وسواس، شناخت و راه های درمان - -

<style>body{font-family: tahoma; font-size: 13px; direction: rtl;} hr{ display: none;}</style>تاکتیک مهرطلبی

برخی از افراد دچار حالات شک و تردید، بی تصمیمی، تنبلی، اضطراب، افسردگی، یأس و ناامیدی، کناره گیری و امثال اینها می باشند و اینگونه اشخاص بر اثر داشتن چنین روحیه هایی، همیشه رنج برده، در شکنجه و عذاب به سر می برند، در مواردی هم این ناراحتی ها به بیماری های جسمی، مانند سوءهاضمه های مزمن و سردردهای شدید منجر می گردد. بررسی های دقیق روانی، این واقعیت را آشکار می سازد که همه این عوارض، دلیل بر وجود تضادهای عمیق روحی است. شاید عده ای از علل و ریشه های این ناراحتی ها اطلاع نداشته، همیشه گرفتار افکار مضطرب و پریشان بوده، ولی به علل آنها پی نبرده باشند، شاید هم عده ای آن جرأت و قدرت را که بتوانند با این تضادها روبرو شوند نداشته، همیشه به عناوین گوناگونی از آن فرار می کنند.

ناگفته نماند که کمتر کسی را می توان یافت که دچار هیچ گونه تضاد روحی نباشد، ولی نکته اساسی در اینجاست که افراد سالم به کمک قدرت روحی، این تضادها را تا حدود زیادی حل می کنند و حال آن که در افراد ناتوان، این تضادها همانند امواج سهمگین و خروشان آن چنان در تلاطم است که بیمار بیچاره نمی تواند در برابر آن مقاومت کند و این ضعف و ناتوانی، به توسعه و گسترش تضادها کمک می کند، اکنون این موضوع پیش می آید که اصولاً منشأ وجودی این تضادها از کجا و از چه زمانی آغاز می گردد؟

در روانشناسی علمی، «فروید» اولین کسی است که راجع به این موضوع بررسی های دقیقی به عمل آورده است، نظرش این بود که تضاد اساسی از برخورد تمایلات غریزی انسان، که احتیاج شدید به ارضاشدن دارند، با محدودیت هاو منهیات محیط خانواده و جامعه به وجود می آید.

«فروید» عقیده دارد که تضاد روحی فراگیر بوده و قابل معالجه نمی باشد، لذا او معتقد است که می بایستی یکی از دو کار را انجام داد: یا عناصر و عوامل متضاد را با یکدیگر بهتر سازش داد یا آنها را بهتر کنترل نمود.(2)

«کارن هورنای» روان شناس معروف عقیده دارد که اولاً علت تحقیق تضاد روانی آن طور که فروید می گوید نیست، علاوه بر آن عمومیت نداشته، قابل علاج می باشد و چنین می گوید:

«تضاد روحی عمومیت نداشته و الزامی در همه کس به وجود نمی آید و ثانیا به شرط تحمل زحمت و کوشش کافی، رفع آن نیز کاملاً ممکن است».

در باره پیدایش تضادهای اساسی، چنین اظهار عقیده می کند:

«به نظر من تضاد اساسی ناشی از رابطه خشن و ناسالم افراد با یکدیگر است، بنا بر این معتقدم نه تنها با ایجاد محیط سالم و سازگار، می توان از بروز آن جلوگیری کرد، بلکه از بین بردن آن نیز کاملاً امکان پذیر است».(3)

بنا بر این منشأ اساسی تضادها را محیط ناجور و ناهنجار هنگام کودکی در او به وجود می آورد. مثلاً کودک به علت ضعف جسمانی دائما دچار دلهره می باشد، ضمنا مقدار زیادی وحشت و اضطراب را اطرافیان خشن در او ایجاد می نمایند. از این قبیل اجحاف ها، باید زورگویی های پدران و مادران را یاد کرد، همین رفتارهای تند و خشن سبب می گردد که یک حالت خشم و اضطراب دایمی و عمیق در او به وجود آید.

