داستان ازدواج یک ام اسی - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>
(2014/08/14, 03:10 PM)naazanin نوشته است: هیچ وقت ازینکه آدم صادقی هستی خودتو ملامت نکن.چون زندگی که قراره بنا شه باید صداقت رکن اصلیش باشه.
واسه بیشتر بچه ها اتفاقی مشابه چیزی که گفتی افتاده.همینکه روز اول وضعیتت مشخص شه خیلی بهتره تا اینکه بعد گذشتن یه مدت که از لحاظ احساسی بهش دلبسته شدی بزنه زیر حرفاش،بنظر من اینجوری توهین به احساساته.
ازونجائیم که ازدواج اتفاق مهمیه،با نگفتن اینکه ام اس داری به طرف مفابلت مشکلی از مشکلاتت کم نمیکنه.

چه بخوای چه نخوای ام اس باهاته،اینکه بخوای انکارش کنی بعدش دارو نزنی انگار که به خودت داری دروغ میگی واسه اینکه از واقعیت فرار کنی
منم خودم نزدیک سه سال سرخود دارومو قطع کردم،به مرحله ایی رسیده بودم که بیماریمو انکار میکردم،هیچ علامت بالینی نداشتم
اما ام اس بعد فاصله 5 سال با حمله قبلیم خودشو نشون داد،علامت بالینی که فقط خودم متوجش میشمم بهم اضافه شده.بعد از اونم دارومو دارم میزنم،ممکن گاهی اوقات بخاطر عوارضش شاکی شم،دلم بگیره،خسته شم،اما چون میدونم با نزدن چیزی حل نمیشه،شایدم بدتر شه.موظف کردم خودمو که شرایط فعلی رو قبول کنم.
دکتر مقدسی اوندفعه یه چیزی رو بهم گفت که دوس دارم همینجا به شما هم بگم
به من گفتن آمپول نزدن مث نیش ماره
آمپول زدن مث نیش زنبوره
اگه تو فقط دو تا حق انتخاب داشته باشی کدومشو انتخاب میکنی؟(کلا منظورشون این بود که بین بد و بدتر کدومو انتخاب میکنی)
خوب معلومه نیش زنبور
چون از نظر ایشون کسی که ام اس داره در حال حاضر با توجه به پروتکل های درمانی دو تا انتخاب بیشتر نداره
اگه دارو نزدن رو انتخاب کنی اونوقت باید ریسک خیلی از چیزای غیر قابل پیشبینی رو قبول کنی
از پاسختون واقعا لذت بردم ، خيلي قشنگ نوشتيد ، چند بار خوندمش، تشكر