مستند فصل دیگر ( مستند در خصوص زندگی بیماران ام اس ) - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>اول از همه از فربود ممنونم
امروز دانلود کردم و سرکارم دیدم، نتونستم اشکهامو کنترل کنم، شاید برای منی که این بیماری رو ندارم ولی عزیزترینم بهش مبتلاست انقدر ناراحت کننده است rolleyes حرفهای سینا واقعاً تکان دهنده بود ازش بینهایت ممنونم icon_question
شوهر منم کلی دکتر رفته بود و تشخیص نداده بودند، سری آخر وقت دکترش ساعت 2 بود و من سرکار بودم باهاش نرفتم و دکتر براش پالس تراپی نوشته بود ولی بهش نگفته بود بیماریش چیه sad2 بعد از ظهرش رفتیم اولین خرید جهیزیه ام رو کنیم به من گفت دکتر گفته بستری شم یک چند روزی باید سرم بگیرم، تمام مدت که خرید میکردیم من همه اش میخواستم زود برسم خانه جواب ام آر آی رو ببینم، رسیدیم خانه ولی هیچی از اصطلاحات نفهمیدم، صبح اومدم سرکار و تو اینترنت اصطلاحات رو زدم sad2 و فهمیدم ام اس هست rolleyes گفتم خدایا نه و فقط گریه میکردم، چندتا از همکارها اومدن تو اتاقم و گفتند نه اشتباه میکنی این نیست Sad
زنگ زدم خواهرم و بهش گفتم تو ام آر آی اینو نوشته و اون انکار کرد و گوشی روم قطع کرد rolleyes بعد نیم ساعت زنگ زد گفت تا 40 دقیقه دیگه بیمارستان باشم یکی از دکترهای معروف جواب رو ببینه، زنگ زدم همسرم گفتم بیا دنبالم بریم دکتر، گفت عجله نکن چیزی نیست، گفتم نگرانم. اومد تمام راه عینک دودی زده بودم و مخفیانه اشک میریختم و تمام ائمه رو قسم میدادم sad2 دکتر وقتی جواب رو دید بدون هیچ مقدمه ای گفت بستری، همسرم گفت تشخیصتون؟ اونم گفت ام اس ... به قول سینا بدون هیچ صغری کبرایی Tongue
همسرم هیچی از ام اس نمی دانست، منم نمی دانستمrolleyes من و خواهرم و شوهرم هر سه زدیم زیر گریه sad گریه ای که خنده هم توش بود، گریه و خنده ای که میگفتم هیچی نیست و دست همسرم رو فشار میدادم، خنده ای که خیلی حرف داشت و فقط خودم معنیش رو می دانم. زنگ زدم به پدرم که بیاد ماشین همسرم رو ببره بذار پارکینگ خانه چون خودم نمی تونستم رانندگی کنم، بابام اومد جلو در بیمارستان، گفت چی شده بابا، گفتم ... مریض شده بستریش کردن، گفت چی؟ گفتم ام اس، زد تو سرش نشست گفت بدبخت شدیم فلج میشه sad
رفتیم خانه، مامانم ترسید که ما اون موقعه با ماشین همسرم اومدیم خانه ولی اون نیست، وقتی بابام بهش گفت اونم شروع کرد به خودزنی، فریاد و گریه rolleyes
باقی ماجرا رو نمیگم rolleyes، فقط میخوام بگم شاید این مستند کمک کنه امثال من و محمدها آگاهیمون زیاد شه و برامون ته دنیا نباشه fighting0030.gif پدر مادرهامون نمونه ام اسی هایی رو ببینن که تو این جامعه از آدمهای بدون این بیماری بیشتر زحمت میکشن و ما اونهارو نمیشناسیم، که خیلی غیرت دارن
گاهی فکر میکنم اگر دور از جان اون روز مثلاً بنا به برداشت مادرم شوهرم تصادف کرده بود و تو این دنیا نبود تکلیف من چی بود، چی در انتظارم بود rolleyes الان هست و با همه مشکلات دیوانه وار عاشقشم، دور از جانش اگر روزی کارش به ویلچر هم برسه خودم نوکرشم Heart
بخاطر اینکه کسی با من همراه نشد، کسی حرفم رو گوش نکرد، تنها ماندم و خودخوری کردم مریض شدم rolleyes چون همه میگفتند شوهرت فلج میشه، بدبخت میشی، همه راه رسیدن رو برامون سخت کردند rolleyes از این عدم آگاهی ما خیلی لطمه خوردیمrolleyes من این مستند رو دوست داشتم icon_question