مصاحبه ماهنامه اطلسی ها با حدیث عزیز - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>بالاخره فرصت کردم و تونستم مصاحبه رو کامل بخونم ، البته قبلا خیلی روزنامه وار خونده بودم.
مثل همیشه به داشتن دوستی چون تو افتخار میکنم.
وسطای متن میخواستم اینو بنویسم که دیدم آخرش اشاره کردی ولی بازم میگم

از طرف برنامه ضربان دعوت شده بودیم.
قرار بود به غیر از خودم حداقل دو نفر دیگه حضور داشته باشن. با بچه های گروه کوهنوردی صحبت کردم و هر کس به دلیلی قبول نکرد (به جز ملیکه، که اونم در برنامه حضور داشت)
تقریبا لحظات آخر بود. کسیو پیدا نمیکردم که بدونم ورزش میکنه و قبول کنه در برنامه تلویزیونی شرکت کنه (به چند نفر گفتم و قبول نکردن)
آخرین شانسمون بودی و خودمو میزاشتم جای تو، حاضر نبودم یه مسافت طولانی بابت یه برنامه بیام
خدایی قبول کردی شوکه شدم
بعد با خودم گفتم حدیث به خاطر دوستاش سفرهای سایت رو شرکت میکنه ، خب اینم مثل یه سفر میمونه دیگه .

خلاصه دمت گرم. مصاحبه ت هم مثل خودت محشر بود
خیلی از حرفهات رو میدونستم ولی خوندش یه حس غرور توصیف نشدنی برام داشت و انگار تو یه جمعی بودم و تورو نشون میدادم میگفتم این دوسته منه هاااا (قسمتی از کودک درونم موقع خوندن متن مصاحبه) smiling