کتاب چطور ام.اس را شکست دادم - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>امیدوارم نوشتن این مطالب بتونه به دوستان عزیزم کمک کنه. البته توی یه پست دیگه داستان اتفاقی رو که برام افتاد کامل نوشتم ولی اینجا هم خلاصه‌وار بهش اشاره می‌کنم. بیماری من خیلی قدیمی هست و بیست و اندی سال هست که به این بیماری مبتلا هستم. هیجده سال از دارو استفاده نکردم و عالی‌تر و بهتر از خودم کسی رو نمی‌شناختم چون هم بیماریمو از همون 15 سالگی قبول کرده بودم و هم زیاد بهش محل ندادم که برام مثل یک کوه بشه و زندگی طبیعی و پرفعالیت خودم رو داشتم. هر چند سال یه بار اگه حمله‌ای میومد سراغم بعد از چند ماه، بدون مصرف هیچ نوع کورتونی خوب می‌شد. چند سال قبل به یه حمله دچار شدم. به اصرار مادرم رفتم پیش متخصص مغز و اعصاب. بدون اینکه از پیشینه من چیزی بپرسه بلافاصله پالس تراپی و یکی از سنگین‌ترین و پرعارضه‌ترین داروها رو برام تجویز کرد (بعدها که اوضاع جسمی و روحیم فاجعه‌وار شده بود همین دکتر محترم گفت تو که هیجده سال خوب بودی ام اس خوش خیم داشتی. ضرورتی به مصرف دارو نبود و وقتی بهش گفتم اینو شما که متخصصی باید همون اول به من می‌گفتی، دارو رو شما تجویز کردی! عصبانی شد و گفت خانم اشتباه از خودت بوده!! مجبور نبودی استفاده کنی). شروع به تزریق دارو کردم ولی بدبختانه بزرگترین بلای زندگی به سرم اومد. به قدری دارو عارضه داشت که به هر نوع مشکلی که تصورش رو هم نمی‌کردم دچار شدم. از اونجایی که اکثر ما ام اسی ها مرتب در حال جستجو و کسب اطلاعات درباره درمان بیماریمون هستیم، تصمیم گرفتم زندگیمو نجات بدم. نه از دست ام اس بلکه از دست دارو و عوارض سنگین دارو! در همین اثنا به توصیه نورولوژیست جدیدم (بله! بعضی متخصصان مغز و اعصاب هستن که واقعاً بیمار رو درانتخاب مسیر درمان غیردارویی هدایت می‌کنن و براشون بهبود حال بیمار مهم هست و با گفتن جملة تنها راه کنترل بیماری مصرف دارو هست درها رو به روی بیمارانشون نمی‌بندن) با خانم دکتر متخصصی در آمریکا به نام تری والس که بیماری ام اس پیشرونده داشته و از طریق تغییر رژیم غذایی و سبک زندگی بیماریش بهبود یافته بود آشنا شدم. روش دکتر والس رو تا به امروز که سه سال شده، مو به مو اجرا کردم و روز به روز حالم بهتر شد تا جایی که دکترم دارو رو قطع کرد و من دوباره برگشتم به زمان قبل از تزریق دارو! متاسفانه وقتی در مورد عوامل تاثیر‌گذار مثل تغذیه بر روی بیماری صحبت می‌شه اکثر پزشکان خیلی به اون بها نمی دن. لااقل تجربه من که اینو نشون داده. به عنوان مثال اخیراً از طرف یک متخصص محترم مغز و اعصاب معروف این نقل قول رو خوندم که: "در مورد تغذیه بیماران مبتلا به‌ ام اس تنها یک توصیه کلی وجود دارد که عبارت است از پرهیز از مصرف غذاهای چرب و پرنمک و استفاده مناسب و متعادل از میوه و سبزیجات". از نظر من این نقل قول درست نیست. پزشکای عزیز این جمله رو به هر بیماری‌ای نسبت می‌دن! کافیه فقط اسم بیماری رو عوض کنین مثلاً به جای ام اس بگیم: "در مورد تغذیه بیماران مبتلا به‌ مشکلات قلبی تنها یک توصیه کلی وجود دارد که عبارت است از پرهیز از مصرف غذاهای چرب و پرنمک و استفاده مناسب و متعادل از میوه و سبزیجات "و یا بگیم: "در مورد تغذیه بیماران مبتلا به‌ سرطان تنها یک توصیه کلی وجود دارد که عبارت است از پرهیز از مصرف غذاهای چرب و پرنمک و استفاده مناسب و متعادل از میوه و سبزیجات". حالا گیریم که این توصیه درست باشه. آیا جامع هم هست؟ این سوال پیش میاد که خوب چه میوه‌ای؟ چه سبزی‌ای؟ چقدر؟ مثلاً فکر نمی‌کنم اگه ششصد گرم سیب رو یک دفعه بخوریم رو به مرگ بشیم ولی در مورد ششصد گرم زعفران چطور؟ چقدر در مورد جزئیات این چیزها به ما اطلاعات داده می‌شه؟ تغذیه بیماران ام اس قوانین خاصی داره. پزشکای ما چقدر از اون اطلاعات دارن؟ همین لبنیاتی که فوری توی بوق و کرنا می‌کنن که وای نباید قطع بشه وگرنه به هزار و یک درد نداشته مبتلا می‌شی! هیچ وقت می‌یان بگن برای جذب کلسیم باید حتماً ویتامین D3 در خونتون کافی باشه و گرنه کلسیم اضافه در خون خودش می‌تونه مشکل ساز باشه؟ اکثرشون نمی‌گن! خود من به عنوان یک قاتل مادرزاد لبنیات! از کودکی که یا در حال خوردن ماست در انواع و اقسام و یا شیر و بستنی و پنیر بودم، چند سال هست که کلاً لبنیات رو قطع کردم چون قسمتی از روش درمانی دکتر والس هست (حتماً می دونین که اونم به دلیل وجود پروتئینی به نام کازئین در شیر هست که می‌تونه سیستم ایمنی رو تحریک کنه و به حمله بیماری ام اس منجر بشه نه به دلیل طبع سرد و اینطور چیزا). فکر می‌کنین پوک شدم؟ نه! بلکه پوکی استخوانم که از صدقة سر کورتون دوز بالا ایجاد شده بود، به نرمی استخوان تبدیل شده. یعنی بهبود یافته و به مرور بهتر هم خواهد شد. چون امروز اونقدر درمورد نقش تغذیة درست برای بهبود پوکی استخوان -حتی بدون وجود لبنیات!- می‌دونم که در گذشته‌ها هرگز نمی‌دونستم (به نظر من شیر گاو و گوسفند در درجه اول مال بچه گاو و گوسفنده. بچه انسان هم معمولاً تا دو سالگی از شیر مادرش استفاده می‌کنه). البته اینو می‌دونم که اکثر پزشکای عزیز با دارو و جراحی و اینطور چیزا سروکار دارن. اونها هم گناهی ندارن. انتظار داریم چی بگن؟ به هر حال، من سلامت امروزم و نجاتم از دست اون همه داروی پرعارضه رو رو مدیون تغییر رژیم غذایی و سبک زندگیم هستم. دیدگاه باریک‌بینانه داشتن نسبت به عوامل مختلفی که بر روی بیماری اثر می‌ذاره، صرفاً نوشتن دارو و درصورت بدتر شدن اوضاع بیمار عوض کردن اون دارو با یک داروی پرعارضه‌تر، مسأله‌ای هست که جامعه پزشکی در همه جای دنیا واقعا باید در موردش تجدیدنظر کنه. حرفای من خیلی زیاده ولی فعلاً همینقدر می‌نویسم. (در پایان یه نکته رو هم به دوستم آقا محسن بگم که در مورد قیمت یه کتاب گفتن 28 تومن گرونه. البته من هیچ نسبتی با مترجم محترم ندارم و ایشون رو هم نمی‌شناسم چون تازه‌واردم. وقتی میریم دکتر حداقل ویزیتش همینقدره. پول دارو و بنزین ماشینو و آژانس اگه ماشین نداریمو ...اینا رو بذاریم روش سر از خداتومن درمی یاره! اونقدر واقعا 28 تومن زیاده؟ اونم برای بیمارایی مثل ما که باید هر روزنه امیدی رو برای خودمون باز نگه داریم؟ اگه خوندن یه کتاب و عمل به دستورات اون بتونه به ما کمک کنه که زندگی بهتری داشته باشیم چرا نباید اون کتاب رو داشته باشیم؟ ضمناً یکی از اقوام ما انتشارات داره و من فکر می کنم بر اساس گفته‌های ایشون قیمت یک کتاب بر اساس استاندار مشخصی تعیین می‌شه. یعنی تعداد صفحات ضرب در عدد 7. احتمالاً باید کتاب 400 صفحه باشه که قیمتش 28 تومن بشه. زحمتی که مترجم برای تهیه و ترجمه کتاب کشیده رو فاکتور گرفتم....)