچه ها بشینید میگفتن نه party0048.gifparty0048.gif (مدیونید اگه فکر کنید دروغ میگمو بچه ها رو بلند میکردم و نمیزاشتم بشینن Smile (16))

خیلی هاااااا واسه این سفر زحمت کشیدن
اول از همه از بنیاد بیماران خاص و عزیزان زحمتکش در این مجموعه ممنونم . اگه همراهی بنیاد نبود ، برگزاری این سفر تقریبا محال میشد .
علی عزیز که از قبل از سفر در همه موارد شدیدا کمکم کرد
آرمین داوشیه احیا Smile (16) که مثل همیشه دمش گرم . هم شام دم کلا رو دوشش بود و بیچاره شد انقدر حساب کتاب کرد و هم شب دوم تو ساحل کلی برای آتیش و اوردن چوب زحمت کشید
محمد اسدی عزیز و محمد بحرینی عزیز که هر جا من نابود بودم ، نابود نبودم ، سر حال بودم ، کلا نبودم ، بچه ها کمک میخواستن ، شمارش داشتیم و .... شدیدا کمکمون کردن
کاوه عزیزم که مثل همیشه هواسش به همه بچه ها بود و هر جا ما نبودیم پشتیبانی میکرد
امیرپوریا و بازم آرمین که شب نشینی های دور آتیشمون رو گیتار زدن، تکمیل کردن
همه دخترا و پسرا و آقایون و خانم ها و همه کسانی که کلی زحمت کشیدن و منه فراموش کار یادم رفته.


یه تشکر اساسی هم از بچه هایی که از شهرهای دور و نزدیک اومدن ، اهواز ، بروجرد ، شیراز ، اصفهان ، بابل و .... خدایی دمتون گرم . مطمئنم هیچ کدومتون صرفا بابت یه سفر ، این همه راه نیومدید . امیدوارم لایق این همه محبتتون باشیم.


نکته اخر و عذرخواهی خیلی خیلی زیادم از دوستان عزیزم که میخواستن با ویلچر بیان و ما هیچ راه حلی برای سوار شدن به اتوبوس نداشتیم . باور کنید ما حتی فکر رفتن به ساحل هم کرده بودیم ، تو خود ماسوله و مراکز خرید هم همه چیو در نظر گرفته بودیم ولی هیچ راه حلی برای اتوبوس نداشتیم .
قول میدم برای سفر بعدی تمام تلاشمون رو بکنیم که سعادت همراهی این دوستان هم نصیبمون بشه . از همین الان هم داریم راجبش فکر میکنیم و چند تا راه حل پیدا کردیم که امیدواریم با حمایت اورگان ها این مشکل هم برطرف شه.


مرسی از اینکه بودید و هستید
دوستون دارم خیلی شدید love28