ازدواج و ام اس - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>چند وقتیه از فامیلامون در مورد یکی از پسرای فامیل باهام حرف زدن
و منم جوابم این بود که خب بیان با خانواده م صحبت کنن اگر موافق شدند که من میسنجم و نظرمو میگم
و باز استرس اینکه وای ام اس چی میشه؟ اصن میدونن ام اس دارم یا نه؟ چجور بگم ... وووو
با وجودی که فامیل هستیم و بارها باهم برخورد داشتیم اما استرس گرفتم.
حالا این مدت تو فکر این جریان بودم؛

تا اینکه امشب دوستم که سالهاست باهم دوستیم رسما منو برا داداشش خواستگاری کرد
راستش انتظارشو نداشتم
همه شون میدونن ام اس دارم
حتی داداشش میدونه
برخوردها همیشه عادی بوده
رفت و آمد خانوادگی هم داریم
قرار شد من فکرامو کنم و اگر موافق بودم با داداشش حرفامونو بزنیم و .... و اگه اوکی بودیم ادامه روال مرسوم
نمیگم پسره بدیه
نه
اما با ایده آل هام فاصله داره
ایده آل من چیز عجیبی نیس
اینکه توقع دارم طرفم آدم قوی و مسئولیت پذیری باشه و حداقل کسب و کار و درآمدی داشته باشه فکر نمیکنم انتظار بیجایی باشه
تا جایی که میشناسمش خیلی مسئولیت پذیر نیس و زیاد از این شاخه به اون شاخه مپیره
و من حدیث یک دختر قوی و باراده و مسئولیت پذیر که انتظار دارم طرف آینده م حداقل از من محکم تر باشه و اون سنگ صبورم باشه نه اینکه مثل الان که مجردم همه بار زندگی باز بخواد رو دوش من باشه
برام مهمه طرفم رو بتونم بهش تکیه کنم و بهم قوت قلب بده برا زندگیم.

از طرفی میگم با ام است مشکلی ندارن اینا
بیا به خاطر ام اس هم که شده قبول کن
اما احساس میکنم اینجوری یه جور فدا شدنه
بیام خودمو فدا کنم برا اینکه فقط با ام اسم مشکل ندارن؟
پسر خوبیه
اما ایده آل من نیس
فعلا دو سه روزی وقت دارم برا جواب دادن که آیا مایلم بیشتر باهاش آشنا بشم یا نه
نمیدونم چیکار کنم