کودک در مقام دفاع و مبارزه با این تضادها تصمیم می گیرد با روش های گوناگون با اطرفیان خود بسازد. از این روش ها، تاکتیک مهرطلبی است. پیش از آن که به روش مهرطلبی اشاره کنیم، لازم است به این نکته توجه داشت که سهم مهمی از شخصیت و نبوغ افراد، در کودکی پی ریزی می گردد و برای این که کودک بتواند از تجربیات بعدی به خوبی استفاده کند، برخی از تجربیات اولیه نیازمند است. او به امکاناتی احتیاج دارد که به رشد طبیعی شخصیتش تا رسیدن به سر حد یک انسان کامل کمک کند.

اما در توضیح روش مهرطلبی باید گفت: برخی از کودکان وقتی در چنین شرایطی قرار می گیرند، عکس العملی که در برابر این تندخویی، از خودشان نشان می دهند این است که سعی می کنند در اقیانوس حوادث زندگی، کشتی وجودشان را با آرا و عقاید دیگران به حرکت درآورند، بدون این که از خود کمترین ابتکار و شخصیتی نشان دهند و به عبارت دیگر، ارزش وجودی آنان در راضی نگه داشتن افراد است و این مقصود به هر طریقی که انجام گیرد، برای آنان یکسان خواهد بود.

در نتیجه استقلال فکری، شخصیت، جرأت، شهامت و ابراز عقیده مخالفت در آنان دیده نخواهد شد، بدیهی است که مهرطلبی آنان، بر اساس واقعی استوار نبوده، بلکه به طور ریاکارانه انجام می گیرد.

این نوع افراد، مهرورزی را بهانه قرار داده، سعی می کنند بدین وسیله برای خود مأمن و پناهی به وجود آورند، بدون این که هدف اصلی آنان، مهرورزی و عاطفه انسان دوستی باشد.

بهترین دلیل قاطع و برنده که می تواند عمل ریاکارانه آنان را آشکار سازد، این است که همین عده اگر در شرایط دیگری قرارگیرند، بلافاصله روح مسالمت آمیز آنان تغییر یافته، کینه توز و سخت گیر از آب در می آیند.

بررسی اجتماعی، گواهی می دهد که بسیاری از افراد اجتماع ما از این قبیل افرادند. تا زیردست هستند، بیش از حد معمولی کرنش و تواضع می کنند و چون دستشان به جایی بند می شود، زورگویی و تحکم آغاز می گردد.

روی همین اصل است که روان شناسان عقیده دارند که تمایلات سرکوفته انسان ها از بین نمی رود، تا در فرصت مناسب خودنمایی نموده، به وسیله ای آن را جبران کنند. پس علت توسل و پناهندگی به منطق مهرطلبی، تمایلات سرکوفته است که بر اساس مصلحت اندیشی به تاکتیک مهرورزی تمایل یافته است.

شخص مهرطلب از مخالفت دیگران ترس و بیم دارد و روی همین اصل است که او می خواهد همه را راضی نگه دارد، لذا توقعات دیگران را برآورده می سازد و در موارد بسیار، توقعات خودش را فراموش می کند.

بدون تردید همه این ظاهرسازی ها بر تزلزل روحی او دلالت دارد، همین خصوصیات ایجاب می کند که از هر گونه مخاصمت و رقابت و مبارزه علنی حذر می کند، میل دارد خودش را تابع و زیردست دیگران ببیند و از هر نوع ابراز وجودی، خودداری می کند.

دیگر از خصوصیات بارز تیپ مهرطلبی این است که در برابر شماتت و سرزنش دیگران تسلیم می گردد و عجیب آن که حتی در مواردی که انتقاد دیگران کاملاً بی جا بوده، باز خود را مقصر دانسته، چشم بسته ملامت آنها را می پذیرد.

ضمنا مخفی نماند که افراد مهرطلب این روحیه های منفی را مانند نداشتن جرأت، شهامت، ابراز وجود و فرمان دادن را به نحوی از انحاء به صورت کامل در آورده، جزو فضایل خود محسوب می دارند.

و بر اساس همین خصوصیت های روحی است که شخص مهرطلب حالت اتکایی بودنش ایجاب می کند که ارزش خود را منوط به نظر دیگران بداند، اعتماد به خودش با تعریف و تمجید و ابراز محبت دیگران یا عدم آنها کم و زیاد شود، بنا بر این هر نوع بی اعتنایی به این گونه افراد، ضربه سختی به حیثیت و اعتبار آنان خواهد بود.