ام‌ اس را از پا درآوردم - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>داستان ازپادرآوردن ام اس من
تابستون سال 84تاریخ دقیقایادم نیست.شب خوابیدم صبح که بیدارشدم,دیدچشم راستم کامل ازبین رفته بودیعنی باچشم راست همه جاروسیاه می دیدم.به دکترچشم شهرمون مراجعه کردم اون بمن گفت چشمت هیچ مشکلی نداردازافسردگی فک میکنی باچشم راستت نمی بینی.من وقتی به خونه برگشتم قرآن روبرداشتم سوره یس روخوندم روی آب دم کردم همون آب روروی چشمم مالیدم تاشب چشمم بصورت مه آلودمی دید.باخودم گفتم خدایااگرمن مبتلابه بیماری ام اس شدم توازام اس بی نهایت قویترهستی,پس من تاتورودارم غمی ندارم ,شب بعدوقتی خوابیدم صبح بیدارشدم جفت پاهام سرشده بودنمیتونستم راه برم.مشکل پاهام هم بصورت خودبخودباگذشت دوسه روزخوب شد.من وقتی تهران پیش دکترچشم پزشک رفتم اون بعدازمعاینه چشم من گفت ام اس داری.من گفتم من ازهیچی نمیترسم.پیش دکترمغزواعصاب رفتم اون برای من ام ار ای نوشت بعدازدیدن ام ار ای گفت ام اس داری.من به دکترگفتم ایشالاخودم باروحیه ی ازبین می برمش.خب خداروشکرالان من ام اس خودم روازپادرآوردم.اگرکسی منوببینه اصلاگمان نمیکنه که من ام اس دارم.بقول خودم به بیماری ام اسم چیزخیلی سنگینی بستم وانداختمش توی عمیقترین جای دریای عمان.WinkWinkالبته توی یک چیزی گذاشتمش که یک موقع ماهی ها,هوس خوردنشونکنن
smilingsmilingsmilingsmilingsmilingsmilingsmilingsmiling